ایموجیها آمدند تا در صحبتکردن و بهکارگیری واژههای درست و مناسب، بهقول شاملو، رنج جستوجوی قافیه نبریم. اما بهتدریج کلمات را پر دادند و بر فقر دایرهٔ واژگانی ما افزودند.
پیش از آنکه فرهنگ آکسفورد در سال 2015 ایموجی ? را بهعنوان لغت سال انتخاب کند، استفاده از تصویرنگاشتها را چندان مایهٔ نگرانی نمیدانستم. آن را جزئی از فرهنگ جوانان و از لوازم ارتباطات سریع دنیای نو میپنداشتم و نه خطری برای زبان. خودم هم، گرچه نه بهصورت افراطی، گاهگاه از فضای سهل و سبُکی که این شکلکها در مکالمات میآفرینند، بهره بردهام.
ایجاد فضایی مفرح در مکالمات به کنار، اطمینان دارم که این تصاویر در موارد زیادی کمکرساناند. نهفقط سرعت ارتباط را بالا میبرند، مهمتر اینکه به کمک کسانی آمدهاند که اغلب از بیان احساسات خود قاصرند: نمیتوانند بگویند دوستت دارم، سخت است که بگویند عذر میخواهم، خجالت میکشند در انتهای مکالمه بگویند میبوسمت. و بهجای همهٔ اینها ایموجی قلب و خجالت و بوسه میفرستند.
از فواید ایموجیها بیش از اینها هم میتوان گفت و من پیش از نوشتن این یادداشت، دربارهٔ آنها هرچه به چنگ آمده (دستکم به زبان فارسی) خواندهام. با مطالعهای نهچندان وقتگیر، فواید و رازورمز همهگیرشدن ایموجیها را میتوان شناخت: از نقش آنها در سازوکار تجارت (فیالمثل بالابردن فروش در بازار موبایل) تا نقش آنها در سیاست (فیالمثل هیلاری کلینتون در زمان مبارزهٔ انتخاباتی، در صفحهٔ توییتر خود از دانشجویان خواسته بود نظرشان را دربارهٔ سطح رضایت خود از وامهای دانشجویی در سه ایموجی بیان کنند) و بسی بیش از آن.
اما آنچه مایهٔ نگرانی به نظر میرسد، نه بهرهبرداری از این تصاویر در حدّی متعادل و در کنار زبان، که جایگزینی آن به جای زبان است. آنچه از مشاهدهٔ توام با مطالعه دریافتهام، مرا به این نتیجه نزدیک کرده است که ایموجیها از «قدرت احضار کلمات» (تعبیر از شفیعی کدکنی است) کاستهاند و با سرعتی سرسامآور، ما را در این مسیر کاهنده سرازیر کردهاند.
ابراز عشق با علامت قلب، حتی قلبی که میتپد، نشسته است به جای جملهٔ «دوستت دارم.» و نهفقط بهجای دوستت دارم، بلکه بهجای تمام عباراتی که بشر طی قرون با واژههای گوناگون برای ابراز عشق از آن بهره جسته است: بهجای فدایت شوم، بهجای برایت جان میدهم، بهجای عاشق تو هستم، بهجای تمام قربانصدقهرفتنها و مترادفهای گوناگونی که در دست و دل داشتهایم تا به محبوبی ابراز عشق کنیم.
در دورهٔ پیشاایموجی، گوینده میکوشید دنبال واژه بگردد. سعی میکرد بهترین کلمات را از گنجینهٔ واژگانی خود برگزیند و بهفراخور حال آن را به کار برد. هرکس بهتناسب بضاعت خود از دنیای کلمات، از این خوان نان میخورد. میجست تا کلمهای را احضار کند، آن را بیابد و بسنجد، مزهمزهاش کند و هرگاه مناسب بیابدش، از ذهن بر زبان جاریاش کند: فرایندی آمیخته با سعی و سازندگی.
حال بهجای آن سعی و سازندگی، به جای جستوجو در جهان واژهها، شکلکی در گوشیهایمان است که تنها یک کلیک آن را حامل تمام احساسات و عواطف و افکار ما میکند. همه عین هم، با یونیفرمی ژاپنی، یکسان و بیسایه و سویه.
ایموجیها به کمک کسانی آمدند که در صحبتکردن و بهکارگیری واژههای درست و مناسب قدرت و استعدادی نداشتند. عصای دست آنها شدند تا بهقول شاملو، رنج جستوجوی قافیه نبرند. اما بهتدریج کلمات را پر دادند و بر فقر دایرهٔ واژگانی نسل جوان افزودند. کلمات دارند دور و دورتر میروند. واژهها فراموش میشوند و دسترسیناپذیر، و دیرزمانی نخواهد بود که زبانآوری فضیلتی گمشده باشد.
فرهنگ لغات آکسفورد شکلکی را بهعنوان لغت پذیرفت که خود از نامیدن آن عاجز بود: ?. نمیدانستند به آن چه بگویند. برای این لغت ترادفی وجود نداشت. اشک شوق؟ گریهخنده؟ خندهگریه؟ زبان فارسی و دیگر زبانها به کنار، خود زبان انگلیسی هنوز به حتمیت این واژه دست نیافته است. نمیتوانند آن را تلفظ کنند. میگویند گویای حالی است ظریف و ناگفتنی.
ناگفتنی؟ اما حافظ آن را در قرن هشتم سروده بود:
میان گریه میخندم که چون شمع اندر این مجلس
زبان آتشینم هست اما درنمیگیرد
این نوشته اول بار در اینجا منتشر شده است.
3 دیدگاه. دیدگاه خود را ثبت کنید
مفید بود.
واقعا نسل جوان امروز از به کار بردن زبان فرار میکنند و دایره لغات جوانان شده مهمل هایی که ارزش گفتن ندارند.
اما این ایموجی ها بی فایده هم نیستند حداقل جوان های مهمل گو میتوانند به جای کلمات زشت از شکلکها استفاده کنند.
ادبا و فرهیختگان بالاخره ارزش لغات را میدانند و همین جای شکرش باقی است.
جای emoji بگیم: شکلک
جای sticker بگیم: چسبانقش، عکس برگردان
خوشمان آمد. آفرین.