یکی از بختهای ما ایرانیان این است که زبان ملی و زبان علمیمان یکی است. ملتهایی در جهان و در کشورهای اطراف ما هستند که یا بهحکم اوضاعواحوال تاریخی، یا دانسته و به این گمان که اختیارکردنِ یک زبان اروپایی بهعنوان زبان علمی میتواند ایشان را در کار انتقال علوم و غلبه بر عقبماندگی علمی موفق کند، زبان ملی خود را برای کاربردهای روزمره نگاه داشتهاند و برای کاربردهای علمی، لااقل در سطوح دانشگاهی، یک زبان اروپایی را برگزیدهاند.
زیانهای این گزینش بهحدی است که بر فواید احتمالی آن میچربد. جدایی نخبگان علمی از مردم، تشکیل یک گروه بسته یا کاست اجتماعی که بهاعتبار آشناییاش با یک زبان بیگانه، مزایایی بیش از لایههای دیگر اجتماعی بهدست میآورد و مثل هر کاست دیگر، این مزایا را در درون خود انتقال میدهد و بریدهشدن رابطهٔ عامه مردم با علم، از جملهٔ این زیانهاست.
چون مدار زندگی جدید بر پایهٔ علم و فناوری است، وقتی زبان ملی در بیان علمی و فنی ناتوان شود، اندکاندک حوزههای وسیعی از زندگی را به زبان بیگانه و به لایههای اجتماعیای که حامل آن زباناند، واگذار میکند و خود و حاملانش روزبهروز بیشتر به حاشیه رانده میشوند. اگر در گذشته چنین زبانی میتوانست در گوشههایی از میدان اجتماع زنده بماند و حتی شکوفا شود، بهدلیل غلبهٔ علم و فناوری در زندگی جدید، نمیتوان انتظار داشت که زبانی که قلمرو علم را ترک کرده است، امروزه حتی در حوزهٔ ادبیات هم نیرومند باشد و نیرومند بماند.
از این بابت همهٔ ما باید سپاسگزار کسانی باشیم که از همان ابتدای ورود علم جدید به ایران، زبان فارسی را بهعنوان زبان علمی برگزیدند و کوشیدند این زبان را برای بیان مفاهیم علمی توانمند کنند. این انتخاب هرچند امروزه بهنظر ما طبیعی مینماید، کاری ساده نبوده است. دشواری آن هم بهدلیل وضع تاریخی زبان فارسی است. این دشواری ریشه در این واقعیت دارد که زبان فارسی، پیش از دوران جدید هیچگاه زبان علم نبوده است.
[…]
با این حال، ادعای من این است که در سراسر دوران اسلامی، هیچ تلاش پیگیری برای آنکه زبان فارسی بهصورت یک زبان علمی درآید، صورت نگرفته است. [دلیل این مدعا این است:] […] نخست اینکه شمار آثار علمیای که در این دوران بهفارسی نوشته شده، در برابر آثار نوشتهشده بهعربی بسیار اندک است. […] دلیل دوم این است که غالب آثار علمی نوشتهشده بهفارسی، به مقولهٔ علم همگانی تعلق دارد. […] دلیل سوم که بهنظر من مهمتر از دو دلیل دیگر است، نقش گروه یا طبقهٔ اجتماعیای بهنام علما در جامعهٔ ایران دوران اسلامی، و ارتباطی است که از زمان معینی میان آموزش علوم غیردینی با علوم دینی برقرار میشود.
[…]
بخش مهمی از علم دوران اسلامی، در واقع به این دلیل حفظ شده است که این علوم، هرچند نه همواره و همهجا، جزو نظام آموزش رسمی بودند. […] اما این تحول با تحول دیگری نیز همراه بود: زبان آموزش مدارس یعنی زبان متونی که برای آموزش در مدارس بهکار میرفت، عربی بود و همین باعث شد که زبان متون علمی نیز بهتدریج منحصر به عربی شود. […] در این دوران که شرحنویسی و حاشیهزنی بر کتابهای معروف، شیوهٔ رایج در فعالیت علمی بود، آثاری که بهفارسی نوشته میشد، کمتر مورد توجه و تحشیه قرار میگرفت.
[…]
گذشته از این، از دوران ایلخانی بهبعد میبینیم که حتی در آثاری که بهفارسی نوشته میشود، کوششی برای وضع و ساختن اصطلاحات فارسی نمیشود. زبان این آثار فارسی است؛ اما اصطلاحات آنها یکسره عربی است. […] فرهیختگان دوران اسلامی در ایران و سایر سرزمینهای اسلامی، دوزبانه بودند. حتی میتوان گفت که در این دوزبانگی، زبان عربی دستبالا را داشت. بهعبارت دیگر، در ذهن هر ایرانیِ فرهیختهٔ این دوران، دو دستگاه دستوری فارسی و عربی در کار بود؛ اما در کار مفهومسازی و وضع اصطلاحات برای بیان مفاهیم، دستورزبان عربی زندهتر و فعالتر بود. […] در حالی که همین شخص وقتی شعر میسرود، انگار دستگاه دستوری فارسیاش فعال میشد. همین است که توان ترکیبسازی فارسی که در آثار علمی بهویژه آثار علمی متأخّر بهشدت از آن غفلت شده است، از راه آثار ادبی برای ما محفوظ مانده است و یکی از سرمایههایی است که ما اکنون برای کار واژهسازی در اختیار داریم.
[…]
نخستین واژگان علمی جدید فارسی را کسانی ساختند که هنوز این دو دستگاه دستوری در ذهنشان فعال بود. […] وجود پارهای خطاهای نحوی در واژههایی که در این دوران، یعنی در اواخر دوران قاجار و پیش از تأسیس فرهنگستان اول، ساخته شده است، دلالت بر آن دارد که سازندگان آنها که برخی از ایشان دانشآموختگان مدارس جدید در ایران یا اروپا بودند، هرچند بهاندازهٔ نیاکان خود بر قواعد زبان عربی تسلط نداشتند، همچنان طبیعیترین شیوهٔ واژهسازی را استفاده از قواعد زبان عربی میدانستند.
از این دیدگاه که بنگریم، میتوانیم بزرگترین دستاورد فرهنگستان اول را اعلام استقلال زبان فارسی از نحو زبان عربی بدانیم. […] دلیل حقانیت این کار این است که […] این شیوه اکنون شیوهٔ غالب در کار واژهسازی و واژهگزینی است.
[…]
با تحولاتی که پس از انقلاب مشروطه رخ داد، بهخصوص با پیدایش دولت متمرکز، تکالیف تازهای بهدوش زبان فارسی افتاد. این زبان میباید وسیلهٔ ارتباط میان مردم سرزمینی میشد که هرچند در خانه و گاه در کوچه و بازار بهزبان دیگری سخن میگفتند، در چهارچوب کشوری زندگی میکردند که زبان فارسی زبان رسمی آن بود. رسمیبودن زبان به این معنی بود که امور عمومی میباید با این زبان اداره میشد. چنین مفهومی پیش از آن وجود نداشت. […] اما اکنون میبایست زبان فارسی وسیلهٔ ارتباط صریح و بیابهام میان مردم و دولت میشد. […] اکنون قانون پشتسر قانون بود که باید به آحاد ملت ابلاغ میشد. […] تشکیل دولت ملی باعث شد که سواد […] در تمام جامعه گسترش یابد و آموزش همگانی نیز که آموزش زبان فارسی جزء مهم آن بود، ایجاب میکرد که این زبان قواعد خود را مدونتر کند. از سوی دیگر، آشنایی با علم جدید بهمقیاسی که پیش از آن سابقه نداشت، ایجاب میکرد که برای مفاهیم جدید واژههای تازهای وضع شود.
[…]
فرهنگستان اول، هرچند بیشتر به تکتک واژهها میاندیشید، در ضمنِ کار خود قواعد و ملاکهایی هم برای ترکیبسازی فارسی ایجاد یا احیا کرد که پیش از آن دستکم در واژهسازی علمی متروک مانده بود. این قواعد هرچند کمتر مدوّن شد، بهکار واژهگزینان و واژهسازان دیگر نیز آمد و حتی به آثار غیرعلمی هم راه یافت. […] بهسبب این کوششهاست که اکنون دستگاه صرفی زبان فارسی بسیار فعالتر از گذشته شده است، ترکیبسازی از نو در حوزهٔ نثر زنده شده و بسیاری از وندها که پیش از این با آنها بهمثابهٔ عناصر جامد و تزیینی رفتار میشد، معنای مستقل خود را بازیافتهاند و در واژههای جدید بهکار میروند.
امروزه آمیختگی با زبان عربی دیگر خطری جدی برای استقلال زبان فارسی در حوزهٔ علم نیست. چنانکه پیش از این گفتم، امروزه غالب واژههای عربی جامد به شمار میآیند؛ ترکیبسازی با استفاده از امکانات نحوی و صرفی عربی بهکلی متروک شده است و حتی تمایلی هست که برخی از ساختهای عربی مانند جمعهای مکسر را به ساختهای فارسی تبدیل کنند. […] حتی در این حوزه نیز ذوق عمومی خواصّ روزبهروز از عربیگرایی افراطی و بهویژه ساختن واژههای نو با استفاده از امکانات دستوری زبان عربی دورتر شده است و کمتر فارسیزبان امروزی است که یک نثر عربیگرا را بپسندد.
خطر مهمتری که هست، پیدایش نوعی دوزبانگی جدید است. تاکنون دربارهٔ خطر واژههای فرنگی برای زبان فارسی بسیار سخن گفته شده است؛ اما بهنظر من، خطر اصلی در جای دیگری است و آن نفوذ دستورزبانهای دیگر در زبان فارسی است.
[…]
یکی از ملاکهایی که فرهنگستان زبان و ادب فارسی (فرهنگستان سوم) رعایت آن را در واژهگزینی لازم دیده است، شفافیت است و چیزی که از این ملاک عموماً فهمیده میشود، شفافیت معنایی است؛ به این معنی که واژههای نوساخته و نوگزیده، و درمورد واژههای مرکب تکتک اجزای آنها، باید معنینما باشند. این ملاک، تمایلی را در گروههای واژهگزینی فرهنگستان پدید آورده است که تا میتوانند، بهسراغ عناصر زندهٔ زبان بروند و با استفاده از آنها واژهگزینی کنند. […] رویآوردن به عناصر زندهٔ زبان هرچند بر شفافیت معنایی واژههای نوساخته میافزاید، اما عمر آنها را کوتاه میکند. شفافیت معنایی با ثبات معنا همراه است؛ در حالی که مفاهیم علمی تحول مییابند.
[…]
برای غنیترکردن گنجینهٔ عناصر زبانی زبان علمی فارسی […] چارهای جز این نداریم که اولاً […] واژههای عربی و نیز ترکی و مغولیای را هم که در فارسی جا افتادهاند، فارسی بشماریم و سعی کنیم احکام دستورزبان فارسی را بر آنها جاری کنیم. […] ثانیا نباید از پذیرش واژههای جدید از زبانهای دیگر نیز باکی داشته باشیم. […] زبان خالص، مثل نژاد خالص، افسانهای بیش نیست.
[…]
امیدوارم با توضیحاتی که دادم، معلوم شده باشد که این امر فقط دلایل زبانی ندارد؛ بلکه هرجا که یک قشر ممتاز اجتماعی حامل یک زبان خاص باشد و زبان بهصورت وسیلهای برای ایجاد تمایز و کسب امتیاز اجتماعی درآید، خطر دوگانگی زبانی، دوزبانگی و دودستوریبودن هم پیش میآید.
از میان واژههای بیگانهای که به یک زبان وارد میشوند، نامهای ابزارها و دستگاهها و اشیا بهدلیل دلالت مستقیمی که بر مصداق خود دارند، کمتر از همه به ساختار زبان لطمه وارد میکنند. این نامها بهسرعت رنگ آوایی زبانی را که بدان وارد شدهاند، میگیرند و بر غنای زبانی که بدان وارد شدهاند، میافزایند. […] از سوی دیگر، بهویژه در عصر ما، ابزارها بهسرعت جای خود را به ابزارهای دیگر میدهند و نامشان نیز از دایرهٔ واژگان فعال زبان بیرون میرود. […] حتی همهٔ مفاهیم هم عمر ابدی ندارند.
[…]
یکی از محاسنِ اقتباس واژههای مفرد بیگانه همین است که این واژهها ریشههای تاریخی و جغرافیایی خود را نشان و بر مبادلهای که در سراسر تاریخ میان تمدنها وجود داشته، گواهی میدهند. […] یکی از زیانهای سرهگرایی این است که مرز میان مراتب مختلف زبان را که وجودشان در هر جامعه گواهِ غنای فرهنگی و تنوع تاریخی آن است، از میان میبرد و زبان را به چیزی یکدست و هموار و یکبُعدی تبدیل میکند.
مفهومهای علمی حساب دیگری دارند. […] در اینجاست که معیاری دیگر برای واژهگزینی وارد کار میشود: […] شفافیت دستوری به این معناست که واژهای که به زبان ما وارد میشود، یا واژهای که در برابر آن برمیگزینیم یا برمیسازیم، اصل آن هرچه میخواهد باشد، بهگونهای انتخاب نشود که نشانههای دستوری زبان اصلی را با خود به زبان ما بیاورد.
[…]
با واژهگزینی بهصورتی که اکنون به پیش میرود، تنها میتوان از عهدهٔ وضع اصطلاح در قلمروهای محدودی برآمد؛ اما در همان حال که ما با تکتک الفاظ سروکله میزنیم و بهخصوص به وضع معادل برای واژههایی میپردازیم که نه نیازی به معادل دارند و نه امیدی به جاافتادن این معادلها هست، سیلی از اصطلاحات بیگانه با همان ساختمان و نشانههای دستوری زبانهای اصلی خود، به فارسی وارد میشوند و چون بهکاربرندگان آنها در بسیاری از جاها قدر میبینند و بر صدر مینشینند، بار دیگر دودستوریبودن که بسیار خطرناکتر از دوزبانگی است، بهصورت ملاکی برای کسب امتیازات اجتماعی درمیآید.
از یک نظر، اعمال حاکمیت زبانی شبیه اعمال حاکمیت دولت است. کار دولت جدید این نیست که مردمی را که به نژاد یا قوم یا دین یا زبان خاصی تعلق دارند، برگزیند و بر ایشان حکومت کند؛ بلکه دولت جدید میکوشد تا همهٔ این مردم را بهرغم اختلافهای گوناگونشان، تابع یک قانون کند. وضع قواعدی که اعمال حاکمیت زبان فارسی را بر واژههایی که اصلهای مختلف دارند، آسانتر کند، یکی از کارهایی است که در کنار واژهگزینی باید انجام شود و یا بهعبارت دیگر، واژهگزینی باید بهصورت بخشی از این وظیفهٔ سنگینتر و وسیعتر درآید.
اگر این کار را نکنیم، چیزی که بهخطر میافتد، حاکمیت زبان فارسی و در نتیجه استقلال آن است.
چکیدهای از:
حسین معصومی همدانی، «واژهگزینی و استقلال زبان فارسی»، فصلنامهٔ نشر دانش، س۲۰، ش۱۰۴، بهار۱۳۸۲، ص۲ تا ۷. بارگیری
1 دیدگاه. دیدگاه خود را ثبت کنید
من همین امروز با این سامانه آشنا شدم و چه شاد شدم! دستتان درد نکند . بی تردید هر روز به آن سرکشی خواهم کرد و بهرهمند خواهم شد. خیلی لذت بردم از مقالهها. برقرار مانید.