virastaran.net/a/12371

ناهمخوانی زمانی فعل‌ها در جمله

آموزش, دستورزبان فارسی

نمونه‌هایی که در این یادداشت نقد شده است، همگی از کتاب زیر برگرفته شده است:
بهومیل هرابال، تنهایی پرهیاهو، ترجمهٔ پرویز دوایی، چ۳، نشر آبی، تهران: ۱۳۸۴.

به این جمله دقت کنید:

مسیح را دیدم که مطمئن و قاطع، موعظه صادر می‌کند و کوه را به‌حرکت درمی‌آوَرَد (۳۶).

به‌نظر می‌رسد در این جمله، نوعی ناهمخوانی ظریف بین فعل‌ها وجود دارد. برای این درکم که برخاسته از نوعی شمّ زبانی است، هنوز دلیل دستوری محکمی ندارم و شاید دلایلی که در زیر می‌آورم، برای برخی ناپذیرفتنی و ناموجه جلوه کند. دیدگاه‌های دوستان را دراین‌باره مغتنم خواهم دانست و برای حل این دشواری، از یکایکشان یاری می‌جویم. به‌باور من، جملهٔ بالا به این شکل نادرست است و شکل صحیح آن، یکی از دو شکل زیر است:

۱. مسیح را دیدم که مطمئن و قاطع، موعظه صادر می‌کرد و کوه را به‌حرکت درمی‌آورْد.

در این حالت، واژهٔ «مسیح» مفعول فعل «دیدم» است و باقی جمله در توضیح آن آمده است. در واقع، بقیهٔ جمله نقش قید حال را دارد. بنابراین، اصل جمله بدون قید آن، چنین است: «مسیح را مطمئن و قاطع دیدم.» در این‌گونه جمله‌ها، ضرورتاً فعل‌هایی که در بخش قیدی جمله می‌آید، باید از نظر زمانی با فعل اصلی جمله مطابق باشد.

۲. دیدم که مسیح، مطمئن و قاطع، موعظه صادر می‌کند و کوه را به‌حرکت درمی‌آوَرَد.

در این حالت، مفعول فعل «دیدم» نوعی مفعول غیرصریح است؛ به این معنا که چندین واژه روی‌هم‌رفته در حکم مفعول جمله است، نه صرفاً یک واژه. بنابراین «دیدنِ مسیح در حال موعظه‌صادرکردن و به‌حرکت‌درآوردنِ کوه» مفعول است. در این نوع جمله‌ها، نامطابق‌بودن فعل‌هایی که پس از فعل اصلی جمله می‌آید، ظاهراً بی‌ایراد است؛ چنان‌که «دیدم» به‌صورت ماضی آمده و «صادر می‌کند» و «به‌حرکت درمی‌آورد» به‌صورت مضارع.

جمله‌های زیر نیز همگی از این نوع است. در زیر هریک از جمله‌ها، دو شکل درست آن آورده شده است:

باز دامنْ‌فیروزه‌ای و دامن‌ْسرخابی را دیدم که کنار کوچه بر الواری نشسته، سیگار دود می‌کنند و با جمعی کولی که در کار حفر کوچه هستند، گپ می‌زنند (۴۳).
۱. باز دیدم که دامنْ‌فیروزه‌ای و دامن‌ْسرخابی کنار کوچه بر الواری نشسته، سیگار دود می‌کنند و با جمعی کولی که در کار حفر کوچه هستند، گپ می‌زنند.
۲. باز دامنْ‌فیروزه‌ای و دامن‌ْسرخابی را دیدم که کنار کوچه بر الواری نشسته، سیگار دود می‌کردند و با جمعی کولی که در کار حفر کوچه بودند، گپ می‌زدند.

نمونۀ دوم:

آخرین تودهٔ کاغذهای خون‌آلود نفرت‌انگیز را بغل زدم و در طبلهٔ دستگاه انداختم و در این حال هم، به قصاب‌ها بدوبیراه می‌گفتم که زیرزمین مرا از این کاغذها انباشته‌اند (۴۴).
۱. آخرین تودهٔ کاغذهای خون‌آلود نفرت‌انگیز را بغل زدم و در طبلهٔ دستگاه انداختم و در این حال هم، به قصاب‌ها بدوبیراه می‌گفتم که چرا زیرزمین مرا از این کاغذها انباشته‌اند.
۲. آخرین تودهٔ کاغذهای خون‌آلود نفرت‌انگیز را بغل زدم و در طبلهٔ دستگاه انداختم و در این حال هم، به قصاب‌ها بدوبیراه می‌گفتم که زیرزمین مرا از این کاغذها انباشته بودند.

نمونۀ سوم:

در این‌ موقع، برقِ رنگ فیروزه‌ای و سرخابی در آن‌ سوی خیابان نظرم را گرفت و دو دخترِ کولی آشنایم را دیدم که مثل من سخت مجذوب این پلیس کولی‌اند که در آن چهارراهیِ شلوغ داشت رفت‌وآمد اتومبیل‌ها را کنترل می‌کرد (۴۰).
۱. در این‌ موقع، برقِ رنگ فیروزه‌ای و سرخابی در آن‌ سوی خیابان نظرم را گرفت و دیدم که دو دخترِ کولی آشنایم مثل من سخت مجذوب این پلیس کولی‌اند‌ که در آن چهارراهیِ شلوغ داشت رفت‌وآمد اتومبیل‌ها را کنترل می‌کرد.
۲. در این‌ موقع، برقِ رنگ فیروزه‌ای و سرخابی در آن‌ سوی خیابان نظرم را گرفت و و دو دخترِ کولی آشنایم را دیدم که مثل من سخت مجذوب این پلیس کولی بودند که در آن چهارراهیِ شلوغ داشت رفت‌وآمد اتومبیل‌ها را کنترل می‌کرد.

ظاهراً این قبیل اشکال‌ها، در جمله‌هایی بروز می‌کند که فعل آن‌ها از نوع فعل‌هایی است که گونه‌ای درک‌کردن و اطلاع‌گرفتن را می‌رساند؛ مانند دیدن، شنیدن، فهمیدن، فکرکردن و… . شاید بتوان با این فرضیه و یافتن نمونه‌هایی در تأیید آن، به نوعی تازه از گرته‌برداری یا اشکال در ناهمخوانی فعل‌ها در جمله دست یافت و تحلیلی کلی از آن کرد.


محمد یوسفی، ویراستار مؤسسهٔ «ویراسـتاران».

مقالات پیشنهاد شده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پُر کردن این بخش الزامی هست
پُر کردن این بخش الزامی هست
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

فهرست
کپی شد