در درسنامهٔ کارگاه ویرایش و درستنویسی، در قسمت گرتهبرداری ساختاری، با نوعی گرتهبرداری با عنوان «نهادشکنی» آشنا شدیم. همان طور که در کلاس گفته شد، این ساختار مأخوذ از زبان عربی و در این زبان بسیار رایج است؛ مانند «الظلمُ مرتعُه وخیم.»
مثالی که در کلاس به آن اشاره شد، این جمله بود: «ایران مردمش غیورند» که درستش چنین است: «مردم ایران غیورند.»
اما باید توجه کنیم که این ساختار همیشه نادرست نیست؛ چراکه هم در زبان گفتار و گفتوگوهای روزمره رایج است و هم در ادبیات به کار رفته است. دستورنویسان به این کاربرد، «اضافهٔ گسسته» میگویند؛ زیرا مضاف و مضافٌالیه اصلی در این نوع جملات از هم جدا میشوند. بهجای اینکه بگوییم «مادرِ علی مریض است»، میگوییم: «علی، مادرش مریض است.» بهواقع «مادرِ علی» ترکیبی اضافی (مرکب از مضاف و مضافٌالیه) است که در جملهٔ دوم اجزای این اضافه از هم جدا افتادهاند و یک ضمیر جانشین مضافٌالیه اصلی شده است.
دکتر تقی وحیدیان کامیار در توضیح این کاربرد گفتهاند:
اگر مضافٌالیه بیش از مضاف موردتوجه باشد یا اهمیت داشته باشد یا گوینده با آن بیشتر از مضاف آشنایی داشته باشد، در این صورت برای تأکید مقدم میشود و یکی از ضمایر پیوستهٔ مناسب بهعنوان مضافٌالیه دوم بهجای آن میآید. در حقیقت هستهٔ این گروه اسمی دو مضافٌالیه دارد؛ یکی بهصورت ضمیر که در جای خودش میآید و دیگری بهصورت اسم. مضافٌالیه اسمی همیشه در آغاز میآید.
یکی از زیباییهای زبان نیما و پیروان سبک او نیز استفاده از همین ساخت است. نیما در شعر «قایق» و دیگر اشعارش، از این ساخت بهزیبایی بهره جسته است. در این کاربرد، اهمیت مضافٌالیه بیشتر است و قصد شاعر هم تأکید بر همین مضافٌالیه است؛ به همین دلیل با تغییر مکانی آن، این برجستگی را نشان میدهد:
من چهرهام گرفته
من قایقم نشسته به خشکی…
و نیز:
من دلم سخت گرفته است از این
میهمانخانهٔ مهمانْکُشِ روزش تاریک…
بهعقیدهٔ مصطفی علیپور، نیما این ساخت را از گویش طبیعی محل زندگیاش گرفته است:
به نظر میرسد ساخت اضافهٔ گسسته شکل دگرگونشدهای از یک ساخت نحوی گفتار مردم مازندران باشد. در گویش مردم غرب مازندران، جایگاه ضمیر در مفهوم ملکی در نقش اضافی، در آغاز جمله است. اگر بخواهیم عبارت «دلم گرفته است» را به گویش مازندرانی برگردانیم، چنین جملهای خواهیم داشت: «می دل بگیته.» ترکیب «می دل» همان «دل من» فارسی است. ضمیر مضافٌالیه بر مضاف مقدم شده تا برجستگی یافته و اصل معنا را مؤکد کند.
نمونههایی از کاربرد اضافهٔ گسسته در شعر شاعران دیگر:
ای ستاره، ما سلاممان بهانه است / عشقمان دروغ جاودانه است (فریدون مشیری)
من تنم خسته / رهم بسته / من رونق گامم بشکسته (اسماعیل شاهرودی)
نیها همهمهشان میآید / مرغان زمزمهشان میآید (سهراب سپهری)
من دلیلی برای رد یا اثبات نظر آقای علیپور مبنی بر اینکه این ساخت مأخوذ از گویش مازندرانی است، ندارم؛ اما باید گفت که این تنها شاعران نیستند که با استفاده از اضافهٔ گسسته نکتهای را برای خواننده برجسته میکنند یا نحوی زیبا میآفرینند. در گفتوگوهای روزمره هم از این ساخت استفاده میشود، بهویژه وقتی که مضاف برای مخاطب آشناتر و مأنوستر از مضافٌالیه است؛ مانند جملهٔ «علی دستش شکسته.»
حال این پرسش مطرح میشود که چه هنگامی این ساخت نادرست و از مصادیق گرتهبرداری است. بهنظر میرسد تنها زمانی میتوانیم این ساخت را معیوب بدانیم که با ترجمهای از زبان عربی مواجه باشیم.
منابع
الشرتونی، رشید، مبادی العربیة، تنقیح و إعداد حمید محمدی، ج۴، قم: دارالعلم، ۱۴۲۸ق، ص۶۰.
علیپور، مصطفی، ساختار زبان شعر امروز، تهران: فردوس، ۱۳۸۰، ص۱۳۴ تا ۱۳۶.
وحیدیان کامیار، تقی، دستور زبان فارسی (۱)، تهران: سمت، ۱۳۸۲، ص۸۰.
نوشتهٔ یکی از همراهان «ویراستاران»