کتاب مرجعی را بهدلیل فرصت کم و حجم زیاد، یعنی یک ماه و نیم برای ۱۲۰۰ صفحه، ششنفره ویرایش کرده بودیم. چند جلسهای هم برای یکدستیِ آن وقت گذاشته و کنار هم جمع شده بودیم و با همراهی آقای باقری، نکات را درآورده بودیم. با اینکه بهنظر آقای باقری و خودِ سفارشدهنده، کار خوبی عَرضه کرده بودیم، در نمونهخوانی متوجه نایکدستیهایی شدیم؛ از جمله در فاصلهها و نیمفاصلهها. ملاکِ کار هم طبق معمول، فرهنگ املایی فرهنگستان بود.
جالب اینجا بود که وقتی در نهایت برای تحویلدادن کار رفته بودیم، دیدیم یکی از همکاران تمام آن نیمفاصلهها و فاصلههایی را که ما در دو بخشی که در دست داشتیم یکدست کرده بودیم، دقیقاً بهعکس یکدست کرده بود! حال تو خود بخوان حدیث مفصل از این مُجمل. نشستیم به پاککردن و دوباره یکدستکردن… .
این همکار عزیزمان بسیار با حوصله و وسواس، یکسومِ کتاب را نمونهخوانی کرده بودند و بسیاری از جاها نیز بهدرستی کار را انجام داده بودند؛ با این حال در انتهای کار، بازهم با مشکل نایکدستی در کار مواجه شده بودیم.
بعداً آقای باقری نوشتند:
همین اکنون، ۱۹:۵۰ سهشنبه ۲۳مهر۱۳۹۲، بنده و همسرم در حال رفع نایکدستیهای آن شش نفر ویراستارِ اول با همدیگر هستیم و نیز دو نفر نمونهخوان با آن نفر هفتم! اَسنادش هم موجود است.
آن شش نفر ویراستار، تمام تلاش خود را کرده بودند؛ اما بازهم کار نایکدست بود. واقعاً چه باید کرد؟ آیا تجربهٔ این کار و کارهای پیشین ثابت میکند که تا حد امکان باید نمونهخوانیِ هر کار را فقط یک نفر انجام دهد تا این دست مشکلات پیش نیاید؟
تجربهای از: مریم محمودی.