آغازین حرف کلاس ویرایشم این است: «در گفتار لحن وجود دارد؛ اما در نوشتار لحن نیست» و نویسنده باید با نشانهها و تغییرها و ترفندهایی، لحنِ مدنظرش را در تاروپود متن بگنجاند تا خواننده نتواند با لحن دیگری متن را بهاشتباه بخواند.
سؤال: با وجود بدیهیبودنِ این اصل، چرا برخی نویسندهها به آن بیتوجهاند؟
پاسخ: نویسندهها این اصل مهم را فراموش میکنند؛ زیرا در هنگام نوشتن «با گفتوگوی درونی خود» مینویسند. اسیربودن در دامِ لحن ذهنیِ اکنونِ او باعث میشود یادش برود که پس از رنگبستن واژهها روی کاغذ، لحن رنگ میبازد. خواننده هم با لحن دیگری میخواند و در نتیجه معنا منتقل نمیشود و… .
گاهوبیگاه به مثالهایی برای این آموزه برمیخورم. اکنون یکی از نمونههای ناب آن را خواهم گفت. جالببودنِ این جمله ازآنروست که ویراستار اولِ متن نیز اسیر لحن نویسنده شده و لذا هر دویشان از کژتابیِ پیشآمده غفلت کردهاند. خود را بیازمایید. آیا شما نیز بهسبب پنهانماندن این اصل، مرتکب اشتباه میشوید یا خیر؟
در زمان مرحوم آیتاللهالعظمی بروجردی، نمایندهای از سوی ایشان برای تبلیغ به یکی از شهرهای ایران رفت. پس از مدتی، بهعلت فعالیت چشمگیر او، دشمنان دین با تهمتها و شایعههای فراوان، عرصه را بر او تنگ کردند تا بگذارد و از آنجا برود. روحانی اعلام کرد که در فلان روز، جلسهای مهم برگزار خواهد کرد و حرف آخر را خواهد زد. دوستان و دشمنان بهگمان اینکه جلسهٔ خداحافظی در پیش است، همه جمع شدند. او روی منبر رفت و گفت: «ای مردم، اگر پشتسر من گفتند فلانی با اربابان و سرمایهداران رابطه دارد، باور کنید. اگر گفتند فلانی اهل فساد و فحشاست، باور کنید. اگر گفتند نماز نمیخواند، باور کنید. اگر… . اما اگر گفتند او میخواهد از این شهر برود، هرگز باور نکنید که من تا آخرین لحظه، در سنگر تبلیغی خود خواهم ماند.»
یافتید؟ اگر نه، بازهم بخوانیدش. میارزد به اینکه خودتان کشف کنید. پاسخ را در ادامه میگویم.
…اگر گفتند او میخواهد از این شهر برود، هرگز باور نکنید که من تا آخرین لحظه، در سنگر تبلیغی خود خواهم ماند.
در این جمله، «نکنید که» را با چه لحنی میخوانید؟ دو معنای دقیقاً ضدّ هم نمیآفریند؟ چرا نویسنده و ویراستار اول از آن گذشتهاند؟ آیا همیشه نباید خود را بهجای خواننده بگذاریم؟
ویراسته: اگر گفتند او میخواهد از این شهر برود، هرگز باور نکنید، که من تا آخرین لحظه، در سنگر تبلیغی خود خواهم ماند.
در ضمن، اینجا همان یکصدمِ درصد جایی است که پیش از «که» کاما میآید. البته میتوان با اندکی دستکاری، از همین استثنا هم گریخت:
… اگر گفتند او میخواهد از این شهر برود، هرگز باور نکنید و بدانید که من تا آخرین لحظه، در سنگر تبلیغی خود خواهم ماند.
1 دیدگاه. دیدگاه خود را ثبت کنید
سلام!
از سیاق جمله کاملاً معلومه خواننده اشتباه نمیکنه: «… بهگمان اینکه جلسهٔ خداحافظی در پیش است… » ، «اما اگر گفتند او میخواهد…».