بادیههای ریگزار بیآب نجد و تهامه را دیگر آن قدر و محل نبود که حکومت و سپاه ایران را به خویشتن کشاند؛ زیرا در این بیابانهای بیآب هولناک خیالانگیز، از کشت و ورز و بازار و کالا هیچ نشان نبود. و جز مشتی عرب گرسنه و برهنه که چون غولان و دیوان همهجا بر سر اندکی آب و مشتی سبزه، با یکدیگر در جنگ و ستیز بودند، از آدمی نیز در آنجا کس اثر نمیدید. جز آن بیابانهای هولناک هراسانگیز بیآب و گیاه که به رنج گرفتن و نگهداشتن نمیارزید، دیگر هرجا از سرزمین تازیان ارجی و بهایی داشت، اگر از آنِ روم نبود، در زیر نگین ایران بود.
… اما درست در همین روزگاران که ضعف معنوی و روحانی، نیروی ظاهری و جسمانی دولت ساسانی را از درون میخورد و میکاست، نیرویی معنوی، بزرگ و بالنده، از درون ریگزارهای قفر و هولناک بیابان عرب پدید آمد و اندکاندک بالید و فزونی یافت تا سرانجام شکوه و قدرت کسانی که پنجه در پنجهٔ روم میزدند و به زور بازو پنجهٔ آنان را میتافتند، دستخوش تازیان گشت.
… در همان هنگام که اهریمن نفاق و شقاق، کشور ساسانیان را به ورطهٔ مرگ و نیستی میکشانید، سروش خدایی بیاباننوردان عرب را از جادهٔ کفر و نفاق به راه هدایت و نجات میخواند. عرب که حتی خود نیز خویشتن را پست و وحشی میخواند، در زیر لوای دینی که محمد آورده بود، در راه وحدت و عظمت گام میزد.
… وقتی عمر به خلافت نشست، کار ایران آشفتهتر و پریشانتر بود. یزدگرد شهریار در مدائن بر تخت نشسته بود؛ اما سپاهیان و موبدان هیچیک از شرانگیزی و فتنهجویی باز ننشسته بودند. عربان در حدود حیره مستقر شده بودند و تا کنارههای دجله مرزهای ایران را تهدید میکردند. … در مدینه مسلمانان از جنگ با ایران میترسیدند و بدان رضا نمیدادند. مواجهه با ایرانیان برای آنها تصورپذیر نبود؛ زیرا از قدرت و شکوه ایران بیم بسیار داشتند.
سقوط نهاوند در سال ۲۱ هجری چهارده قرن تاریخ پرحادثه و باشکوه ایران باستان را که از هفت قرن قبل از میلاد تا هفت قرن بعد از آن کشیده بود، پایان بخشید. این حادثه فقط سقوط دولتی باعظمت نبود، سقوط دستگاهی فاسد و تباه بود؛ زیرا در پایان کار ساسانیان، از پریشانی و بیسرانجامی در همهٔ کارها فساد و تباهی راه داشت. وحدت دینی در این روزگار تزلزلی تمام یافته بود و از فسادی که در اخلاق موبدان بود، هوشمندان قوم از آیین زرتشت سرخورده بودند و آیین تازهای میجستند که جنبهٔ اخلاقی و روحانی آن از دین زرتشت قویتر باشد و رسم و آیین طبقاتی کهن را نیز در هم فروریزد. بدین ترتیب، کاری که دولت بزرگ روم با آیین قدیم ترسایی نتوانست در ایران از پیش ببرد، دولت خلیفهٔ عرب با آیین نورسیدهٔ اسلام از پیش برد… .
… وقتی آخرین پادشاه سرگردان بدفرجام ساسانی در مرو بهدست یک آسیابان گمنام کشته شد و شاهزادگان و بزرگان ایران پراکنده و بینامونشان گشتند، رفتهرفته نیز آخرین آبها از آسیاب افتاد و مقاومتهای بینظم و غالباً بینقشه و بینتیجهای هم که در بعضی شهرها از طرف ایرانیان در مقابل عربان میشد، بهتدریج از میان رفت.
اما هیچچیز مضحکتر و شگفتانگیزتر و در عین حال ظالمانهتر از رفتار این فاتحان خشن و سادهدل نسبت به مغلوبان نبود. اما وحشیطبعی و تندخویی فاتحان وقتی بیشتر معلوم گشت که زمام قدرت را در کشور فتحشده به دست گرفتند. ضمن فرمانروایی و کارگزاری در بلاد مفتوح بود که زبونی و ناتوانی و در عین حال بهانهجویی و درندهخویی عربان آشکار گشت.
در برابر سیل هجوم تازیان، شهرها و قلعههای بسیار ویران گشت، خاندانها و دودمانهای زیاد بر باد رفت، نعمتها و اموال توانگران را تاراج کردند و غنایم و انفال نام نهادند. دختران و زنان ایرانی را در بازار مدینه فروختند و سبایا و اسرا خواندند. از پیشهوران و برزگران که دین مسلمانی را نپذیرفتند، باج و ساو گران بهزور گرفتند و جزیه نام نهادند. همهٔ این کارها را نیز عربان در سایهٔ شمشیر و تازیانه انجام میدادند. هرگز در برابر این کارها هیچکس آشکارا یارای اعتراض نداشت. حد و رجم و قتل و حرق، تنها جوابی بود که عرب، خاصه در عهد امویان، به هرگونه اعتراضی میداد.
گزیدهای از: عبدالحسین زرینکوب، دو قرن سکوت، تهران: احمد علمی، ۱۳۴۴، ص۱۱ تا ۷۳.
1 دیدگاه. دیدگاه خود را ثبت کنید
سپاسگزارم از مجموعهٔ «ویراستاران» و سرکار خانم «سمیرا میرنظامی» که گزیدهٔ متن زیبای بالا را از مرحوم «عبدالحسین زرینکوب» پیرایش کردید و به اشتراک گذاشتید و سبب آسانخوانی متن شدید. گزیدهٔ بالا را دو بار خواندم. هم از محتوا لذت بردم، هم از آموزش ویرایشتان. هر بار که این گزیدههای ویرایششده را میخوانم، انگار کلاس آموزشی میگذرانم.