کنج خلوت اتاق
همیشه سعی کردم از تنهاییام، نهایت استفاده را ببرم. از جمعهای شلوغ و پر سروصدا بیزار نیستم، چون نشان میدهد انسانها هنوز از با هم بودن لذت میبرند!
ولی تنهایی هم عالمی دارد. در خلوت خودت به آنچه دوست داری فکر میکنی، میخندی،گریه میکنی، میرقصی.
و از خودت بودن لذت میبری.
کسی نیست که سرزنشت کند
هرچه دوست داری میکنی بیآنکه مشکلساز شوی.
از نقابهای رنگارنگ میگریزی و به دنیای سبز خیال رو میآوری.
در تنهاییات اوج میگیری، عمیق میشوی و یاد میگیری.
یاد میگیری چگونه بیآنکه کمک بخواهی زخمهایت را درمان کنی.
یاد میگیری بر ترسهایت غلبه کنی
آن وقت است که
درتاریکیها، نور میبینی.
و همواره به دنبال کمال هستی.
پُر از تو
کاش میدانستی، چه احساس زیبایی است، پُر بودن از هوای تو.
کاش میدانستی، چه نعمت بزرگی است داشتنت و لحظه به لحظه زندگی احساس کردنت.
کاش میدانستی، چه بیمعناست صبحی که خورشید ندارد و همانقدر بیمعنا، جهانی که از تو خالی است.
نیمهٔ من
تو را هر صبح میخوانم
تو را هر دم در خود جستوجو میکنم
انگار که تو منِ دیگری
یا نه نیمهٔ من
من همانم که مثل گیاه
و تو آنی که مثل نور
که اگر نباشی
این پژمرده تا ابد پژمرده باقیست.
و تو آنی که میمانی.
تنهایی
تنهایی همیشه منحصراً به معنای قفس نیست.
گاه تنهایی انسان را رها میکند از حصارِ بایدها و نبایدها.
گاه تنهایی انسان را به اوج میرساند.
در تنهایی انسان واقعیتِ خودش را نشان میدهد و شکل میگیرد.
تنهایی نکتههای مثبتی دارد که اگر به اعماق آن توجه کنیم متوجه میشویم که مسیرهای زیادی را برای خودمان هموار کردهایم؛ در رسیدنِ به موفقیت.
انسانهایِ نامحترم
فهمید نبودش زخمیام میکند؛ رفت تا درد بکشم.
میدانست بی او میمیرم؛ رفت تا مُردنم را با لبخند و از راه دور تماشا کند!
میدانست زندگیام با او رنگِ بودن گرفته؛ رفت تا تاریک شود مثل روزهای قبل از او.
میدانی؟انسانها موجودات عجیبی هستند.
وارد زندگیات میشوند،
تو را به خودشان وابسته میکنند،
عمیق که در قعر عشقشان فرو رفتی،
ترکت میکنند.
انگار انسانها از محبت زیاد بیزارند!
شاید هم از صادقانه دوست داشته شدن هراسانند.
یک بار برای همیشه:
ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی
تو بمان و دگران وای به حالِ دگران
زینب خسروشیری، اردیبهشت۱۴۰۱
taranoom.khosroshiri@gmail.com