عوامل انسجامبخش متن در سطح جمله عمل میکنند و نبود آنها روانی متن را از بین برده، باعث نفهمیدن متن میشود. چند نوع عامل انسجامبخش برای متون فارسی میتوان در نظر گرفت: ارجاع؛ حذف و جایگزینی؛ حروف ربط؛ انسجام واژگانی و… .
انسجام متنی چیست؟
دکتر حبیب کشاورز، عضو هیئتعلمی دانشگاه سمنان
برخی از نظریههای زبانشناسی امکانات مفیدی را برای تحلیلِ متون ادبی پیش مینهند. یکی از این نظریهها، نظریهٔ هلیدی و حسن است. در این نظریه، ارتباط معنایی، لفظی، نحوی یا منطقی جملههای یک متن «انسجام» نامیده شده است.
از این دیدگاه، انسجام در زبان معیار عواملی دارد که عبارتاند از: دستوری، واژگانی، پیوندی. و هرکدام از این عوامل دربردارندهٔ عوامل جزئیتر هستند.
متن عبارت است از یک یا چند جمله که دارای معنا یا پیام معینی باشد. ولی واضح است که هر چند جملهای که بهطور متوالی کنار هم قرار گرفته باشند، تشکیل متن نمیدهند. بین جملات یک متن روابط معینی برقرار است که آن متن را از مجموعه جملاتی که بهطور تصادفی کنار هم قرار گرفتهاند، جدا میسازد. مجموعهٔ این روابط آفرینندهٔ متن را «انسجام متنی» مینامند.
هلیدی و حسن میگویند که انسجام متنی شامل روابط معناییای میشود که بهوسیلهٔ آن روابط، هر قطعهای از گفتار یا نوشتار میتواند بهعنوان متن انجاموظیفه کند. اینان معتقدند که انسجام به کلیهٔ رابطههایی اطلاق میشود که عنصری از یک جمله را به عناصر جملات قبلی مرتبط میکند.
انسجام متنی به انگلیسی: Cohesion.
منبع: این نوشتار ابتدا اینجا منتشر شده است.
عوامل انسجامبخش خرد
کاربردشناسی زبان یکی از شاخههای اصلی زبانشناسی است که به کاربرد زبان و نقش بافت در تولید معنا میپردازد. یکی از مباحث مهم در کاربردشناسی، انسجام است. هلیدی و حسن در کتاب معروف خود، انسجام در انگلیسی، چهار نوع عامل انسجامبخش را در زبان انگلیسی از هم بازمیشناسند که برای زبانهای دیگری مانند فارسی نیز قابلاستفاده است:
۱. ارجاع؛
۲. حذف و جایگزینی؛
۳. حروف ربط؛
۴. انسجام واژگانی.
ارجاع
ارجاع به فرایندی اطلاق میشود که بهواسطهٔ آن، کلمهای که خود فاقد معناست، مانند ضمیر «او»، برای معنایافتن به کلمهٔ دیگری در متن رجوع میکند.
حذف و جایگزینی
جایگزینی و ارجاع از این نظر شباهت دارند که در هر دو فرایند، عنصری زبانی جای عنصری دیگر که قبل از خودش در متن آمده است، مینشیند. اما تفاوتشان در این است که جایگزینی چندان مقید به بافت نیست.
فرایند حذف نیز همانند جایگزینی است؛ زیرا اطلاعاتی که از بخشهای پیشین متن قابلبازیابی است، حذف میشود؛ ولی چیزی جایگزین آن نمیشود.
حروف ربط
عناصر زبانیای هستند که نویسنده / گوینده به کار میبرد تا فهم و تفسیر متن توسط خواننده را آسانتر سازند. برای اشاره به این حروف، از اصطلاح عبارت انتقالی و گفتماننما هم استفاده میشود.
انسجام واژگانی
فرایندی است که با تکرار کلمات یا جایگزینی آنها با کلماتی هممعنا باعث متصلشدن بخشهای مختلف یک متن به یکدیگر میشود.
جمعبندی
بهطور خلاصه باید گفت عوامل انسجامبخش خرد زبانی مانند ارجاع، جایگزینی و حذف، حروف ربط و انسجام واژگانی در سطح جمله عمل میکنند و نبود آنها روانی متن را از بین برده، باعث نفهمیدن متن میشود.
منبع: سیدعلیاصغر سلطانی، نگارش دانشگاهی؛ پاراگرافنویسی، ج۱، چ۲، قم: لوگوس، ۱۳۹۶، ص۱۵۶ تا ۱۶۱. این گزیده ابتدا در کانال تلگرامی «ویرایشگاه» منتشر شده است.
زبانشناسی متن
زبانشناسی متن شاخهای از زبانشناسی نقشگرا است که در آن، متنهای گفتاری و شنیداری مطالعه میشوند. نحوهٔ سازماندهی قسمتهای یک متن و ارتباط میان آنها برای تشکیل یک کلّ معنادار، از جملهٔ مباحث زبانشناسی متن است (Richards, et al., 1992: 378).
هلیدی را میتوان پیشگام زبانشناسی متن دانست. او کوشید از سطح جمله و مطالعات نحوی فراتر رود و به مفهوم متن، شکلگیری بافتار متنی و عوامل دخیل در آن بپردازد. او ساختار موضوعی[۱] (آغازه /آغازگر[۲] و پایانه[۳])، ساختار اطلاعاتی[۴] و کانون[۵] (اطلاع کهنه و اطلاع نو) و انسجام را از عوامل تولیدکنندهٔ بافتار برشمرد (سجودی، ۱۳۹۰: ۹۶ و ۹۷).
«متن» قطعهای از زبان گفتاری یا نوشتاری است. متن را میتوان از لحاظ ساختار و یا کارکردهایش (اعم از کارکرد اخطاری، آموزشی، یا معاملاتی) بررسی کرد. غالباً درک کامل متن بدون ارجاع به بافتی که متن در آن ظاهر میشود، ناممکن است.
متن میتواند فقط شامل یک واژه باشد، مانند «خطر» که روی یک تابلوی هشداردهنده نوشته شده است؛ یا ممکن است مانند یک سخنرانی، رمان یا مذاکره، طولانی باشد (Richards, et al., 1992: 378). کیفیت متن ربطی به اندازهٔ آن ندارد.
برخیها متن را اَبَرجملهای میپندارند که بزرگتر از یک جمله است؛ اما ماهیتی یکسان با آن دارد. اما این تصور درستی دربارهٔ متن نیست. مسلماً نمیتوان منکر این شد که زنجیرهای از جملهها متن را تحقق میبخشد؛ اما تأکید بر این نکته مهم است که جملهها در واقع تجسم متن هستند، نه ایجادکنندهٔ آن.
متن واحدی معنایی است که از جملهها تشکیل نمیشود؛ بلکه در جملهها تجسم مییابد. نسبت متن به نظام معناشناختی مانند نسبت بند[۶] به نظام واژیدستوری، و نیز نظیر نسبت هجا به نظام واجشناختی است (Halliday, 2002: 45-47).
هر برش زبانی، اعم از گفتاری و نوشتاری، را میتوان متن تلقی کرد، بهشرط اینکه توسط افراد واقعی و در موقعیت واقعی بهمنظور ایجاد ارتباط بیان شده باشد (Bloor, 2004: 5, 6).
تحلیل زبانشناختی متون، گذشته از اینکه دانشی زبانی را فراهم میکند، در تشخیص اینکه چرا برخی از متون در ایجاد ارتباط یا انگیزه مؤثرند و نیز در تأمین ابزاری برای ارزیابی متن، ما را یاری میدهد (Bloor, 2004: 5, 7).
بدین ترتیب و با توجه به حضور عوامل متن و عوامل انسجام در بخش قابلتوجهی از دادهها که برخی از آنها در مثالهای مختلف[۷] این تحقیق نشان داده شدهاند، انواع مختلف «تعریف» نیز «متن» تلقی میشوند.[۸] در این جُستار، تعاریفی که در نمونهگیریِ تصادفی جمعآوری شدهاند، غالباً یک جمله یا بیشتر از یک جملهاند؛ اما تعاریفی که صرفاً شامل یک عبارت هستند نیز در میان آنها مشاهده میشود.
دستور نظاممند نقشگرای هلیدی مبتنی بر این اصل است که: «هدف اصلی زبان انتقال معناست و به همین منظور، گویشوران برای تبادل معنا متن را میسازند» (اعلایی، ۱۳۸۸: ۹۲).[۹] نکتهٔ قابلتوجه در این جمله، اشاره به «متن» است که کانون توجه مطالعات نوین را از «جمله» به «متن» سوق میدهد.
دبوگراند و درسلر (۱۹۸۱ / ۲۰۰۲) هفت ویژگی را برای متن برمیشمرند: انسجام[۱۰]، پیوستگی[۱۱]، آگاهیبخشی[۱۲]، بافتمندی[۱۳]، بینامتنیت[۱۴]، مقبولیت[۱۵]و قصدمندی[۱۶] (نقلشده در: رضایی، ۱۳۸۵: ۲۹۴؛ و آدیبیک و گلباز، ۱۳۸۵: ۳۰۶).
در این مقاله، از بین این هفت ویژگی، بیشتر بر «انسجام» تمرکز خواهد شد؛ چون علاوه بر اهمیت آن در قوامبخشیدن به متن، نمود آن در متون نوشتاری عینیتر است و قابلیت بیشتری برای سنجشهای کمّی دارد. ویژگیهای دیگر متن نیز همراه ذکر مثال، بهاختصار معرفی خواهند گشت.
۱. انسجام
در مطالعهٔ معنا، هلیدی (Halliday, 2002: 23) نظام معناشناختی را به سه جزء نقشمند تقسیم میکند: اندیشگانی (تجربی و منطقی)، بینافردی و متنی. این اجزا سه لایهٔ معنایی هستند که هلیدی و متیسون به هریک از آنها فرانقش میگویند (اعلایی، ۱۳۸۸: ۹۴). مبحث انسجام که در این جستار مورد تأکید قرار گرفته است، ذیل فرانقش متنی قرار میگیرد و شامل ارجاع، جانشینی / حذف، ربط، و انسجام واژگانی (تکرار و همآیی[۱۷]) میشود (Halliday, 2002: 28).
فرانقش متنی شامل دو بخش ساختاری و غیرساختاری است. بخش ساختاریِ فرانقش متنی به مطالب مربوط به بند، اعم از آغازگر، گروه فعلی، گروه اسمی، گروه قیدی، گروه حرفاضافهای و ساخت اطلاع مربوط میشود و بخش غیرساختاری آن، مربوط به انسجام است (Halliday, 2002: 28). انسجام بر روابط دستوری و یا واژگانی میان عناصر یک متن دلالت دارد (Richards, 1991: 62).
هلیدی انسجام را بهصورت زیر تقسیمبندی کرده است (Halliday, 2002: 6-7):
نمودار ۱. انسجام
یان میک که از پیشگامان و صاحبنظران حوزهٔ پژوهش و نگارش کتاب درسی است، انسجام را ضامن رابطهٔ میان جملههای متن میداند. وی نیز به موارد مذکور در نمودار بالا اشاره کرده است و بهنقل از محققان دیگر، صفات تفضیلی و شمارهگذاری مطالب را نیز از عوامل انسجام در متن برمیشمرد (Mikk, 2000: 183-184). در ادامه به نکاتی دربارهٔ نمودار بالا و سایر عوامل انسجامی مذکور در کتاب میک اشاره میشود.
۱. ۱. انسجام دستوریِ ساختاری
منظور از ساختار در اینجا، چینش یک یا چند عنصر از یک لایهٔ زبانی (مثلاً بند) برای تشکیل عنصری متعلق به لایهٔ بالاتر (مثلاً جمله) است. بندها از طریق وابستگی[۱۸] یا پیوند[۱۹] منسجم میشوند (Halliday, 2002: 6-8). در مثال ۵، یک بند پایه و یک بند وابسته/ پیرو مشاهده میشوند که از طریق «وابستگی»، متن منسجمی را ایجاد کردهاند:
مثال ۵. سیستم عبارت است از کلیتی ذهنی یا فیزیکی که از اجزای وابسته به هم تشکیل شده است.
بندهای پایه و وابسته در مثال ۵ از این قرارند:
بند پایه: سیستم کلیتی ذهنی یا فیزیکی است.
بند وابسته: سیستم از اجزای وابسته به هم تشکیل شده است.
در مثال ۶ حرف ربط «و» دو بند همپایه را به هم پیوند زده است و به این ترتیب، از طریق «پیوند»، متن منسجمی را ایجاد کرده است:
مثال ۶. پارادایم وسیعترین واحد اجماع در درون یک حوزهٔ علمی است و به تفکیک یک جامعهٔ علمی از سایر جوامع کمک میکند.
برخی از حروف ربط[۲۰] که در ابتدای یک جمله به کار میروند نیز میتوانند نشاندهندهٔ ارتباط آن جمله با جملههای پیشین باشند. بهعنوان مثال، عبارت ربطی «از طرف دیگر» در مثال ۷ نشاندهندهٔ این است که در جملهٔ پس از آن مطلبی مخالف آنچه پیشتر آمده است، وجود خواهد داشت (Mikk, 2000: 184).
مثال ۷. نوآوری عبارت است از پیشرفت علمی و توسعهٔ محصولات با فناوری بالا. از طرف دیگر، واقعیت این است که نوآوری فعالیتی بسیار فراتر از تعریف یاد شده… .
۱. ۲. انسجام دستوریِ غیرساختاری
ساختار تنها عامل انسجام در سطح دستور نیست. برخی مقولات دستوری وجود دارند که نمادهایشان با برخی عناصر متن پیوستگی دارند که بهلحاظ ساختاری یا رابطهٔ ثابتی با آنها ندارند یا اصولاً منفک از آنها هستند. مهمترین دسته از این مقولات دستوری، ضمایر هستند که معمولاً به واژهها یا عبارات پیش از خود ارجاع میدهند (Halliday, 2002: 7) و بهنوعی، جانشین آنها میشوند. «آن» در مثال ۸ به «نهاد» ارجاع میدهد:
مثال ۸. نهاد موجودیتی است که همواره ضرورت وجود آن در جامعه احساس میشود و در صورت حذف، خلأ آن بهطور جدی احساس میشود.
در مثال ۹ «خود» و «آن» به «یک یا مجموعهای از آحاد جامعه» و «مانع» ارجاع میدهند.
۱. ۳. [حذف به قرینه]
پس از ضمایر، فرایند حذف به قرینهٔ یک یا چند واژه را میتوان عاملی برای انسجام دستوریِ غیرساختاری برشمرد (Halliday, 2002: 7, 40). حذف به قرینه عبارت است از حذف یک یا چند واژه در جمله. خوانندهٔ متن متوجه این غیبت واژههای موردنظر خواهد شد و به دنبال واژهای در جملههای پیشین خواهد گشت که متناسب با واژه یا واژههای محذوف موردنظر باشد. اگر خواننده در این فرایند جستوجو موفق شود واژه یا واژههای مناسب برای پرکردن جای خالی را پیدا کند، آنگاه میتواند جملههای مذکور را نیز به یکدیگر مرتبط سازد.
در چنین شرایطی، حذف به قرینه نیز میتواند درست مثل تکرار واژهها (مبحث ۱. ۴) و یا بهکارگیری ضمایر، مؤثر و کارگشا باشد. با این حال، درک فرایند حذف به قرینه، و یافتن مرجع متناسب با واژه یا واژههایی که محذوف به قرینهاند، نسبتاً دشوارتر از درک فرایند تکرار واژهها یا یافتن مرجع ضمیرهاست؛ و لذا بهکارگیری این فرایند باید کاملاً آگاهانه و محتاطانه صورت پذیرد (Mikk, 2000: 184). عباراتی که در مثالهای ۹ و ۱۰ داخل قلاب قرار گرفتهاند، در جمله حذف شدهاند.
مثال ۹. هرگاه یک [یکی از آحاد جامعه] یا مجموعهای از آحاد دچار درد و رنجی شود یا [هرگاه یکی از آحاد جامعه یا گروهی از آحاد جامعه] با مانعی در مسیر تعالی خود مواجه گردد که خود بهتنهایی قادر به رفع آن نباشد، مسئلهای عمومی رخ داده است.
مثال ۱۰. راهبرد یک «بازی» استادانه شامل حرکت و ضدحرکت و بلوف و ضدبلوف است که بین کسبوکارهای رقیب و در عین حال [بین کسبوکارهای] به هم وابسته صورت میگیرد.
۱. ۴. انسجام واژگانی از طریق تکرار واژه
تکرار واژهها مشخصاً آن قسمت از جملههای پیشین را بیان میکند که در جملهٔ بعدی نیز مورد ملاحظه و توجه نویسنده است. اگر میان جملههای پیاپیِ متن، هیچ مفهوم یا واژهٔ مشترک و مکرری وجود نداشته باشد، خوانندهٔ متن در مرتبطساختن معانی جملهها دچار سردرگمی خواهد شد.
واژههای تکرارشوندهٔ متن نباید فاصلهٔ زیادی از یکدیگر داشته باشند. واضح است که یکی از بهترین شیوههای تکرار واژهها این است که برخی واژههای انتهای جملهٔ پیشین، در ابتدای جملهٔ بعدی نیز ظاهر شوند (Mikk, 2000: 184). مثال ۱۱ چنین تکراری را نشان میدهد. تکرار «اقدام» (مثال ۱۲)، «پارادایم» (مثال ۱۳) و «مسئلهٔ عمومی» (در مثال ۱۴) نمونههایی از تکرار واژه در تعاریف را نشان میدهند.
مثال ۱۱. بویدز برنامهای است دربارهٔ حیات مصنوعی که رینولدز آن را در سال ۱۹۸۶ طراحی کرد. این برنامه به شبیهسازی رفتار گروهی پرندگان میپردازد. بویدز به اشیای پرندهگونه اشاره دارد… . پیچیدگی بویدز از تعامل تکتک افراد یک گروه نشئت میگیرد. این افراد پیرو قواعد سادهای هستند. این قواعد عبارتاند از: جدایی، صفبندی و انسجام.
مثال ۱۲. در تعریف «عمل اداری» میتوان تأکید کرد که هر اقدامی که برای حل مسئلهای عمومی یا مواجهه با امری عمومی انجام شود، اقدامی اداری است، اقدامی برای ادارهکردن یک موقعیت و حل یک مشکل در یک سیستم اجتماعی.
مثال ۱۳. هر پارادایم، انگارهای بنیادین از موضوع مورد مطالعه در درون یک علم است. پارادایم به تعریف موضوعاتی که باید مطالعه شوند، سؤالاتی که باید پرسیده شوند، نحوهای که باید پرسیده شوند، و قواعدی که باید هنگام تفسیر پاسخهای بهدستآمده رعایت شوند، کمک میکند. پارادایم وسیعترین واحد اجماع در درون یک علم است و به تفکیک یک جامعه (یا جامعهٔ فرعی) علمی از سایرین کمک میکند.
۱. ۵. انسجام واژگانی از طریق همآیی و هممعنایی واژهها
گاه میتوان بهجای تکرار یک واژهٔ بخصوص، از رابطههای همآیی و هممعنایی میان واژههای موردنظر نیز برای ایجاد رابطه میان جملهها استفاده کرد (Halliday, 2002: 6-8; Mikk, 2000: 184). در مثال ۱۲ از هممعنایی عمل / اقدام، و در مثال ۱۳ از هممعنایی پارادایم / انگاره، و در مثال ۱۴ از هممعنایی دولتی / عمومی و اصل موضوعی / آگزیوماتیزه استفاده شده است.
مثال ۱۴. مسئلهٔ دولتی یا مسئلهٔ عمومی را میتوان در رویکردی نسبتاً اصل موضوعی یا آگزیوماتیزه، بهصورت ذیل تعریف کرد: هرگاه یک یا مجموعهای از آحاد جامعه دچار درد و رنجی شود یا با مانعی در مسیر تعالی خود مواجه شود که خود بهتنهایی قادر به رفع آن نباشد، مسئلهای عمومی رخ داده است. یعنی هرآنچه موجب درد و رنج یا سد راه رشد فرد یا گروهی از انسانهایی شود که خود بهتنهایی قادر نباشند از عهدهٔ رفع آن برآیند، مسئلهای عمومی محسوب میشود.
در مثال ۱۵ واژههای «تصاحب و خرید» و «شرکت و سهام» با یکدیگر همآیی دارند:
مثال ۱۵. تصاحب عبارت است از خرید اکثر سهام یک شرکت بهمنظور کنترل آن.
۱. ۶. صفات تفضیلی
با استفاده از صفات تفضیلی نیز میتوان ارتباط میان جملهها را نشان داد (Mikk, 2000: 184).
مثال ۱۶. سازمان فردنگر عبارت است از سازمانی که در آن حقوق افراد مهم است، مهمتر از حقوق گروههای بزرگتر.
مثال ۱۷. در تعریف نفوذ، بر توانایی قانعکردن دیگران تأکید میشود که از توسل به زور مهمتر است.
مثال ۱۸. سیستم مجموعهای از عوامل مرتبط با یکدیگر است؛ بهطوری که بیشتر متأثر از ویژگیهای کل اجزاست، نه ویژگیهای تکتک آنها.
217. شمارهگذاری مطالب
یکی دیگر از شیوههای خوب ایجاد و بیان رابطه میان جملهها و یا حتی قطعات بزرگتر از جملهها عبارت است از شمارهگذاری مطالب.
مثال ۱۹. راهبرد عبارت است از پاسخگویی به دو سؤال عمده: ۱. مقصدتان کجاست؟ ۲. چگونه میخواهید به مقصد برسید؟
مثال ۲۰. هوش فرهنگی سه عنصر اساسی دارد: ۱. عنصر شناختی (ذهن)؛ ۲. عنصر روانی و انگیزشی (قلبدل)؛ ۳. عنصر فیزیکی و رفتاری (جسم).
۲. پیوستگی
پیوستگی عبارت است از روابطی که معانی یک متن را به هم پیوند میزند. این روابط لزوماً دستوری نیستند و بر مبنای دانش مشترک میان تولیدکننده و دریافتکنندهٔ متن، مثلاً نویسنده و خواننده، ایجاد میشوند. معمولاً متن یک پاراگراف در صورتی پیوستگی دارد که جملههای آن بتوانند ایدهٔ اصلی موردنظر را بهخوبی قوام بخشند. بهعبارت دیگر، در چنین متنی، یک جملهٔ موضوعی[۲۴] و چندین جملهٔ پشتیبان وجود دارد (Richards, et al. 1992: 61).
مثال ۲۱. خلاقیت عبارت است از عمل یک فرد بر اساس ایدههای متفکرانه. نوآوری یک فعالیت گروهی است که برای گرفتن ایدههای خوب، فرایندی را توسعه میدهد.
در مثال ۲۱ خواننده بدون وجود نشانههای دستوری و صرفاً از تقابل دو واژهٔ «فرد» و «گروه»، متوجه میشود که نویسنده قصد دارد قیاسی را میان خلاقیت و نوآوری مطرح سازد و وجه افتراق آنها را بیان کند.
۳. آگاهیبخشی
آگاهیبخشی با مفاهیم اطلاع کهنه، اطلاع نو، حشو، اطناب و ایجاز سروکار دارد. اصل آگاهیبخشی به این معناست که باید میان اطلاع کهنه و نو توازن برقرار باشد. در تعریف، معرَّف «اطلاع نو» و معرِّف «اطلاع کهنه» است. نویسنده بر اساس دانش پیشینی خواننده، اطلاع نو را معرفی میکند (Brown and Yule, 1983: 154). در صورت بینشانِ تعاریف، معمولاً اطلاع نو (معرَّف) با آغازگر مطابقت دارد. در تعاریف، اگر مؤلفههای معرَّف واجد مجموعهٔ شروط لازم و کافی باشند، تعریف مزبور آگاهیبخش خواهد بود. به مثالهای زیر توجه کنید:
مثال ۲۲. سیستم عبارت است از یک کُلِّ متشکل از اجزای پیوسته و مرتبط به هم.
مثال ۲۳. سیستم مجموعهای هدفدار و متشکل از اجزای نرمافزاری و سختافزاری است که در ارتباط خاص، متناسب و متعامل با یکدیگر قرار گرفتهاند و برای دستیابی به هدفی مشخص، با یکدیگر و با عوامل پیرامونی در تعاملاند.
مثال ۲۳ در مقایسه با مثال ۲۲، برای تعریف «سیستم» آگاهیبخشتر است.
۴. بافتمندی
بافتمندی یعنی هر متن در یک بافت خاص تعبیر میشود. مثلاً راهبرد، بسته به بافت نظامی یا سازمانی، تعاریف متفاوتی دارد (مثال ۲ و ۱۰).
۵. بینامتنیت
بینامتنیت به تأثیرپذیری یک متن از متنهای دیگر مربوط میشود. در مثال ۳۵ درک «دستهٔ کبوتر» به آشنایی مخاطب با متنهای دیگری غیر از متن کتاب درسی مربوط بستگی دارد. در مثال ۳۴ نیز چنین مسئلهای مشاهده میشود. درک «پوشش نقرهای» نیازمند آشنایی با متون دیگر است.
۶. مقبولیت
مقبولیت تعریف به متناسب و پذیرفتنیبودن تعریف برای خواننده اشاره دارد. مقبولیت یک متن رابطهٔ نزدیکی با پیوستگی آن دارد.
مثال ۲۴. نهاد ساختار و سازوکارهای نظم و همکاری است که رفتار گروههای انسانی را در اجتماعات معین راهبری میکند. نهاد واژه یا گروهی از واژگان یک بند یا جمله است که دربارهٔ آن خبری میدهد.
در مثال ۲۴ که دربارهٔ تعریف «نهاد» در مدیریت است، جملهٔ دوم مقبولیت متن را خدشهدار میکند؛ چون در متن مدیریت، تعریفی زبانشناختی دربارهٔ نهاد مطرح شده است.
۷. قصدمندی
قصدمندی تعریف بر منظوری دلالت میکند که نویسنده قصد بیان آن را دارد. اهداف عمدهٔ نویسنده از تعریف، و بهعبارتی دیگر، نقشهای تعریف عبارتاند از: ایجاد وضوح زبانی، رفع اختلافات و مجادلات لفظی، و رفع ابهامات (خندان، ۱۳۹۱: ۶۶ و ۶۷). عمدهٔ مثالهایی که تاکنون مطرح شدهاند، از این عنصر متنی برخوردار هستند.
پانوشتها
1. thematic structure
2. theme
3. rhyme
4. information structure
5. focus
6. clause
۷. تمامی مثالهای این مقاله برگرفته از کتابهای درسیای هستند که در نمونهگیری دادههای تحقیق مورد استفاده قرار گرفتند.
۸. برای انواع مختلف تعریف، نک: خندان، ۱۳۹۱، ص ۶۶ تا ۹۹.
۹. تأکید از نگارندگان است.
10. cohesion
11. coherence
12. informativity
13. contextuality
14. intertextuality
15. intentionality
16. acceptability
17. collocation
18. dependence
19. linking
20. conjunction
21. topic sentence
منابع
خندان، علیاصغر (۱۳۹۱). منطق کاربردی. تهران: سمت.
رضایی، والی (۱۳۸۵). «معیارهای زبانشناختی در تدوین کتابهای دانشگاهی». کتاب درسی دانشگاهی (۱): ساختار و ویژگیها. اولین همایش بینالمللی «کتاب درسی دانشگاهی». تهران: سمت.
ریاضی، عبدالمهدی (۱۳۸۵). «چهارچوب مرجع و نیاز به پرداختن به مهارتهای سطح بالای شناختی و فکری در کتابهای درسی». کتاب درسی دانشگاهی (۱): ساختار و ویژگیها. اولین همایش بینالمللی «کتاب درسی دانشگاهی». تهران: سمت.
سمیعی (گیلانی) (۱۳۷۸). احمد. نگارش و ویرایش. تهران: سمت.
شیخزاده، مصطفی (۱۳۸۵). «ساختار کتب درسی دانشگاهی بر اساس دیدگاه سازندگرایی». کتاب درسی دانشگاهی (۱): ساختار و ویژگیها. اولین همایش بینالمللی «کتاب درسی دانشگاهی». تهران: سمت.
میک، یان. پژوهش و نگارش کتاب درسی. بهترجمهٔ شهروز مرادزاده و رامین گلشائی. تهران: سمت، زیرچاپ.
عوامل انسجام متنی
عوامل انسجام متنی به سه دسته تقسیم میشوند:
۱. انسجام دستوری که عبارت است از ارجاع و حذف؛
۲. انسجام لغوی که عبارت است از تکرار و همایش؛
۳. انسجام معنایی و منطقی جملهها که عبارت است از عناصر افزایشی، زمانی، توضیحی، تناوبی، علّی، نقیضی، شرطی، تحقیقی، امتیازی و تطبیقی.
انسجام دستوری
۱. ارجاع
منظور از ارجاع، ویژگی برخی از کلمات است که درک و تفسیر معنای آنها بدون رجوع به عناصر
دیگر امکانپذیر نیست؛ مانند:
حسن از دوستان من است. من و او در یک دبیرستان درس میخواندیم.
در مثال بالا عامل «او» جملۀ اول را به جملهٔ دوم پیوند زده است. ارجاع ممکن است «پیشینی» باشد؛ یعنی
مرجعضمیر قبل از ضمیر واقع شده باشد و ممکن است «پسینی» باشد؛ یعنی مرجعضمیر بعد از خودِ ضمیر
واقع شود. عناصر ارجاعی سه دستهاند:
۱. ارجاع شخصی؛ مثل من، تو، او…، مرا، تو را… و ضمایر متصل مثل «م» در کتابم؛
۲. ارجاع اشارهای؛ مثل این، آن، اینجانب، آنها، آنجا؛
۳. ارجاع مقایسهای که خود دارای چند گونه است: مقایسۀ کِلّی، مثل همین همان؛ مقایسۀ ویژه مثل
بهتر و بیشتر؛ تفاوت، مثل دیگر، اما و از سوی دیگر و بالاتر، شباهت، مثل شبیه، مانند و همچنین.
۲. حذف
اگر در یک متن، عنصری با توجه به عنصر قبلی حذف شود، میگوییم بر عامل انسجام متنی حذف سود برده شده است؛ مانند:
میخواهم سیب بخورم. حسن هم میخورد.
انسجام لغوی
۱. تکرار
یکی از راههای انسجام متن، تکرار یک مفهوم در داخل متن است این امر با دو روش در زبان فارسی انجام میپذیرد: یکی تکرار عین واژه و دیگری تکرار واژهای مترادف که شامل واژهٔ قبلی شود.
۲. همایش
همایش عبارت است از باهمآمدن یا ارتباط بین کلماتی که به یک حوزهٔ معنایی تعلق دارند؛ مثل چنگال، بشقاب، قاشق و قابلمه که به حوزۀ معنایی آشپزی تعلق دارند.
انسجام معنایی و منطقی جملهها
عوامل آفرینندهٔ انسجام متن علاوه بر عناصر یادشده در انسجام دستوری و لغوی، شامل «روابط معنایی و منطقی» موجود در میان جملههای سازندهٔ یک متن نیز میشود. مثلاً یک جمله مسئلهای را مطرح میسازد و جملهٔ بعدی دلیل، نتیجه و یا شرایطی برای آن ارائه میدهد یا مطلبی بر آن میافزاید و گاهی مثال، نمونه و یا نکتهٔ مقابلی برای آن مطلب عرضه میکند.
اگر چنین ارتباطی بین جملههای یک متن وجود نداشته باشد، متن بیشباهت به هذیان یا گفتار بیماران روانی و اشخاصی که تعادل فکری ندارند، نخواهد بود.
منبع: این قسمت را از اینجا برگزیدهایم.
2 دیدگاه. دیدگاه خود را ثبت کنید
سلام و عرض ادب
ازآنجاییکه بنده هنگام استفاده از تارنمای ویراستاران، بهعنوان یک مرجع مطمئن، از هر نکتهای درس میگیرم، خواستم بدانم آیا متن این مقاله ویرایششده است؟ چون گمان میکنم قسمتهایی هست که نیاز به ویرایش دارد!
تشکر از شما بابت زحماتتان
چون نقلقول مستقیم است، فقط ویرایش صوری کردیم، نه ویرایش زبانی.