بسیاری نمیتوانند ساده و روان بنویسند. چرا؟ کممایگی نویسنده، کمدانی خواننده، پیچیدگی محتوا، ناپختگی مطلب در ذهن نویسنده و تمایل او به فضلفروشی و نیز مشکلات زبان فارسی از جمله زیادهگویی، برخی از موانع سادهنویسی است.
بسیاری از ما نمیتوانیم ساده و روان بنویسیم و راست گفته است پوپر که در جهان دانش، کاری دشوارتر از آساننویسی نیست. سادهنویسی موانع و عواملی دارد که برخی را همه میدانند و برخی هنوز نیاز به بحث و بررسی دارد. این مقدار را مطمئنیم که دشواری و ناهمواری سخن، تکعلتی نیست و این پدیدهٔ ناخوشایند چندین آبشخور دارد. من عوامل دشوارنویسی را به دو گروه تقسیم میکنم و معتقدم به گروه دوم کمتر توجه شده است:
گروه اول از موانع سادهنویسی
کممایگی و کمدانی
برخی از موانع سادهنویسی به کممایگی نویسنده یا کمدانی خواننده یا پیچیدگی محتوا برمیگردد. به هر حال، برای کسی که در همهٔ عمرش فقط کتابهای ادبی یا حقوقی یا فلسفی خوانده است، بیشترِ نوشتههای ریاضی دشوار مینماید. عکس آن هم صادق است. تنها شماری اندک از نویسندگان میتوانند سادگی را با ژرفایی جمع کنند. بهقول مولوی:
جمع صورت با چنان معنای ژرف
نیست ممکن جز ز سلطان شگرف
دشواری مطلب
گاهی نیز دشواری مطلب مانع سادهنویسی است. مثلاً کسی که میخواهد ثابت کند زبان آینهٔ ذهن است، با مشکل خاصی روبهرو نیست و هرقدر هم که در نوشتن ضعیف باشد، بیشوکم از عهده برمیآید. اما اگر کسی بخواهد عکس آن مطلب را بگوید و ثابت کند که ذهن آینهٔ زبان است، پا در مسیر دشواری گذاشته است؛ زیرا تفهیم آینگی ذهن برای زبان، بهآسانی تفهیم عکس آن نیست.
ناپختگی مطلب
از موانع گروه نخست، ناپختگی مطلب در ذهن نویسنده یا بیمایگی اوست. گاهی نویسنده خود نمیداند که میخواهد چه بگوید و یا اصلاً حرفی برای گفتن ندارد. توصیهٔ خداپسندانه به چنین نویسندهای همان است که صائب تبریزی گفته است:
ای که از عالم معنا خبری نیست تو را
بهتر از مُهر خموشی هنری نیست تو را
مولوی هم میافزاید:
ای که در معنا ز شب خامشتری
گفت خود را چند جویی مشتری
اگر نوشتن و گفتن هنر است، گاهی نیز نگفتن و ننوشتن هنر است و افسوس که بسیاری از قلمبهدستان این هنر را نیاموختهاند. کسی که سخنی برای گفتن و نوشتن ندارد، یا باید سکوت کند، یا بگوید و بنویسد اما نقد و سرزنش دانایان را هم تاب آورد. راه سوم راهی است که برخی از طرّاران پیش گرفتهاند: گیجکردن خواننده. داستان زیر، شرح این ماجراست.
بهسوی هرمنوتیک ترانسفورماتیو جاذبهٔ کوانتومی
در بهار سال ۱۹۹۶ مقالهٔ مفصلی (۴۰ صفحه) به دفتر مجلهٔ Social Text (متن اجتماعی) میرسد که همهٔ اعضای علمی مجله را خوشحال میکند. نویسندهٔ مقاله، آلن سوکال، یکی از سرشناسترین فیزیکدانهای فرانسه، و عنوان مقاله «بهسوی هرمنوتیک ترانسفورماتیو جاذبهٔ کوانتومی» بود!
مقاله چاپ شد و همه منتظر واکنش خوانندههای مجله بودند. ناگهان پستچی بستهای به دفتر مجله میآورد که همه را در بهت و حیرت فرو میبرد. درون بسته، مقالهای دیگر از سوکال بود که اینگونه آغاز میشد:
جناب سردبیر، در مقالهای که بهار امسال برایتان فرستادم و شما چاپ کردید، حتی یک جملهٔ مفهوم و معنادار وجود نداشت؛ اما چون عبارات آن را نفهمیدید، حتماً گمان کردهاید که خیلی عمیق و پیچیده است! خواهشمند است مقالهٔ دوم بنده را که دربارهٔ زبان گنگ و نامفهوم عدهای از روشنفکران فرانسوی است، چاپ کنید تا خوانندگانتان بدانند که نباید فریب نامها و جملههای پرطمطراق را بخورند… .
مسئولان مجله که بهشدت از چاپ مقالهٔ پیشین سوکال، شرمنده و خشمگین شده بودند، نامه و مقالهٔ دوم سوکال را چاپ نکردند. اما او هم بیکار ننشست و در اولین فرصت کتاب روشنفکران طرّار را نوشت. [در ایران با نام چرندیات پستمدرن منتشر شده است.]
این کتاب دربارهٔ کسانی است که فقر علمی خود را با توسل به اصطلاحات و عبارات گنگ میپوشانند و قصد دارند با جملههای چندپهلو و تاریک، خوانندهٔ خود را خلعسلاح کنند. سوکال نویسندگان را به استفاده از زبان سادهٔ مردمی سفارش میکند و به خوانندگان فرانسوی هشدار میدهد که پیچیدگی کلام لزوماً بهدلیل ژرفای معانی و بلندای مفاهیم آن نیست؛ بلکه گاهی حکایت از ذهنی آشفته یا مقلد یا دغلباز میکند که قصد دارد نادانیهای خود را با بیان جملات بهظاهر عمیق و آکنده از اصطلاحات غریب بپوشاند. بهقول مولانای خودمان: گرههای سخت بر کیسههای خالی.
فضلفروشی نویسنده
پیش از گفتوگو دربارهٔ عوامل گروه دوم، یک عامل دیگر را هم از عوامل گروه اول نام ببرم: فضلفروشی.
نویسندهها گاهی قصدشان از نوشتن، خودنمایی است و خودنمایی نمیتواند بدون تکلف و دشوارگویی باشد. فضلفروشی نشانههای بسیاری دارد. از آن میان، افراط در پانویسی است. پاورقی نباید بیش از مقدار لازم باشد. برخی از نویسندگان دوست دارند همهٔ اطلاعات پراکندهٔ خود را به هر بهانهای به خورد خواننده بدهند و چون بسیاری از این اطلاعات اضافی جایی در متن ندارند، در قالب پاورقی ظاهر میشوند. این شیوهٔ نامطلوب، ذهن خواننده را پریشان، موضوع اصلی نوشتار را کمرنگ و نویسنده را متهم به فضلفروشی میکند.
گروه دوم از موانع سادهنویسی
گروه دوم از موانعی که راه سادهنویسی را ناهموار میکند، مربوط به مشکلات زبان فارسی است؛ یعنی عیب نه در نویسنده است و نه در خواننده. مثلاً کسی که بخواهد درست و مطابق قواعد بنویسد، بهسختی میتواند آسان و ساده هم بنویسد.
ما دربارهٔ تواناییهای زبان مادریمان فراوان خواندهایم و نوشتهایم؛ اما کمتر دربارهٔ مشکلات بیرونی و درونی این زبان میدانیم. اینکه چرا در این زبان نمیشود همیشه سادهنویسی را با درستنویسی یا زیبانویسی جمع کرد، ریشههای تاریخی دارد و اکنون موضوع بحث نیست.
بهتر بنویسیم، رضا بابایی، درسنامهٔ درستنویسی، سادهنویسی و زیبانویسی
از مهمترین و رایجترین موانع گروه دوم، زیادهگویی است. هیچچیز بهاندازهٔ ریختوپاش بیهودهٔ کلمات، ذهن خواننده را آشفته نمیکند. اگر مطلبی را با پنج کلمه میتوان گفت، نباید از شش کلمه استفاده کرد. هر کلمهٔ زائد یا کمفایده، بخشی از ذهن خواننده را مصرف میکند و همان اندازه او را به دردسر میاندازد. اگر بهاندازهٔ دردسری که تولید میکند و بهمقدار اشتغالی که برای ذهن میسازد، فایده نداشته باشد، مزاحم است و مزاحم، مانعِ روانی و آسانی مطلب است.
برگرفته از: رضا بابایی، آیین قلم؛ جستارها و گفتارهایی دربارهٔ نگارش علمی، چ۱، قم: نور مطاف، ۱۳۹۱، ص۷۴ تا ۷۸.
4 دیدگاه. دیدگاه خود را ثبت کنید
سلام
بسيار عالى و مفيد بود. تشكر بابت نشر.
قسمتى از متن ايراد كوچك تايپى دارد: “…مثلاً کسی که بخواهد دست و مطابق قواعد بنویسد…”
ممنون. اصلاحش کردیم.
“عرفان ثابتی” مترجم کتاب چرندیات پست مدرن، خود اندیشمندی است که اگر ساعتها پای صحبتش بشینید، خسته نمیشوید. هم باسواد است و هم نگاهی بسیار انسانی به زندگی دارد.
درود بر شما
چه مطالب پرباری. ممنون از به اشتراکگذاری.
موفق باشید.