امشب داشتم توی بالکن جوجهکباب درست میکردم. همینطور که قطرات چربی جوجهها میریخت روی آتش و شعلهها بلندتر میشدند توی ذهنم این شعر صائب تبریزی را مرور میکردم:
اظهار عجز پیش ستم پیشگان خطاست
اشک کباب موجب طغیان آتش است
ناگهان چشمم افتاد به دو تا گلدان گل روی لبهٔ بالکن. دو تا گل که اسمشون رو نمیدونم، ولی چون شبیه شاخ گوزن هستند من بهشون میگم شاخ گوزنی.
چند وقت پیش که هوا سرد شد، روی هر کدومشون یه پلاستیک نازک کشیدم تا سردشون نشه و زمستون را به سلامت پشت سر بزارن.
چند روز یه بار پلاستیکها رو برمیدارم؛ آبشون میدم؛ از دیدنشون لذت میبرم و بهشون میگم که چقدر خوشگلترشدن و دوباره پلاستیک رو میکشم روی اونها.
امشب داشتم فکر میکردم این سرما و این پلاستیک نازک!
شاید واقعا این خود پلاستیک نیست که اهمیت داره.
شاید برای گلدانهای شاخ گوزنی من همین که میفهمن دوسشون دارم و به فکرشون هستم و یه محافظ براشون گذاشتم و منتظرم که با فرا رسیدن بهار دوباره زیباییبخش بالکن من باشن، کافی باشه.
بعد به خودم گفتم این همون حسی که خیلی از آدما این روزها به دنبالش میگردند.
شاید بهتر باشه هوای کسانی رو که دوستشون داریم بیشتر داشته باشیم.
خدیجه بلکامه، بهمن۱۴۰۰
Belkamekhadije@yahoo.com
2 دیدگاه. دیدگاه خود را ثبت کنید
درودهای یادداشتدوستانه.
متنتان را خواندم و از زاویهٔ نگرش و بیان احساستان لذت بردم.
فقط یک نکته از چند نکتهبینی را میگویم:
در متن خلاق از کاربرد واژهٔ «ناگهان» و همانندهایش بپرهیزید. چرا؟ چون سبب سستی منطق روایی میشود.
علیک سلام
از ابراز احساس و بیان نقطه نظرتان بی نهایت سپاسگزارم
بله؛ حتما رعایت خواهم کرد
سپاسگزارم???