واژۀ انگلیسی Soulmate را در فارسی به «نیمهٔ گمشده» ترجمه کردهایم. من دوست دارم بگویم «همروح»؛ همان طور که به classmate میگوییم «همکلاسی».
انگلیسیها واژهای دارند که در فارسی به «نیمهٔ گمشده» تعبیر و ترجمه شده است. بله! Soulmate
من، درست یا غلط، دوست دارم بگویم «همروح»؛ همان طور که به classmate میگوییم «همکلاسی».
توجه به موضوع اعتقاد به روح در این مقال نمیگنجد. حتی اگر کسانی باشند که به وجود روح اعتقاد نداشته باشند و نبودش را از نظر علمی و فلسفی برایم ثابت کنند، حتی اگر متقاعد یا سردرگم هم بشوم، دستبردارِ واژهٔ «همروح» نخواهم شد.
این بیت معروف نظامی را ببینید:
من کیام؟ لیلیّ و لیلی کیست؟ من
هر دو یک روحیم، اندر دو بدن
خب، بهنظرم نظامی از زبان مجنون لیلی میگوید که لیلی و مجنون همروحاند.
دیشب برق چند «خوشهای از نگین» چشمم را گرفت و روحم را خوش نواخت و سبب شد از واژهٔ «همروح» برایتان بنویسم. در ادامه، آن نگینها را برایتان اینجا هم مینویسم تا حظ ببرید.
در بیتی از شطح اشارت کند حسین به معشوق که روح من با روح تو بیامیخت. در دوری و نزدیکی من تواَم، تو منی.
حسین منصور حلاج (شرح شطحیات، ص٣٨۵؛ نقل در: قاسم هاشمینژاد، سیبیّ و دو آینه؛ در مقامات و مناقب عارفان فَرهمند، چ٣، تهران: مرکز، ١٣٩۵، ص۵٣۵)
چندان خو گرفته بودم همهجا جفت او باشم که اکنون میپندارم نصف شدهام.
(میشل دو مونتنی، در باب دوستی و دو جستار دیگر، ترجمهٔ لاله قدکپور، چ١، تهران: گمان، ۱۳۹۵، ص۴۰)
به هرچه بیندیشم، به هر کاری دست بزنم، دلتنگِ او میشوم. همچنان که او هم، اگر جای من بود، بیشک دلتنگِ من میشد؛ چراکه در هر امر شایستهای، و در دوستی هم، آنچه را میبایست بینهایت بار بهتر و برتر از من میکرد.
(میشل دو مونتنی، در باب دوستی و دو جستار دیگر، ترجمهٔ لاله قدکپور، چ١، تهران: گمان، ۱۳۹۵، ص۴٠ و ۴١)