- بیگانهدوستی
- از رادیو ایران، برنامهٔ کافههنر، ۹مرداد۱۳۹: اینجا
- بیا بریم توی تراس. میخوام توی باربکیو برات چیکن گریل کنم.
- زبانمان را میفروشیم، تا نشان دهیم باکلاسیم!
… این قشنگ نیست! وظیفهٔ من گفتن است. تو را به خدا شما هم بگویید. در پیامکها بگویید تا من بتوانم انعکاس بدهم و بگویم حرف دل همهٔ شماست. 30000900 سامانهٔ پیامکی کافههنر من است.
واژه همچنان دارد دست تکان میدهد و طنینش قرار است که در کافهٔ من بپیچد. خوشابهحال آن گوشی که شنیدار همچین طنینی است. واژه را جدی بگیریم چون ما فارسیم، ادبیاتمان ادبیات معیار است. بهبه به همهٔ کسانی که دغدغهشان زبان فارسی است. من سلام میکنم به آقای واژهٔ خودم.
یکی برای من تعریف میکرد میگفت با یک نفر هماتاق بودیم در خوابگاه دانشگاه. بعد دانشآموخته که شدند اینها، چند سال بعد این رفت سراغ کار و درآمدش خوب شد و یک خانه توانست شمال شهر بگیرد. من رفتم به او سر بزنم. همین جور که نشسته بودم، احساس کردم یک ذره واژههای این آدم عوض شده، خودش را یککمی تغییر داده که بخورد به فضایی که دارد توی آن زندگی میکند، مثلاً به من گفت که:
حالا بیا برویم توی تراس، میخواهم توی باربیکیو برایت چیکن گیریل کنم.
همین آدمی که در خوابگاه مثلاً سیبزمینی هم نمیتوانست سرخ کند! بله، این یک واقعیت است، تلخ هم هست. ما برای اینکه نشان بدهیم ارتقا پیدا کردهایم در زندگیمان، در لایهٔ دانشمان، در موفقیتمان در بازار و در امروزیبودنمان، از زبان فارسی مایه میگذاریم، مایهٔ منفی، و به زبان انگلیسی ارزش میدهیم!
یعنی اینجوری بگویم: ما زبان فارسی را میفروشیم برای اینکه نشان بدهیم امروزیتر و باکلاستر و موجهتریم. این کار ارزشمندی نیست. اگر به نتایج بلندمدت این بیندیشیم، متوجه میشویم.
چون سایهای نگاه تو همواره با من است
دست نگاه روشن تو سایهبان منیکبار خوابدیدن تو به تمام عمر میارزد.
تاریخ انتشار: ۹مراداد۱۳۹۶.