نقاهت
در غلط ننویسیم دربارهٔ واژهٔ نقاهت آمده است:
بهمعنای حالت بیماری که رو به بهبود میرود، از ساختههای فارسیزبانان در دوران متأخر است و در عربی به این معنا بهکار نمیرود.
مشابهش را فرهنگ درستنویسی سخن هم گفته است.
فرهنگ معاصر عربیفارسی و المنجد معنای «نقاهة» را بهبودی و نقاهت و شفا معنا کرده است و «دارالنقاهة» را درمانگاه و «طور النقاهة» را دوران نقاهت.
نقاهت ساختهٔ ما نیست. نکته این است که نقه در عربی دو معنا دارد: فهمیدن و بهبودیافتن بیمار. در بعضی واژهنامههای کهن، مصدر نقه بهمعنای فهمیدن را نقه و نقوه و نقاهة نوشتهاند؛ اما برای «نقه من المرض» فقط مصدر نقه و نقوه را آوردهاند؛ پس ظاهراً در عربی قدیم، نقاهة را فقط برای فهمیدن بهکار میبردهاند و نقوه و نقه را برای هر دو. در هر صورت ظاهراً حالا دیگر نقاهت در عربی هم، معنای فارسیاش را دارد و معلوم نیست از کِی در این معنا استعمال شده است. البته مؤلف کتاب معجم الاخطاء الشائعة، بهکاربردن نقاهت را در این معنا از جملهٔ خطاهای شایع میان عربزبانان برشمرده و استعمالش را مطابق توضیحی صحیح دانسته است که از واژهنامههای قدیم ذکر شد.
دهشت
فرهنگ درستنویسی سخن این واژه را ساختگی دانسته و گفته است در عربی بهجایش دهش بهکار میرود.
البته دهشة مصدر اصلی دَهِشَ نیست؛ اما مصدر مرّهٔ آن هست. مصدر اصلی دَهِشَ دَهَش است که عربزبانان هم گاهی بهاشتباه، دهشة را بهجای آن بهکار میبرند؛ مثلاً در مطبوعات، فراوان از «إثارة الدهشة» بهمعنای «ایجاد رعب» استفاده میکنند. نیز دهشة را یکی از حالات نفسانی میشمرند. دهشة در فرهنگ معاصر عربیفارسی هم مثل دهش، بهمعنای حیرت و شگفتی و وحشت، ذکر شده است. استعمال دهشة در جایگاه مصدر اصلی، در بعضی آثار قدیم عرب هم دیده میشود. مؤلف قل و لا تقل خطابودن آن را تذکر داده و کاربرد دهشة را تنها بهعنوان مصدر مرّه، صحیح دانسته است.
در کتاب مصائب آقای ویراستار این نکته ذکر شده که برخی بهاشتباه، گمان میکنند بار معنایی دهشت از وحشت سنگینتر است.
این تصور غلط نیست؛ چون دهشت حالت بهت و حیرت و دستپاچگی است و در عربی هوش ازکف دادن به سببی از جمله ترس معنا شده است. پس وحشتی که هوش از سر آدم ببرد، متفاوت است.
رشادت
غلط ننویسیم و فرهنگ درستنویسی سخن دربارهٔ واژهٔ رشادت گفتهاند که اصلاً در زبان عربی وجود ندارد و ساختهٔ فارسیزبانان است و در فارسی بهسبب مشتبهشدن رشید و رشادت با رشیق و رشاقت، رشادت در معنای دلاوری بهکار رفته است و رشید در معنای بلندقامت خوشاندام. دهخدا هم گفته است:
این صیغه را در لغت نیافتم و بر فرض وجود، معنایی که در تداول ما به آن میدهند، یعنی دلیری و شجاعت و جسارت، هیچ در این ماده نیست.
این واژه در عربی مصدر رشد نیست؛ اما اسمی از ریشهٔ رشد هست. مصدر رشد را رُشد و رَشَد و رَشاد گفتهاند و معنایش را هدایت و راستی. معنای الرّشادَة صخره است. دو جزیرهٔ صخرهای کوچک و نزدیکبههم در تونس وجود دارد که به آن میگویند رشادة الأخوان.
بنا بر این فرض که رشادت برساختهٔ فارسیزبانان است، لازم نیست پای رشاقت را وسط بکشیم. ظاهراً فارسیزبانان رشاد، مصدر رَشَدَ، را هم مثل نمونهٔ قبلی و مثل فراغِ عربی که فراغتش خواندهاند و ضمان عربی که ضمانتش گفتهاند، رشادت کردهاند. دیگر آنکه بعضی لغویها در معنای رُشد نوشتهاند: «الاستقامة علی طریق الحق مع تصلب فیه» (ایستادگی در راه راست با سرسختی) و بعضی ادامه دادهاند «من الرشادة و هی الصخرة» (از رشادة گرفته شده که معنایش صخره است.) پس خیلی هم بیراه بهنظر نمیرسد اگر فارسیزبانی مثلاً گفته باشد سربازان اسلام رشادت کردند و آنها را رشید خوانده باشد. در فرهنگ معاصر عربیفارسی هم رشاد، استواری معنوی معنا شده است. مقصود آنکه شاید رشادت با همان معنای استواری و ایستادگی، و رشید با معنای استوار و راستقامت وارد فارسی شده و سپس این معنا توسعه یافته باشد.
شکوه
در غلط ننویسیم و فرهنگ درستنویسی سخن آمده است که شکوه در زبان عربی بهکار نرفته و فارسیزبانان آن را ساختهاند و در عربی بهجایش شکایة و شکویٰ میگویند.
شَکوة در اکثر واژهنامههای عربی مصدر شکا یشکو نیست. البته فیروزآبادی، مؤلف القاموس المحیط، در یکی از آثارش کنار مصدرهای شکو، یعنی شَکْو و شکایة و شکویٰ و شَکاة، شکوة را هم ذکر کرده است. در المنجد هم آمده است که شکوة اسم (مصدر) مرّه از شکا شکو است بهمعنای یک بار شکایتکردن، یک بار بیمارشدن. فرهنگ معاصر عربیفارسی هم شکوة را گله و شکایت معنا کرده است. واژهشناسان قدیم هم که شکوة را بهعنوان مصدر ذکر نکردهاند، گفتهاند شکوة بهمعنای مشک کوچک است و بعضی اضافه کردهاند که «بروزدادن پریشانی و اندوه» معنایی استعاری برای فعل شَکَوَ است و معنای اصلی آن گشودن شکوة (مشک) و نمایاندن محتوای آن است.
نویسنده: سعیده حسنیان، ویراستار مؤسسهٔ «ویراستاران».
قسمت اول این یادداشت را نگاهی بیندازید: عربیفراموشی ۱
قسمت سوم این یادداشت را بخوانید: عربیفراموشی ۳