فجیع
غلط ننویسیم و فرهنگ درستنویسی سخن و راهنمای ویراستاری و درستنویسی گفتهاند این کلمه که در زبان فارسی در معنای جانسوز و دردآور بهکار میرود، در زبان عربی بهکار نرفته است. در کتاب مبانی درستنویسی زبان معیار هم آمده که ساختهٔ فارسیزبانان و صحیحش فاجع است. غلط ننویسیم گفته است:منبع: «ویراسـتاران» virastaran.net
بهجای آن در عربی، فاجع و مفجوع بهکار میرود که در فارسی مستعمل نیست. ظاهراً فجیع را از روی فجیعه بهمعنای مصیبت بزرگ ساختهاند.منبع: «ویراسـتاران» virastaran.net
فجیع در لسان العرب و تاج العروس و جمهرة اللغة مترادف مفجوع و مفجَّع بهمعنای مصیبتزده ذکر شده است.منبع: «ویراسـتاران» virastaran.net
خصائل
در غلط ننویسیم آمده است که امروزه غالباً بهغلط، خصائل را بهجای خصال بهکار میبرند. خصال جمع خصلة بهمعنای خوی است و خصائل جمع خصیلة بهمعنای قطعهٔ گوشت. در کتاب از واژه تا فرهنگ، این نکته ذکر شده که این استعمال امروزی نیست و حداقل، قدمتی بهاندازهٔ عصر حافظ دارد که گفته است: «مرضیة السجایا محمودة الخصائل.»
این خطا مختص فارسیزبانان نیست. در متون مختلف عربی، خصائل در معنای خویها و ویژگیها بهکار رفته است. حتی در دو کتاب دیده بودم که در متن روایتی، عبارت «خصلة من خصال الأنبیاء» بهاشتباه «خصلة من خصائل الأنبیاء» نوشته شده بود و نمیدانم این خطا در کدام مرحله رخ داده است: نگارش نویسندهٔ اصلی کتاب یا نسخهبرداری کاتبان یا چاپ امروزی. در کتاب معجم الأخطاء الشائعة این استعمال نادرست در شمار خطاهای رایج عربزبانان ذکر شده است. معلوم نیست این خطا از کِی میان آنها شایع شده است؛ اما ممکن است اصلاً از اشتباه در کتابت و نسخهبرداری آغاز شده باشد.منبع: «ویراسـتاران» virastaran.net
تقریض / تقریظ
در فرهنگ درستنویسی سخن آمده است:منبع: «ویراسـتاران» virastaran.net
تقریظ بهمعنای مطلبی ستایشآمیز دربارهٔ کتاب، نوشته و مانند آنهاست و املای آن به همین صورت یعنی با ظا درست است. نباید آن را بهصورت تقریض بنویسیم.
نمونههایی از تعریف تقریض و تقریظ در واژهنامههای کهن عربی به این قرار است:
التقریض مثل التقریظ: المدح أو الذم، فهو ضد.
التقریض مثل التقریظ. یقال فلان یقرّض صاحبه إذا مَدَحَه او ذَمَّه.
التقریض بالظاء و الضاد: مدح الانسان فی حیاته بحق أو باطل.منبع: «ویراسـتاران» virastaran.net
البته بعضی این تفاوت را ذکر کردهاند که تقریظ فقط برای مدح بهکار میرود و تقریض، هم برای مدح و هم برای ذم که در هر حال استعمال تقریض در معنای تقریظ را هیچ دچار اشکال نمیکند؛ بلکه با قبول این تفاوت، تقریظ است که همهجا نمیتواند بهجای تقریض بهکار رود. این واژه را در بعضی کتابهایی هم آوردهاند که در خصوص واژگان دوخوانشی و دواملاییِ عربی تدوین شده است. البته بعضی هم گفتهاند تقریض هجو و ذم است و تقریظ فقط مدح. اندک کسانی هم این معنا را مختص تقریظ دانسته و گفتهاند تقریض معنایی دیگر دارد؛ یعنی استعمال تقریض را بهجای تقریظ بهکلی نادرست دانستهاند.
تقریظ و تقریض در واژهنامههای فارسی هم آمده است. دهخدا چنین گفته است:منبع: «ویراسـتاران» virastaran.net
تقریظ: بستودن. ستودن زنده را به حق باشد یا باطل. ستودن و مدحکردن بهحق یا باطل را. ستودن مکتوب کسی را و تصدیقنوشتن بر آن. در فارسی امروز نوشتن مطالبی مدحآمیز بر کتابی .
تقریض: شعرگفتن کسی را به مدح یا ذم. ضد است.منبع: «ویراسـتاران» virastaran.net
در فرهنگ لغت عمید آمده است:منبع: «ویراسـتاران» virastaran.net
تقریظ: ۱. مدحکردن، ستودن؛ ۲. در مدح کتاب یا شعر یا نوشتهٔ کسی چیزی نوشتن.
تقریض: ۱. بریدن، قطعکردن؛ ۲. شعر گفتن در مدح یا ذم کسی؛ ۳. مدح یا ذم کسی گفتن.منبع: «ویراسـتاران» virastaran.net
و در فرهنگ فارسی معین:
تقریظ: ۱. ستودن؛ ۲. مطلبی را در تجمید کتاب یا نوشتهای نوشتن.
تقریض: ۱. بریدن، قطعکردن؛ ۲. شعرگفتن؛ ۳. مدحکردن؛ ۴. ذمگفتن (اضداد).منبع: «ویراسـتاران» virastaran.net
نتیجه آنکه نمیتوان حکم کرد استعمال تقریض بهجای تقریظ غلط است. به همین دلیل، من در ویرایش کتابی که عبارت «تقریضهای [برنارد] شاو دربارهٔ ایبسن» را در خود داشت، واژهٔ تقریض را تغییر ندادم. بهنظرم خوب بوده است که ابوالحسن نجفی پیشنهاد افزودن سرواژهٔ «تقریض / تقریظ» را به کتابش، غلط ننویسیم، عملی نکرد. دراینباره نهایتاً شاید بتوان گفت در فارسیِ امروز آنچه رایج است، بهکاربردن تقریظ فقط با همین املا و فقط در معنای خاصِ «نوشتن مطلبی در تأیید و ستایش کتابی» است و آن املای دیگر و آن معنای مدح اشخاص بسیار کمکاربرد شده است.منبع: «ویراسـتاران» virastaran.net
نویسنده: سعیده حسنیان، ویراستار مؤسسهٔ «ویراستاران».
قسمت اول این یادداشت را بخوانید: عربیفراموشی ۱
قسمت دوم این یادداشت را نگاهی بیندازید: عربیفراموشی ۲