قطب‌نما-ویراستاران

دلیل نگارش کتابی دربارهٔ این رمان، ارائهٔ قطب‌نمایی به ایرانیان برای فهم مارسل پروست است.

وقتی برای بیانِ مقصودمان از شگردهای استعاری بهره می‌بریم، به شبکهٔ معنایی‌ای که این شگردها می‌سازند نیز باید آگاه باشیم.

برای مثال، زمانی که برای اشاره به ابزارِ فهمیدنِ چیزی به‌جای «شیوه» یا «روش»، از «قطب‌نما» استفاده می‌کنیم، شالودهٔ مفهومی جملهٔ‌مان را بر این گزاره بنا می‌کنیم: «فهمیدن راه است.» به‌عبارت دیگر، برای گفتن مقصودمان دست‌به‌دامان تشبیهی می‌شویم که در آن، «فهمیدن» به «راه» مانند شده است.

در چنین حالتی، بهتر و دقیق‌تر این است که اجزای سازندهٔ جهان تشبیهی‌مان با یکدیگر دمساز باشد.

جملهٔ پیش‌گفته از این‌ حیث به‌نوعی ایراد دارد و از نظر بلاغی می‌لنگد. چرا؟ چون با «قطب‌نما» چیزی را نمی‌فهمند؛ بلکه مسیری را می‌یابند. به‌تعبیر روشن‌تر، قطب‌نما ابزارِ فهمیدن نیست؛ بلکه ابزارِ یافتن است.

البته نزدیکی‌هایی معنایی میان «فهمیدن» و «یافتن» می‌توان سراغ گرفت؛ منتها هیچ‌گاه نمی‌گویند: «راه را فهمیدم.» به‌جای این جمله، معمولاً می‌گویند: «راه را یافتم.»

با توجه‌ به این گفته‌ها، صورت رساتر جملهٔ بالا چنین است:

دلیل نگارش کتابی دربارهٔ این رمان، ارائهٔ قطب‌نمایی به ایرانیان برای راه‌یافتن به جهان مارسل پروست است.

اگر به این موضوع علاقه‌مندید، به این یادداشتم دربارهٔ «آستانهٔ تحمل» و ساخت مفهومی این اصطلاح نیز سری بزنید:

آستانهٔ تحمل

مقالات پیشنهاد شده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پُر کردن این بخش الزامی هست
پُر کردن این بخش الزامی هست
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

فهرست
کپی شد