«جزو» صورت تحولیافتهای است از «جزء» عربی که در زبان فارسی بیشوکم رواج یافته است. بعضی صاحبنظران «جزو» را به این دلیل که در عربی نیامده و حاصل دخلوتصرفهای فارسیزبانان در وامواژههای عربی است، نادرست دانستهاند (خیامپور، ۱۳۲۷: ۲۹). کسانی نیز بین «جزء» و «جزو» فرق گذاشته و تمایزهایی معنایی میان این دو قائل شدهاند. بنا بر دیدگاه این دسته، «جزء» در مقابل «کل» قرار میگیرد و بهمعنی «خُرد» و «اندک» است؛ در صورتی که «جزو» معنی «ضمیمه» و «اضافهشده» میدهد (کار، ۱۳۳۴: ۱۳۸ تا ۱۳۹). فریدونِ کار ضمن اشاره به این نکته، مثالهای زیر را در تأیید مدعایش ذکر میکند:
محسن کارمند جزء ادارۀ برق است. (درست)
فرخ جزو دستۀ پارتیزانی جنوب است. (درست)
حصبه جزء بیماریهای واگیردار است. (غلط)
من جزء ارتش شوروی بودم. (غلط)
فارغ از اینکه این مثالها چقدر تفاوت معنایی «جزء» و «جزو» را نشان میدهد، شایانتوجه است که در فرهنگلغتهای موجودِ شناختهشده، بین این دو کلمه فرقی نگذاشته و آنها را دو صورت املایی از یک واژه قلمداد کردهاند؛ به این گونه که اکثراً تعریفِ «جزو» را به مدخل «جزء» حواله کرده و به این شکل، تلویحاً صورت اصیل یا پُربسامدتر را «جزء» دانستهاند. این امر در فرهنگ فارسی عمید و فرهنگ بزرگ سخن مشاهده میشود.
در فرهنگ فارسی (معین، ۱۳۷۱) زیرِ هر دو مدخلِ «جزء» و «جزو» ارجاعی به دیگری آمده؛ اما تعریفِ اصلی این کلمه در زیر مدخل «جزء» به دست داده شده است: «بخشی از چیزی، پارهای از شیء، مقابلِ کل.» لغتنامۀ دهخدا نیز «جزو» را برابر «جزء» معنی کرده و به تفاوت معنایی خاصی انگشت ننهاده است (دهخدا، ۱۳۷۷). در فرهنگ بزرگ سخن (انوری، ۱۳۸۲) این معنیها برای «جزء» آمده است:
- بخش، عضو یا مقداری از یک کل یا یک مجموعه: «جزئی از کتاب را خواندم.» «او را که جزء تبعیدشدگان به قزوین بود، ملاقات نمودم.»
- دارای مرتبهای نسبتاً پایین و کماهمیت در یک ردۀ شغلی: «کارمند جزء». «مستخدمینِ جزء بیاعتنایی نشان میدادند.»
- هر قسمت از سی قسمت قرآن: «دو جزء دیگر بخوانم، قرآن را ختم کردهام.»
با این توضیحات، پیداست که از نظر معنایی بین «جزء» و «جزو» تفاوتی وجود ندارد. این نکته نهتنها در فرهنگلغتها، بلکه در تعدادی از منابع درستنویسی آمده است (نک: نجفی، ۱۳۷۱: ۱۳۴؛ عالیعباسآباد، ۱۳۸۵: ۱۰۱). در واقع، این دسته از منابع، «جزء» و «جزو» را در زمرۀ واژههای همگون قرار دادهاند؛ واژههایی که میتوان بهجای هم به کار برد.
در متن معیار، بنویسیم «جزء» یا «جزو»؟
اما اگر بنا باشد در نوشتۀ معیار، یکی از این دو را برگزینیم، کدام را انتخاب کنیم و چرا؟ به نظر میرسد بهکاربردن «جزء» طبیعیتر و صحیحتر از «جزو» باشد. علت این امر، دو چیز است:
اولاً چنین مینماید که تلفظ «جزء» /joz’/ در گفتار فارسیزبانان بهنسبت «جزو» /jozv/ پُربسامدتر است.
ثانیاً چنانکه پیش از این نیز بهخوبی معلوم شد، «جزء» املای اصلی کلمه است که در بیشترِ واژههایی که با آن ساخته شده، به همین صورت باقی مانده است. بهسخن دیگر، املای «جزء» فقط در واژهٔ «جزوه» است که تغییر کرده؛ در صورتی که در جاهای دیگر مثل «جزئی» و «جزئیات» و «جزئاً» بهشکل اصلیاش حفظ شده است. ازاینرو نوشتن «جزء» به این شکل، همخانوادگی این واژهها را بهتر و سرراستتر نشان میدهد.
«عضوی از» یا «بخشی از»؟
بعضی که بین «جزو» و «جزء» فرق میگذارند، این مثالها را میآورند:
ـ سوسمار جزو خزندگان است (= «از» خزندگان است).
ـ قلب جزء حیاتی بدن است (= «بخش» حیاتی بدن است).
و میگویند:
وقتی یک چیز یا یک شیء اجزای مختلفی داشته باشد، منطقاً جزءجزء است، مانند بدن که یک جزئش قلب است. اما مثلاً خزنده یک چیز یا یک شیء نیست، بلکه ویژگیِ هرگونه جانوری است که میخزد. سوسمار «یکی از» این جانوران است؛ یعنی جزوِ خزندگان است، نه جزءِ آنها، چون خزندگانْ انواع و افراد دارند، نه اجزا.
ولی این توضیح هم نادرست و گمراهکننده است؛ چون آنچه را دربارۀ معنی «جزء» میگویند، برای «جزو» هم عیناً میتوان گفت. بهعبارت دیگر، «خزندگان» یا «خزنده» (که اسم جنس است و همان معنیِ کلی را میدهد) مفهومی کلی است که درست مثل بدن، جزءجزء است و بخشهایی دارد. درواقع، هریک از جانوران خزنده، جزئی از مجموعۀ «خزندگان» است؛ درست همانطور که قلب جزئی از مجموعۀ بدن است.
منابع
- انوری، حسن، فرهنگ بزرگ سخن، چ۲، ج۳، تهران: سخن.
- خیامپور، عبدالرسول، ۱۳۲۷، «غلط مشهور [۳]»، دانشکدۀ ادبیات و علومانسانی تبریز، ش۳، خرداد۱۳۲۷، ص۲۸ تا ۳۵.
- دهخدا، علیاکبر، ۱۳۷۷، لغتنامه، ویرایش ۲، چ۲، ج۵، تهران: مؤسسۀ انتشارات و چاپ دانشگاه تهران.
- عالیعباسآباد، یوسف، ۱۳۸۵، فرهنگ درستنویسی سخن، چ۱، تهران: سخن.
- کار، فریدون، ۱۳۳۴، غلط ننویسیم؛ شامل بحث در لغات از جهت صحت تحریر و تلفظ، چ۲، تهران: شرق.
- معین، محمد، ۱۳۷۱، فرهنگ فارسی، چ۸، ج۱، تهران: امیرکبیر.
- نجفی، ابوالحسن، ۱۳۷۱، غلط ننویسیم؛ فرهنگ دشواریهای زبان فارسی، ویرایش ۲، چ۱، تهران: مرکز نشر دانشگاهی.
14 دیدگاه. دیدگاه خود را ثبت کنید
درود
بسیار زیبا و کارگشا بود
سپاسگزارم
درود یا دورود بر مجموعه شما دوستان و هموطنان عزیز.بی نهایت از شما بابت این مجموعه ارزشمند سپاسگزارم یا سپاسگذارم
لطفاً درباره غلط بودن مثالهای 3 و 4 توضیح بیشتری بیان کنید.
سلام،بابت مطالب ارزنده ی سایت ممنونم
دیرتر یا دیر تر
وقتی تر اضافه میشه باید به صورت نیمفاصله به کلمه قبل چسبانده بشه. بنابراین «دیرتر» درسته. دیرتر، زودتر، جالبتر، خوبتر…
به جز یه سری کلمات که فرهنگستان گفته باید چسبان نوشته بشن که بنده خودم با چندتاش موافق نیستم مثل بیشتر، کمتر، بهتر، کهتر، مهتر. باقی کلماتی که قراره بهشون «تر» اضافه بشه همه به صورت نیمفاصله نوشته میشن، نه چسبان و نه با فاصله.
البته برای حروف منفصل، مثل «ر، د، ز»، لازم نیست نیمفاصله درج شود.
درود بر شما
عالی
متشکرم از شما که به این نکتهٔ مهم در کاربرد «جزء» و «جزو» اشاره و تردید مرا برطرف کردید.
۱۱فروردین۱۴۰۰
خیلی عالی و کامل و روشن
ممنونم. توضیحات خوبی بود
ممنون عالی بود.
خدا قوت.
روشن، شفاف و كامل بود.
سپاسگزارم