در دیرینهٔ زبان فارسی، بیشتر افعال با عوامل و عناصر مادی و ملموس ساخته میشده است و این باعث جذابیت زبان فارسی بهسبب محسوسشدن زبان و تصویریشدن آن میشده. اما ما این گوهر گرانبها را کموبیش از دست دادهایم.
زبان وقتی از کارکردهای خود بیفتد، خصایصش را از دست میدهد. یک مثال سردستی از شاهنامهٔ فردوسی میآورم تا حرفم را روشن کرده باشم:
فریدون برآشفت و بگشاد گوش
ز گفتار مادر برآمد به جوش
دلش گشت پُردرد و سر پُر ز کین
به ابرو ز خشم اندر آورد چین
چنین داد پاسخ به مادر که شیر
نگردد مگر بازمایش دلیر
کنون کردنی کرد جادوپرست
مرا برد باید به شمشیر دست
بپویم به فرمان یزدان پاک
برآرم ز ایوان ضحاک خاک
میبینید که تقریباً تمامی افعال بهکاررفته ترکیبی است و با عوامل و عناصر مادی و ملموس ساخته شده است: گوشگشادن، دل پُردرد گشتن، سر پُر ز کین گشتن، به ابرو از خشم چین اندر آوردن، شیر به آزمایش دلیر گشتن، به شمشیر دستبردن، از ایوان خاک برآوردن.
حتی در آنجا که بهظاهر نشانی از عنصر محسوس نیست، آنچه به ذهن متبادر میشود، محسوس است. مثل «به جوش برآمدن» که از صفت آب، وقتی که گرما میبیند، گرفته شده است. یا حتی اگر بخواهیم باریکنظری به خرج دهیم و مته به خشخاش بگذاریم، میتوانیم در ریشهٔ فعل پوییدن دقیق بشویم که از واژهٔ «پا» درست شده است.
بهمرور، هرقدر که ما از سرچشمهٔ زبان فارسی دور شدیم، از این جوهره هم دور افتادیم. مثلاً جایِ گردننهادن، گفتیم اطاعتکردن؛ جایِ چشم به راه بودن، گفتیم منتظربودن؛ جایِ دستگیری، گفتیم امداد؛ و جایِ چشمپوشی گفتیم بیاعتنایی و جز اینها.
تنوع در واژهپردازی
من مخالف بهکارگیری لغتهای عربی نیستم. این درست که لغات عربی که حالا رنگ و طعم فارسی به خود گرفتهاند، به غنای زبان فارسی افزودهاند و امکان دادهاند تا شعر آن این چنین بشکفد و ببالد؛ اما برای حفظ جوهر زبان، تعادلی را باید نگه داشت.
ما آن تعادل ظریفی را که فیالمثل سعدی بیشتر در بوستان و در غزلیاتش مراعات میکند، بهکلی از دست فروگذاشتیم. همهٔ آنچه ما بهعنوان خصیصه و جوهره نام بردیم و جذابیت زبان فارسی از آن میآید، سبب محسوسشدن زبان و تصویریشدن آن میشود.
بهیُمنِ این ویژگی، زبان فارسی در عیار خود هم چشیدنی است، هم شنیدنی و دیدنی، هم بوییدنی است و هم بسودنی. این آن گوهر گرانبهایی بود که ما کموبیش از دست دادهایم.
حرف نهایی را بزنم. فکر نکنید صرفاً با استفاده از واژههای سره و بهکارگیری لغتهای پاک پارسی (یا بهقول شهمردان بن ابیالخیر در روضة المنجمین، «دری ویژهٔ مطلق که از فارسی دشوارتر است») زبان را فارسی میکنید. عیار فارسیبودن چیز دیگری است. مهمترینش همین بود که از آن سخن رفت.
گزیدهای از: قاسم هاشمینژاد، کتاب ایوب، پیشگفتار.
نقل از: https://t.me/ketabfanoospub/13