یک سالی میشود که برای یکی از مؤسسههای خوب مذهبی در اصفهان، ویرایش میکنیم. حدود چهل کتاب با موضوع اخلاق عملی در دستور کار است که بههمت همکارانمان در «ویراستاران»، بهویژه خانم حقیقت، نیمی از آنها از تنور ویرایش بهدرآمدهاند و بقیه نیز در صف ورود به این تنورِ پالایشگرند. بهلطف خدا، ششهفت نفر از پژوهشگران این مؤسسه در کارگاه شصتوچهارم ویرایش، آبان۱۳۹۲ در قلمستان اصفهان، شرکت کردند و بهموازات حضور فعال و پردغدغه در کارگاه، بهطور جدی تصمیم گرفتند که تمام متنهای بعدیشان را یکدست و ویراسته سازند. برای مؤسسهای فرهنگی، چه تصمیمی پربرکتتر از این؟!
امروز، ۲۳بهمن۱۳۹۲، پیامی عجیب در رایانامهام دیدم. مسئول آن مؤسسه برایم فرستاده بود که:
به نام خدا
استاد سلام. سلامتی شما و فرزندتان را آرزومندم.
از آنجا که از نظر محتوایی مشکلاتی در بعضی از متنها بود تصمیم گرفتیم قبل از صفحهبندی دوباره آنرا بخوانیم و سپس برای صفحهآرایی بفرستیم. متنی که در ادامه مینگرید، متنی است که پس از چند مرحله ویرایش، برای صفحهآرایی ارسال کردهاید. مشغول خواندنش بودم که از همان بای بسم الله چُرتم پاره شد. چند صفحه از ابتدای این متن را برایتان میفرستم تا اشکالات پیش پا افتادهاش را ببینید و نظر بدهید. منِ بیسواد نیز به آسانی نتوانستم از اشکالاتش گذر کنم تا چه رسد به شما! گمان میکنم باید تجدید نظری بشود و سرویراستارتان را دوباره بیازمایید.
خودتان ببینید و قضاوت کنید و نتیجه را هم برای ما بفرستید. ایرادات واضحی دارد که برای ما نوآموزان درس ویرایش که چند ساعتی در کلاس شما شاگردی کردهایم تعجببرانگیز است تا چه رسد به شما.
از اینکه به شدت ناراحتم و اخلاقاً خوب نیست شاگرد از استادش ناراحت باشد، از خدا طلب بخشش میکنم و از شما حلالیت میطلبم. والسلام.
اخلاقمداری آنان در رفتار و گفتار، بارها شرمندهام کرده است؛ اما اکنون نکتهٔ مهمتر این است که مشتریِ ما بهشدت شاکی از کیفیت کار ماست. در پیوستِ همین پیام، متنی بسیار پرایراد فرستاده بود که تکهای از آن را میبینید:
از صفات بسیار مهم اخلاقی که شایسته است پیرامون آن صحبت شود، صفت زهد است؛ صفتی که در بسیاری از روایات اهلبیت مورد تأکید و اشاره قرار گرفته و در بیانهای گوناگون از زوایای مختلفی مورد بحث واقع شده است. همانطور که در سیرهٔ عملی پیشوایان معصوم مشهود است، صفت زهد از ویژگیهای برجستهٔ علما و اولیای الهی نیز بوده است و انسانهای کامل و پارسا همواره، زاهدانه زندگی دنیوی خود را سپری کرده اند.
در تعریف زهد گفتهاند وقتی انسان از چیزی اِعراض میکند و رویش را از آن برمی گرداند، به این حالت او زهد میگویند. در کتاب مصباح المنیر نیز زهد را همینطور معنا کرده است. واژهٔ،واژهٔ «»«»،اندنیز… .
آسان بود حدسزدنِ اینکه سند را اشتباه دیده است. بررسی کردم؛ اما نه، همان بود که من برایش فرستاده بودم!
سریع سراغ حدس بعدی رفتم. بله، درست بود: آنها پیش از فرستادن سند برای صفحهآرایی، تمام تغییرات را بهاشتباه رد کرده بودند! بهزبانِ وُرد، Track Changeها را Reject All کرده بودند.
خُب، تا اینجا هم مسئلهای مهم نبود. میتوانستم زنگ بزنم و با توپ پُر، خیلی عصبانی حرف بزنم و تمام حرفهای آنان را تهمت تلقی کنم؛ اما این درستش نبود. واقعیت به هر حال این بود که به ایشان فشار ذهنیِ شدیدی وارد آمده و کلّی با خود کلنجار رفته بود تا چگونه این فاجعه را بهاطلاع ما برساند. حقش این بود که او زنگ بزند و طلبکارانه و پرخاشگرانه بر ما بتوفد که: «این چه وضع ویرایشکردنه. شرم کنید… .» اما در نهایتِ بزرگواری و اخلاقمداری نشسته بود و قضیه را بهصورت مکتوب و بیسروصدا، فرستاده بود.
حق همیشه با مشتری است و اشتباههای ناخواسته، از جانب او و ما، رخ خواهد داد. مهم برخورد منصفانه و احترامآمیز دو طرف است و عذرخواهی درصورت نیاز.
زنگ زدم و با خنده و شوخی قضیه را گفتم و اصرار کردم که اگر از این قبیل ایرادها از ما دیدید، پیش از اذیتکردنِ خودتان، سر ما داد بزنید. آغوش ما برای گلوی بازِ مشتری، همیشه بازتر است!