چند ماه پیش، مقالهای دربارهٔ وهابیها ویرایش کردم. متن اولیهٔ مقاله، کمتر از ۸هزار واژه بود؛ اما مصائب این کار، بهویژه در ارجاع به منابع، کمی کمتر از ۸هزار تا میشد! گفتم اینجا بنویسم تا دیگر دوستان هم حظی ببرند:
- بیش از ۱۳۰ بار ارجاعدهی به منابع گوناگون؛
- ارجاعدهی بهشیوهای احتمالاً فضایی، آنهم در پینوشت؛
- لزوم درونمتنیکردن ارجاعات توسط ویراستار؛
- بههمریختگی ارجاعاتی که شمارهشان در متن نیامده و در پینوشت آمده بود.
خود متن البته هیچ ایرادی نداشت! خلاصه کنم: فقط اندکی بیش از ده روز طول کشید تا متن را ویرایش کردم؛ یعنی، روزی هفتصد واژه ویراستم و سیزده یا چهارده ارجاع را درونمتنی کردم!
در میانهٔ کار، مدام شک میکردم که انگار اصل متن، با جملههای کوتاه نویسنده در بعضی پینوشتها همخوان نیست. یادداشت میگذاشتم و جلو میرفتم. کار بهجایی کشید که فقط مینوشتم «ایضاً»!
باز جلوتر رفتم تا به پینوشت شمارهٔ هفتاد یا هشتاد رسیدم: یکسره بیارتباط با متن! یادداشت گذاشتم و گذشتم، بدون اِعمال شیوهٔ درونمتنی. سپستر، دیدم از همان شماره بهبعد، تقریباً هیچیک از پینوشتها با اصل متن جور درنمیآید. فقط یادداشت گذاشتم.
با سفارشدهنده صحبت کردیم و سرانجام، سرخوش از تمامشدن کار، متن را فرستادم تا به نویسنده بسپارد.
دو ماه گذشت و مقاله را دوباره فرستادند تا ببینم و اصلاح کنم. نویسندهٔ محترم، بعضی یادداشتها را پاسخ گفته بود و بعضی را نه؛ اما خدا را سپاس که کار، کارستانی شده است. تصور کنید که ارجاع شمارهٔ صد، در پینوشت شمارهٔ نود آمده باشد! نشستم و یک روز تمام وقت گذاشتم و اصلاح کردم، نه کلّ ارجاعات که کل اصلاحات نویسنده را.
فکر میکنید آخر کار چه کردم؟ خیلی محترمانه به سفارشدهنده گفتم که بهنظر بنده بهتر است کار را منتشر نکنید، مگر پس از بررسی دقیق همهٔ ارجاعها و مقابلهٔ آنها با کتب اصلی! و او، احتمالاً با تردید، گفت که این مقاله را نهایتاً آقای… بهدقت میبینند. خب لابد همین گونه میشود که ایشان میگفت. فقط نمیدانم آن آقا ارجاعها را هم با متون اصلی میسنجند یا خیر.
از برکات این کار شاید این باشد که آستانهٔ تحملم اندکی گسترش یافت؛ اما نه، جسمم نیز ساخته شد که شما بخوانید سوخته. مهمتر اینکه بدین باور نرسیدم که آب در هاون کوبیدهام!