virastaran.net/a/11451

دستور پخت ویراستار با سس شوکران!

آموزش, اصلاح خطای منطقی و پیچیده‌نویسی, تجربه‌های کاری, تمرین, ویرایش زبانی, ویرایش و درست‌نویسی

دستورپخت ویراستار-ویراستاران

مواد لازم:

  1. یک عدد نویسندهٔ نامسلط به زبان فارسی؛
  2. یک عدد ویراستار، آماده برای پوست‌کنده‌شدن!

چند وقت پیش، رمانی را ویرایش می‌کردم که نویسنده‌اش حسابی بدنویس بود. هنگام ویرایش، در پاره‌ای از اوقات به جملاتی برمی‌خوردم که مانند سدی بود بر سر راه ویرایش. گاهی با جملاتی مواجه می‌شدم که بی‌معنی و البته پُردست‌انداز بودند. راه‌حل گاهی ساده بود و گاهی هم به گذاشتن یادداشت برای نویسنده می‌انجامید. اما نکتهٔ جالب، آشکاربودن ضعف نویسنده در زبان فارسی بود.

چند نمونه از آن جملات را ذکر می‌کنم، شاید شما نظر دیگری داشته باشید. البته این نمونه‌ها یک‌سوم کل نمونه‌هاست، آن‌هم از نیمهٔ ابتدایی رمان.

۱. علاقهٔ نویسنده به سه واژهٔ اشک و جاری و شد و نیز دورکردن این سه از هم در جمله:

صدا ناله شد و مویه، جاری از اشک از دو چشم خستهٔ او شد.

ویراسته: صدا ناله شد و مویه، و اشک از دو چشم خستهٔ او جاری شد.

بی‌تاب شد و اشک جاری ستوه و غربت شد.

ویراسته: بی‌تاب شد و اشک ستوه و غربت جاری شد.

۲. استفادهٔ نادرست از ضمایر و حروف اضافه:

دختر یکی یه دونه‌ام رو همین‌جوری دل بکنم؟

ویراسته: از دختر یکی یه دونه‌ام همین‌جوری دل بکنم؟

هر از یک متر گرهی داشت.

ویراسته: هر یک متر، گرهی داشت.

دکتری به معاینه آمد.

ویراسته: دکتری برای معاینه‌کردن آمد.

نشانده بودند و چشم فاسدشده‌اش را از حدقه درآورده بودند.

ویراسته: او را نشانده بودند و چشم فاسدشده‌اش را از حدقه درآورده بودند.

از این نمونه‌ها، در رمان به‌وفور یافت می‌شد.

از چهارراه بالاتر رفت و روبه‌روی دبیرستان منصور چپید به گرمابه.

ویراسته: از چهارراه بالاتر رفت و روبه‌روی دبیرستان منصور چپید تو گرمابه.

احتمالاً نویسنده چپیدن تو جایی را با به‌هم‌چپیدن اشتباه گرفته بودند.

دلهره‌های جمع، اندک‌اندک بر او هم سرایت می‌کرد.

ویراسته: دلهره‌های جمع، اندک‌اندک به او هم سرایت می‌کرد.

۳. جملات ناب از متن

عاشق این قسمت از کار شدم؛ یعنی اگر در مراحل پیش نپخته بودی و به‌قول‌ معروف کمی گیر داشتی، اینجا حسابی له می‌شدی! من فقط نمونه‌ها را می‌آورم؛ دیگر قضاوت با خودتان.

محسن! می‌بینی چه امتحان سختی پیش‌ِ رو داری؟ می‌بینی؟ تیری نیامد از سمت ناگهان. آمد و جان تو را نگرفت.

چه زیبا بود عروسک‌هایی که سبز بودند از دست‌های مادر. و بهاران را یادآوران صمیم بودند چشم‌به‌راهان را.

اما اندکی خوابیدن جرم نبود. یا نباید می‌شد.

خلاصه اینکه در انتها، ما همراه با جام‌های شوکران، چند جام شوکران سرکشیدیم.

مقالات پیشنهاد شده

2 دیدگاه. دیدگاه خود را ثبت کنید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پُر کردن این بخش الزامی هست
پُر کردن این بخش الزامی هست
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

فهرست
کپی شد