فارسی برای من بسیار والاتر و بالاتر از تعریفهای زبانشناسان از پدیدهٔ زبان است: وسیلهٔ ارتباط با دیگران و بیان خواستهها و ناخواستهها! چقدر این عبارت، در تطبیق بر زبان فارسی، پوچ و مفلوک و بیسروپا است! […] بهفارسی میاندیشم، بهفارسی فریاد میزنم و حتی بهفارسی سکوت میکنم. سکوتِ من سرشار از عباراتِ جنینی و هنوززادهنشدهٔ فارسی است!
یک بار، برای همیشه، به یکی از ادبای عرب گفتم: عربی زبانِ دین من است و فارسی زبان تدیّن من؛ زبانِ هستی من و زبانی که بهعشق آن زندگی میکنم و بهعشق آن میمیرم. مفاهیم قرآنی و نهجالبلاغهای و ادبیات عرب که اینهمه دوستشان دارم نیز طی فرایندی غیرقابلتوصیف، ابتدا خلعت فارسی میپوشند و سپس بر اریکهٔ جانم تکیهٔ جاودانه میزنند. […]منبع: «ویراسـتاران» virastaran.net
هروقت میخواهم خودم را استتار کنم و هرگاه میلم بر آن است که «دیگران» نفهمند، به عربی، انگلیسی یا ترکی پناهنده میشوم و هرگاه میخواهم بهتمامی خودم باشم و روحم را بیواسطه بر «همگان» عرضه دارم، سر بر آستان زبان فارسی مینهم. مثل بچهای که چنگ در آغوش و سینههای پُرشیر مادرش میزند، خودم را به زبان مادریام میچسبانم و به تن گرم و بامحبت و تپندهاش تمام هستیام را میفشارم.منبع: «ویراسـتاران» virastaran.net
بالاتر از همه اینکه «تو»ی تاریخیام را بهزبان فارسی میبینم و حس میکنم و بهتعبیر میکشم. واقعاً دلم برای کسانی که فارسی زبان مادری آنها نیست، میسوزد وقتی که در مولانا غوطه میخورم و بر حافظ میتنم و در بیدل شناوری میکنم.منبع: «ویراسـتاران» virastaran.net
آنچه بر شکوه مقدس این زبان گهگاه خدشهای وارد میکند، سخت شکنجهام میدهد: سیاست! کاش همهٔ سیاستمداران دنیا برای خودشان زبان خاصی اختراع میکردند و دروغها و دورنگیهایشان را به همان زبانِ خاص، این سوی و آن سوی میپراکندند! فارسی معصومتر از آن است که اینهمه دروغ را بیدریغ بر گردهٔ ظریف و دلنشینش بار کنند! دوست دارم بهفارسی فقط راست و حقیقت بیان شود و دروغها و کذبها را ارزانیِ زبانهای زمخت دیگر میطلبم و روا دارم. […]منبع: «ویراسـتاران» virastaran.net
حتی اگر حدیث جعلی باشد، من یقین دارم که فارسی زبان مردمان اهل بهشت است. هر فارسیزبانی که جیرهٔ جهنم باشد، ابتدا این زبان را از او میگیرند و سپس روانهٔ دیار نار و سعیرش میکنند! اولین علامت و نشانهٔ خسران، «خلعِ زبان فارسی شدن» است.منبع: «ویراسـتاران» virastaran.net
فارسی زبان آشتیهاست که به همبستری ضمیرهای بیدار و زنده منتهی میشود. ضمایر «من» و «تو» زیر رواق زمردین این زبان، به هم دست آشتی میدهند و یکدیگر را عاشقانه و اهورایی در آغوش میکشند. هرم نفس «من» در چکاد گُرگرفتن، فارسی است که در گوش فارسینیوشِ «تو» غوغا میکند. «من» و «تو» بهفارسی همخوابه میشوند و عصمت این همخوابگی را به ادبیات لایزال فارسی عرضه میکنند و میافزایند. […]منبع: «ویراسـتاران» virastaran.net
وقتی نبودم، به این زبان یادم کن و به این زبان جای خالی مرا برای همهٔ آنها که مَحرماند، بهتوصیف درآور. اینک چون گویی شفاف از حقیقت و افسانه، بر سطح صیقلی این زبانِ آینهکردار، بیمحابا پهلوبهپهلو شو و در حفرهٔ یاد من که تا همیشه به فارسی گشوده خواهد بود، فروغلت تا در دیدار مجدد، پسِ پشتِ همهٔ ابدیتها، بهفارسی برایت دست تکان دهم و بهفارسی تو را به ذرهذرهٔ وجودم بخوانم. من و تو بیشک بهزبان آسمانیِ فارسی محشور خواهیم شد.منبع: «ویراسـتاران» virastaran.net
گزیدهای از: سیدحسن حسینی، سکانس کلمات، چ۱، تهران: نی، ۱۳۹۲، ص۲۳ تا ۲۵.
1 دیدگاه. دیدگاه خود را ثبت کنید
منم عمیقا اعتقاد دارم فارسی زبان اهل بهشته♡