مردان بزرگ به کوه میمانند: هرچه از آنها دورتر شویم، عظمتشان را بهتر مییابیم. سی سال پیش در کشور ما کسانی که با روزنامه و اخبار و حوادث جهان سروکار داشتند، گاهی خبری در روزنامهها میدیدند که گاندی به زندان افتاده یا روزه گرفته است. این گاندی، که بود؟ عکس او گاهی در روزنامهها منتشر میشد: مردی نحیف که عینکی به چشم و لُنگی بهجای همهٔ پوشیدنیها به کمر داشت… .
در آن زمان، بسیار دشوار بود که کسی بداند این مرد نیمبرهنه که با بزرگترین امپراتوری جهان درافتاده است، چه نیرویی دارد و چگونه سرانجام در این پیکار بزرگ پیروز خواهد شد.
در افسانههای کهن، از پهلوانانی گفتوگو میشود که یکتنه با سپاهی بیشمار برابری میکنند و بر آنها ظفر مییابند. این افسانهها ساختهٔ خیال بشر است که میخواسته است آرزوی غلبه بر بیداد را تجسم بدهد. گاندی چنین پهلوانی بود و سرگذشت او افسانههای پهلوانی را کهنه کرده است. اما این پهلوان، گرز و شمشیر نداشت. سلاح او صفای باطن و ایمان به راستی و حق و شوق خدمت به خلق بود. با این سلاح به میدان رفت و بر آتش و آهن غلبه کرد.
… احمدآباد شهری است در مغرب هند. در حومهٔ این شهر بود که گاندی در سال ۱۹۱۵ خانقاهی برپا کرد. بیستوپنج تن مرد و زن از پیروان او در این خانقاه گرد آمدند و سوگند خوردند که خود را برای خدمت به مردم هند وقف کنند. این سالکان طریق حقیقت عهد کردند که راستگو باشند، ستیزگی نکنند و از دزدی و حتی مالکیت بپرهیزند.
نخست هدف این گروه مبارزات اجتماعی بود؛ اما بیداد و ستمی که بر هندیان میرفت، آخر خواهوناخواه گاندی و پیروانش را به مبارزهٔ سیاسی کشانید.
روشی که گاندی در این پیکار پیش گرفته بود، «هرتال» نامیده میشد که «پایداری آرام و آشتیجویانه» است. پیروان گاندی بهدستور او دکانها را میبستند و با پرچم سیاه، بیزاری خود را نشان میدادند. این دستور در سراسر هند پذیرفته شد و بهکار رفت.
گزیدهای از: پرویز ناتل خانلری، «گاندی»، هفتاد سخن، ج۱، چ۲، ۱۳۷۷، تهران: توس، ص۱۷۳ تا ۱۷۵.