virastaran.net/a/11994

به‌گونه‌ای دیگرگون؛ به‌سوی تبریک‌نگاری کلیشه‌زدوده و اندیشه‌اندوده

آموزش, توصیه‌هایی برای نویسندگی, کلیشه‌کُشی, نگارش و زیبانویسی, ویرایش زبانی, ویرایش و درست‌نویسی

تبریک عید-ویراستاران-سال نو-هفت‌سین

دَمادَمِ تحویل سال که می‌شود، اولین پیام تبریک نوروزی، به فکرم می‌اندازد که با این طوفان پیامک‌های تلفن و آن کولاک فرستک‌های تلگرام چه بکنم؟! حُکمش مثل سلام است: خودش مستحب است و جوابش واجب؛ یعنی می‌شود پیامی نفرستاد؛ اما نمی‌شود که جواب پیام را نداد! این می‌شود که هر سال، دمِ تحویل سال، حالا یک روز پس یا پیش، با اکراه، دست به صفحه‌کلید می‌برم؛ البته نوشتن پیامی کلیشه‌ای مانند آن پیام‌هایی که اولشان با «سالی سرشار از…» شروع و آخرشان با «…برای شما آرزومندم» تمام می‌شود، برایم کاری شاق نیست. اگر می‌خواستم من هم از این‌جور تبریک‌ها برای این‌وآن بنویسم، پیام‌نگاری‌ام مصداقِ «کُنْ فَیَکون» می‌شد و همین که انگشتم به حروف می‌رسید، یک لشگر جمله‌ی شعارزده و یک قشون عبارت حوصله‌سربَر به صفحه‌ی مقصود گسیل می‌کردم.

اما این کار به‌نظرم فقط یک‌جور رفعِ‌تکلیف است و پیشِ چشمم یک ریال هم نمی‌ارزد. هدف از کلامْ ارتباط است. سخن باید بر جان بنشیند و در روان مأوا بگزیند. متن‌ کلیشه‌ای که از این‌ جنم‌ها ندارد! این متن‌ها مثل گاو پیشانی‌سفید شده‌اند؛ همین که ذهن می‌بیندشان، نشنیده و نسنجیده، پسِشان می‌زند و ردّشان می‌کند.

پس به واژه‌ها و ساخت‌های موجود در ذهنم چنگی می‌زنم و کودکانه، لابه‌لای نورون‌های مغزم غلتی می‌خورم. دشتِ اولِ‌سالْ کم‌وبیش نصیبم می‌شود: لفظی از ذهن و محتوایی از خاطر، جرقه می‌زند و فضای تاریک روانم را روشن می‌کند. آن‌وقت دیگر ضربِ شَستم روی صفحه‌کلید شتاب می‌گیرد و کلمه‌ها و جمله‌ها پشتِ‌سرِ‌هم صف می‌کشند. القصه، برآیند این کش‌مکش‌ها شد نگارش نوشته‌ای که در ادامه آمده است.

نوازنده‌ای فرزانه و صاحب‌سبک که در نوازندگی‌‌اش، به اسلوب‌مندی و قاعده‌مداری شهره است، در یکی از سخن‌رانی‌های موسیقایی‌اش، هنگامی که می‌خواست قطعه‌ای را ازقصد، خارج از چهارچوب‌های خودساخته‌اش بنوازد، جمله‌ای چنین خردمندانه‌ گفت: «قاعده‌ها را خود ما می‌سازیم. چه‌قدر باید بدبخت باشیم که خودمان از قاعده‌های خودمان برای خودمان زنجیر ببافیم!»

پیامک نوروزی رئیس‌جمهور و ایرادهای ویرایشی و نگارشی‌اش

حال، نوروز و همه‌ی جشن‌های این‌چنینی در زمره‌ی همان قراردادها و قاعده‌هایی‌اند که خودمان وضع کرده‌ایم و خودمان در اجرایش با دقت به آن پای‌بندیم و برای برگزاری هرچه ناب‌ترش به‌شدت به‌خود می‌پیچیم. این‌که مبنای نوشدن سال را کِی بگذاریم، چندان مهم نیست؛ هم‌چنان‌که تازه‌شدن سال برای مسیحیان، در زمستان است و برای عرب‌های مسلمان، هر سال در گردش است. به‌نظر من، هرگاه تغییری خودخاسته و خودخواسته در شخص پدیدار بشود، آن روز برای او عید است. اما به‌هرحال، برای قراردادی اجتماعی، مبنایی یک‌تا و همه‌گیر نیاز است. این مبنا هرچه با دیگر پدیده‌های جهان متناسب‌تر باشد و نمودهای طبیعیِ محسوس‌تری داشته باشد، خواه‌ناخواه، مقبول‌تر می‌افتد و معقول‌تر می‌نماید. در این چرخه، اگر خوب غور کنیم، نیک درمی‌یابیم که دو روز در طول سال، برای مبدأشدن به‌ظاهر منطقی‌ترند: یکی، روزِ اولِ اعتدال بهاری، و آن‌یکی، روزِ اولِ اعتدال پاییزی. از این دو، اعتدال بهاری نمود ملموس‌تری دارد؛ چراکه آن هنگام، رُستنی‌ها می‌رویند، شکفتنی‌ها می‌شکفند، گل‌ها عطر می‌افشانند و درخت‌ها دست‌وبال می‌گسترانند. این‌ها رنگ و لعابی به بهار می‌دهند و نزد آدمی، به‌نسبت پاییز خواستنی‌ترش می‌کنند. پس تا این‌جا به این نتیجه می‌رسیم که همین روز برای مبدأبودن مناسب است. اما چنان‌که اشاره کردم، اصل و اساس عید، همان «تغییر خودانگیخته» است. اندک‌اند کسانی که تاکنون بر ایجاد تغییری در خود یا در زندگی خود تصمیم نگرفته باشند. قاطبه‌ی مردم این تصمیم را تجربه کرده‌اند. چنان‌چه در جرگه‌ی تغییرخواهانید، به‌احتمال قوی شکست‌هایی را هم تجربه کرده‌اید. این ناکامی‌ها از چه روست؟ به‌عقیده‌ی من، هر تغییرْ بیرون‌راندن عادتی از خود و پروردن عادتی دیگر در خود است. اگر توانستیم این فرایند را تمام‌وکمال به‌اجرا دربیاوریم، در تغییرِ دل‌خواهمان کام‌یاب بوده‌ایم، اگر نه، به تغییری ناقص، و بازگشت به روال گذشته‌ی نامطلوبمان محکومیم. اصلاً خودِ واژه‌ی «عادت» هم از ریشه‌ی «ع‌و‌د» است و مفهوم «بازگشت» در آن، جا خوش کرده است. آن‌هایی که این لفظ را برای آن مفهوم برگزیده‌اند چه‌بسا خوب دریافته‌اند خاصیت این سازوکارِ ذهنی را. چشم‌گیرترین ویژگی عادت هم در واقعیت همین است: بازگشت و بازگشت و بازگشت. هر عادتْ بی‌‌شک‌وگمانه، سخت‌جوش است و سخت‌جوش. منظورم این است که با خُلق‌وخوی آدم به‌کُندی جوش می‌خورَد و با رفتار و کردار آدم به‌دُش‌واری عجین می‌شود؛ ولی وقتی هم که جوش بخورَد، محکم جوش می‌خورَد و به این راحتی‌ها جدا نمی‌شود. این ویژگی هم خوب است، هم بد است. خوب است به‌ این دلیل ‌که رفتار ناپسنده‌ای به‌سرعت در زندگی‌مان جاری نمی‌گردد و کنترل‌پذیر است، و بد است به این خاطر که رفتار مطبوعی به‌سهولت در نهادمان جا نمی‌افتد و پروردنش ‌زمان‌بَر است.

الغرض، این جشنِ قراردادیِ اجتماعی که با تحولی طبیعی توأم شده است، بابِ تغییر است و عادت‌پروری. وقتی می‌گویم عادت‌پروری، مقصودم الزاماً انجام کارهای شگفت‌انگیز و خارق‌العاده نیست. از مسواک‌زدن منظم و مستمر گرفته تا مطالعه‌ی متمرکز و هدف‌مند را دربرمی‌گیرد. البته این نکته را هم باید در نظر گرفت که تعداد عادت‌های موردِنظر برای زدایش یا پرورش، نباید از سه‌چهارتا فراتر برود؛ چون جمعیت خاطر را می‌پراکنَد و یراق و لگام رفتارها را می‌گسلانَد، و آن‌گاه همان آش می‌مانَد و همان کاسه.

قضیه‌ی عادت‌ها از یکی‌دو سال پیش، فکرم را به‌خود مشغول کرده و در این چند ماه اخیر، به‌طرزی ذهن‌سوز و انرژی‌خوار، دغدغه‌ام را به‌خود معطوف ساخته است. شاه‌نکته‌اش این است که حتا با اِشراف بر همه‌ی زیروبم‌ و کُنج‌وپس‌توی سازوکار عادت‌ها‌، الزاماً نمی‌توان ادعا کرد که در زدایش یا پرورش آن تواناییم. انگار تمرین و ممارست هم در این وادی کارگر نیست و هر عادت، خودش انحصاراً برای خودش انرژی و طاقت لازم خودش را می‌خواهد. باری، در این مبدأ میهنیِ بزرگ، خوش می‌دارم که همه، خودمان را از عادت‌های نکوهیده بپیراییم و به عادت‌های پسندیده بیاراییم.

کا‌م‌کار باشید و بخت‌یار،
معین پایدار
۱فروردین۹۷


[ویراستاران: دستورخط این نوشته مطابق نظر نویسنده، معین پایدار، است و در آن تغییری نداده‌ایم.]
مقالات پیشنهاد شده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پُر کردن این بخش الزامی هست
پُر کردن این بخش الزامی هست
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

فهرست
کپی شد