virastaran.net/a/28202

امیدنامه

نوشته‌چه

دزدی مارِ مارگیری را می‌دزدد و می‌گریزد. مارگیر دست بر آسمان بلند می‌کند و از عمق جانش دعا می‌کند که مارش را باز به چنگ آورد؛ اما دعا اجابت نمی‌شود. دزد هم از مالی که ربوده، شادمان است و در این خیال که سود کرده است.

از قضا، مار با ضربه‌ای کاری جان دزد را می‌ستاند. پس از چندی، مارگیر جسدِ دزد را می‌یابد و به مصلحت کار پی می‌برد و از اینکه دعایش مستجاب نشده و از آسیب مار دور مانده، خدایش را شکر می‌گوید.

این داستانک، در دفتر دوم مثنوی آمده است. مولوی در این داستان، پرده از راز «دعاهای مستجاب‌نشده» برمی‌دارد. می‌گوید خداوند از سر لطف و کرمی که دارد، برخی دعاها را نشنیده می‌گیرد و اجابت نمی‌کند؛ چون او از ما به ما آگاه‌تر است؛ همان‌ طور که دعای مارگیر را نشنیده گرفت تا از گزند مار ایمنش بدارد.
بس دعاها کان زیانست و هلاک
وز کرم می‌نشنود یزدان پاک
به همین دلیل بود که مارگیر لب به سپاس باز کرد و گفت:
شکرِ حق را کآن دعا مردود شد
من زیان پنداشتم، آن سود شد

عید نوروز بهانهٔ خوبی است که به آثار مولانا رجوع کنیم و جان خود را با جامِ سکرآور و امیدآفرین او سیراب کنیم.
دو کتاب ارجمند مولانا، یعنی مثنوی و دیوان شمس، درس‌نامه‌ای است برای تعلیم شادمانی‌ها و دل‌افروزی‌ها و خوش‌باشی‌ها.
مولوی هیچ‌گاه مخاطبانش را سرخورده و دل‌سرد نکرده است. او در تاریک‌ترین و نفس‌گیرترین بزنگاه‌ها هم پنجره‌ای رو به آفتاب می‌گشاید و کیمیاگرانه غم‌ها را همه شادی‌ها می‌کند. بله؛ او کیمیاگر است و این کیمیاگری هدیهٔ مذهب اوست. مذهب او امید است و روزن‌ساختن:
دوزخ است آن خانه کآن بی‌روزنست
اصل دین، ای بنده، روزن‌کردنست

در غزلیاتش نیز که سراسر رقص و پایکوبی و سرمستی است، به‌زیبایی سروده است که:
هله نومید نباشی که تو را یار براند
گرت امروز براند، نه که فردات بخواند؟
در اگر بر تو ببندد، مرو و صبر کن آنجا
ز پسِ صبر تو را او به سرِ صدر نشاند
و اگر بر تو ببندد همه ره‌ها و گذرها،
رهِ پنهان بنماید که کس آن راه نداند[…]

آری؛ این مرد، به‌راستی، انسانی شادزیست و روشن‌بین است. او مدام به مخاطبانش (و شاید هم خودش) گوشزد می‌کند که «سوی تاریکی مرو، خورشیدهاست».
مولوی معلم شادی و امید است؛ معلمی دل‌سوز و مهربان که اندوخته‌هایش را بی‌دریغ به ما ارزانی داشته. او با مخاطبانش ساده و بی‌تکلف سخن گفته؛ آن‌هم بی‌ هیچ چشم‌داشتی.
امید است که در این زمانهٔ عسرت، خودمان را از چنین گنجینه‌ای محروم نکنیم.

رضا صادقیان، اردیبهشت۱۴۰۱
Rezasadeghian837@gmail.com

مقالات پیشنهاد شده

1 دیدگاه. دیدگاه خود را ثبت کنید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پُر کردن این بخش الزامی هست
پُر کردن این بخش الزامی هست
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

فهرست
کپی شد