ناشر، و ویراستار که کارگزار اوست، قانوناً و عملاً موظف است که مواظب افتراها و نیشزدنهای احتمالی باشد.
گرچه نویسنده در قرارداد نشر کتاب، به ناشر تضمین میدهد که کتاب حاوی هیچ مطلب افتراآمیزی نیست، در صورتی که شخصی نسبت به خود هر نوع افترایی در کتاب بیابد، هم علیه نویسنده اقامهٔ دعوی میکند و هم علیه ناشر. این است که ویراستار باید بهمنزلهٔ چشم ناشر عمل کند و مواظب مطالب احتمالی توهینآمیز و عالمانه و عامدانه لطمهزنندهٔ به حیثیت زندگان یا مردگانی باشد که خود یا بازماندگانشان بتوانند کار را به دادگاه بکشانند.
مسئلهٔ افترا بهندرت در انتشارات دانشگاهی پیش میآید؛ ولی در صورتی که پیش بیاید، جنبهٔ وخیمی پیدا میکند.
[نمونهای از افترا: افترای «سرخ»]
کتاب خوبی راجع به کمونیستهای پیش از جنگ جهانی دوم در ایالات متحدهٔ امریکا، بهناچار کنار گذاشته شد؛ زیرا نویسنده راضی نبود نام اشخاصی را که «صورتی» (از لحاظ گرایشهای سیاسی و اجتماعی، معتدلتر از «سرخ») خوانده بودشان، حذف کند.
ویراستار معتقد بود که متصفکردن اشخاص به چنین صفتی میتواند مسئلهساز باشد و حقوقدانی که از سوی ناشر مأموریت یافته بود متن دستنوشت را بررسی کند، اعلام نمود که اشخاص مزبور میتوانند ناشر و نویسنده را بهاتهام افترا، به دادگاه بکشانند و محتملاً با توجه به روحیهٔ مرافعهجویشان چنین نیز میکردند؛ زیرا برچسب «صورتی» به شهرت آنان لطمه میزد.
هزینهای که باید صرف میشد تا اثبات گردد این مطالب صحیح است (دفاع مرسوم در برابر اتهام) و اضطرابی که بهدلیل این مرافعه گریبان ناشر را میگرفت، چیزی نبود که یک سازمان انتشاراتی دانشگاهی قادر به تحمل آن باشد؛ گرچه شاید بدین ترتیب، قدمی بهسود حقیقت و عدالت برداشته میشد.
[نیشزدن چیست؟]
آنچه من «نیشزدن» میخوانمش، بهاندازهٔ افترا مسئلهساز نیست. نیشزدن اتهامی نیست که بتوان آن را به دادگاه کشاند؛ ولی این امر میتواند بخش قابلتوجهی از خوانندگان بالقوه را بیزار کند و نسبت به نویسنده، تا آن حد بدگمان سازد که از خیر کتاب بگذرند و به نویسنده و ناشر خرده بگیرند که چرا کتابشان حاوی مطالب غیرعادلانه است.
[یک نمونه نیشزدن]
در مجموعهای از مقالات بهقلم نویسندگان مختلف که قرار بود بهصورت یک کتاب منتشر شود، نویسندهای که خود از پیروان پروپاقرص کلیسای انگلیس بود، گوشهای به کاتولیکها زده بود.
من پیشنهاد کردم این تعریض حذف شود؛ زیرا ربط چندانی به بحث او نداشت (بهواقع، انحرافی بود از آن) و ممکن بود بعضی از خوانندگان علاقهمند به نظریهٔ او را برماند. البته در اینکه او تمایلات مذهبی خود را بیان کند، حرفی نبود؛ ولی در نوشتهای که قرار است چاپ شود، چه بهتر که شخص اهل تساهل باشد. نویسندهٔ مزبور سختسری به خرج داد.
هنگامی که منتقدی درست به همین جمله ایراد گرفت و بدین بهانه ضربهای کاری به کل کتاب وارد ساخت، من دریافتم که میباید بیشتر میکوشیدم تا نویسنده را وادار به حذف آن جمله سازم؛ حتی اگر لازم میبود چند ضربهٔ خفیف حوالهٔ او کنم.
[نمونهٔ دوم نیشزدن]
خودپرستی مردانه در بسیاری از خوانندگان بالقوه نفرت ایجاد میکند. نویسندهای که دوست دارد به مردیِ خود بنازد، میتواند هرجا که دلش خواست، این کار را بکند؛ ولی بسیار اتفاق میافتد که نویسندگان، ندانسته مرتکب خطاهایی میشوند که مردهریگ نگرشهای منسوخ است.
مثلاً مینویسند: «رانندهٔ اتوبوس مدرسه، مثل چه بسیار از زنان دیگر، رانندهٔ ماهری نبود و نتوانست جلوی تصادف را بگیرد.» وقتی به چنین جملهای برمیخوری، ای ویراستار، دقت کن تا همهٔ واقعیتهای تلخ حادثه همانگونه که بوده است، بیان شود؛ ولی پای بقیهٔ زنان جهان را از این داستان بیرون بکش.
[نمونهای نژادپرستانه]
علیرغم حسن نیت و تلاش همهجانبهٔ بسیار، هنوز سیاه با سفید در تقابل است، سفید با سیاه در تقابل است و نابردباریهای غمانگیز ادامه دارد. پیشفرضهای کمپیدا پابرجاست. ویراستار اگر این مسئله را همواره پیش چشم داشته باشد و نویسنده را نسبت به آن هشیار سازد، وظیفهاش را بهتر انجام خواهد داد.
هرگاه نویسندهای چنین جملهای مینویسند: «سیاهان هائیتی پیشنهادهای خیرخواهانه جامعهشناسان آمریکایی را به جا نیاوردند»، ذکر اینکه هائیتیان سیاهاند، بیمورد است. پس، ای ویراستار، این اشاره به «سیاه»بودن هائیتیان را حذف کن تا از آنان همان گونه نام برده شود که از جامعهشناسان آمریکایی سفید نام برده شده است.
البته گاهی زمینهٔ بحث میطلبد و بنابراین مانعی ندارد که به سیاهبودن هائیتیان اشاره شود.
[وظیفهٔ ویراستار؟]
این قبیل نیشزدنها را میتوان نابردباری خواند و از آنجا که ترویج بردباری چندان در قلمرو وظایف ویراستار نمیگنجد، این سؤال پیش میآید که اصلاً چرا آن را مطرح کردهایم.
ویراستار، درست همان گونه که از نویسنده انتظار میرود، خوانندگان مقاله یا کتابی را که در دست ویرایش دارد، همواره باید پیش چشم داشته باشد. در این صورت، آنان را بیهوده آزرده یا بیزار نمیکند.
البته وقتی نگرش نابردبارانه جزئی از روح کتاب است، باید آن را دستنخورده نگه داشت تا خوانندگان به سمتگیری نویسنده پی ببرند. ولی سیخزدنهای بیجا، بهویژه در نوشته های پژوهشی، لکههایی به جا میگذارد که پاککردنشان یکی از وظایف ویراستار است.
[گرگ را به لباس گوسفند درنیاوریم]
با این پیشنهادها نمیخواهم بگویم که گرگ را به لباس گوسفند درآوریم. نباید به نویسندگان توصیه کرد که دیدگاهشان را پوشیده بدارند؛ بلکه برعکس، آنان را باید یاری داد تا موضع شخصی یا سمتگیریشان را بهروشنی بیان کنند.
گاه آنان عشقشان میکشد که حامیان دیدگاه مخالف را با ضربههای چپ و راست و کوتاه و بلند از پا بیندازند. این، نمایش بدی نیست.
چیزی که ویراستار حذف میکند، عبارات لطمهزنندهٔ بیربط و بیجایی است که خواننده را بیهوده منزجر میکند. نمیدانید چقدر از این نوع عبارات در متون دستنوشت یافت میشود.
در تمام این موارد، از ویراستاران انتظار میرود که حضورذهن بهخرج دهند و نیروی سنجش خود را بهکار بیندازند.
دو قسمت دیگر این مقاله را اینجا بخوانید:
قسمت اول
قسمت دوم
گزیدهای از:
الزی مایرز استینتون، «ویراستار چگونه آدمی است و چه میکند؟»، ترجمهٔ ناصر ایرانی، نشر دانش، س۶، ش۲؛ نقل در: نصرالله پورجوادی، دربارهٔ ویرایش؛ برگزیدهٔ مقالههای نشر دانش (۱)، چ۱، تهران: مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۶۵، ص۷ تا ۱۰.
Elsie Myers Stainton, “The copy editor”, Scholarly Publishing: A Journal for Authors & Publishers. October 1985, pp. 55-63.
آمادهسازی: سیدحمید حیدریثانی heydarisani.ir
2 دیدگاه. دیدگاه خود را ثبت کنید
سلام. چرا فعلهای دوم و سوم جملهی اول مفردند؟ فاعل که مفرد نیست، ناشر و ویراستار داریم.
ممنون بابت تذکرتان. در نشانهگذاری اشتباه شده بود که اصلاح کردیم.