ویراستار با نوشته و نویسنده چنان محرم و رازدار است که پنداری بخشی از وجود و سرّی از اسرار خصوصی اوست. در اخلاق و رفتار او مهربانی، شفقت، انصاف، تفاهم عمیق و ذهن و عقل سلیم دیده میشود.
[تیغ ویرایش]
یکی از تعریفهایی که برای ویراستار (ادیتور) ذکر میکنند، تیغبهدست یا قیچیبهدست است؛ مقصود آنکه ویراستار با تیغ یا قیچی، حواشی و زواید را میبرد و کنار میگذارد.
- در این بریدنها، پارهکردنها و کنارگذاشتنها که ظاهراً همه بهقصد بهبود نوشتهها و رسانیدن درست پیام نویسندگان به خوانندگان و همراهی و همکاری با صاحبان آثار است، آیا ممکن است جز حواشی و زواید، چیز دیگری بهعمد، بهسهو یا بهتصادف بریده شود، چیزی که پیامدهای ناخوشایند داشته باشد؟
- آیا تیغ ویراستار همیشه بهخواست، تصمیم و ارادهٔ او میبرد و ممکن نیست که دست او، یا حتی نظر او، آلت اجرای مقاصد، مصالح و منافع ناشر باشد که پشتپرده بایستد و ویراستار را با پدیدآورنده (مصنف، مؤلف، مترجم و نظایر آنان) رودررو کند؟
- آیا اگر در روابط میان ویراستار و پدیدآورنده، اصول اخلاقی نقض میشود، اصولی که شکستهشدن آنها در نهایت به روند پدیدآوردنها آسیب برساند، همه ناشی از ضرورتها و مقتضیات حرفهای و تصمیمهای سنجیده و بخردانهٔ ویراستار است، یا وابستگی اقتصادی ویراستار به ناشر و جبر اقتصادی بازار نشر و عوامل دیگر تأثیر میکند و ویراستار را به رفتارهایی وامیدارد که از دایرهٔ اخلاق عمومی و اخلاق حرفهای خارج است؟
تجربهٔ نگارنده به او میگوید اگر پدیدآوری، از اخلاق و رفتار ویراستاری آزرده شود، احساس او غالبأ عمیق است و پیامدهای این آزردگی معمولاً بهسود پدیدآوردن نیست. از این گذشته، در نهایت هم بهسود ویراستار و ناشر نیست؛ هرچند که منفعتهای آنی، گذرا و کوتاهمدت نقیض آن را ثابت کنند.
[انواع ویراستاران]
هرکسی که با انتشارات سروکار داشته باشد و بهویژه اگر در مؤسسههای انتشاراتی معتبر چند بار کتاب چاپ کرده باشد، خوب میداند که ویراستاران همه از یک سنخ نیستند. البته این وضع منحصر به حرفهٔ ویراستاری نیست و هر حرفهای همین طور است.
ویراستارانی دوست و مصاحب و انیس و رازدار صاحبان آثارند
پدیدآورندگانی هستند که از ته دل میخواهند فلان ویراستار مشهور و حتی سختگیر، نوشتههایشان را ویرایش کند. ویراستاران دیگری هستند که بهتر است میان آنان و صاحبان اثر هیچگاه ملاقات حضوری نباشد؛ چون مطمئناً کار به کلانتری میکشد! ویراستارانی از نوشتهها سرسری میگذرند و با اغماض، گذشت یا بیعلاقگی و شاید بیمسئولیتی همهچیز را نادیده میگیرند. و ویراستاران دیگری بهقول یکی از مترجمانِ آزرده، مثل تراکتور (توضیح: تراکتور قائممقام گاو یا نایبمناب گاومیش است) تیغه را میاندازند در نوشته، و کلمهها و عبارتها و جملهها و پاراگرافها را شخم میزنند و زیروزِبر میکنند. ویراستارانی دوست و مصاحب و انیس و رازدار صاحبان آثارند و ویراستارانی خصم و عنود و حسود آنها. آیا این اختلاف فاحش روشها و منشها فقط ناشی از تفاوتهای فردی است؟
چرا ویراستاری با خط قرمز ویرایش میکند و دوست دارد برای افزودن یک ویرگول، یک نشانهٔ بزرگ سرخرنگ در اثر بر جای بگذارد و همهجا حضور قلمش را اعلام کند یا شاید به رخ بکشد؟! و ویراستار دیگری چنان نرم و لطیف و فروتنانه مینویسد که نهتنها چشم صاحباثر را نمیآزارد، بلکه در عین حال به او این آزادی و امکان را میدهد که خود را از پیشنهادی مشفقانه و خردمندانه بهرهمند کند و حاصل تجربهای را بپذیرد یا نپذیرد؟
چرا بعضی ویراستاران هیچگاه حاضر نیستند با پدیدآوران ملاقات رودررو کنند و فقط ناشر را طرف قرارداد و صحبت خود میدانند و حتی گاه با ناشر شرط میکنند که نامشان نزد صاحباثر فاش نشود؛ اما ویراستاران دیگری هستند که حتماً باید با صاحب اثر روبهرو شوند و بدون موافقت و رضایت قلبی و باطنی او حاضر نیستند کوچکترین تغییری در نوشته بدهند؟
ویراستارانی با نوشتهها و نویسندگان آنها چنان محرم و رازدارند که پنداری بخشی از وجود و سرّی از اسرار خصوصی آنهاست. در رفتار اینگونه ویراستاران معمولاً نوعی مهربانی، شفقت، انصاف، تفاهم عمیق و شاید فراتر از اینها، ذهن و عقل سلیم دیده میشود
ویراستارانی دیدهایم که خطا در نوشتهها وسیلهٔ تفریح و مزاح آنهاست. در مجالس میگویند و نقل میکنند و شاخوبرگ میدهند، بدون آنکه پروای این را داشته باشند که بعضی از شنوندگانی که در نقل گفتهها احساس مسئولیت ندارند، ممکن است چه بهمنی از شایعهها و حرفهای خلافواقع راه بیندازند و با حیثیت کسانی که در زمرهٔ محترمترین، شریفترین، خادمترین، نیکخواهترین و در عین حال بیتوقعترین مردم هستند، چه بازی خطرناکی بکنند.
در عوض، ویراستارانی دیدهایم که گویی از نژاد و تباری دیگرند. با نوشتهها و نویسندگان آنها چنان محرم و رازدارند که پنداری بخشی از وجود و سرّی از اسرار خصوصی آنهاست. در رفتار اینگونه ویراستاران معمولاً نوعی مهربانی، شفقت، انصاف، تفاهم عمیق و شاید فراتر از اینها، ذهن و عقل سلیم دیده میشود، ویژگیهایی از شخصیت اهل علم واقعی و فرهنگدوستان و فرهنگپروران مخلص، افرادی متکیبهنفس، هدفمند، آرماندوست و بهقول معروف، شریف.
[سرچشمهٔ تفاوت ویراستاران کجاست؟]
اینهمه تفاوت و اختلاف از چیست؟
- آیا ممکن است منافع ناشر یا مصالح روابط او در رفتار ویراستاران تأثیر یکسان نداشته باشد؟
- یا آنکه ویراستاران را میتوان بر اساس استقلال روشی که پیش میگیرند و اخلاقی که برای مناسباتشان انتخاب میکنند، دستهبندی کرد؟
- ستتهای جاافتاده، آیینهای سنجیدهشدهٔ سلوک، آموزشهای درست، تعلیمات پیشکسوتان و صاحبان تجربه آیا میتواند به ایجاد و تحکیم آنگونه اخلاقی کمک کند که تنظیمکنندهٔ روابط و در نهایت به سود شکوفایی علمی و فرهنگی باشد؟
شاید پاسخ مناسب به این پرسشها از بار مشکلات بکاهد؛ اما مطمئناً به همهٔ اینها نمیتوان در یک و حتی در چند مقاله پاسخ گفت. در بسیاری از شغلها و پیشهها تعارض در وظایف شغلی وجود دارد که قابلشناخت و فهم است. جامعهشناسان دراینباره پژوهشهای بسیار و وسیعی کردهاند و یافتههای پژوهشی آنها به شناخت و فهم بهتر موضوع کمک میکند. مطمئناً تحقیق جامعهشناسان دربارهٔ روابط میان پدیدآوران و ویراستاران در ایران، و نیز تحقیق روانشناسان و روانشناسان اجتماعی، به پرسشهای زیادی پاسخ خواهد داد.
[تعارض منافع در کار نیست]
نکتهای که میخواهم عرض کنم، متکی به مطالعات جامعهشناختی نیست؛ بلکه فقط بر اساس تجربهها و مشاهدههای شخصی است. بنده هیچ تعارضی میان پیشه یا فعالیت پدیدآوردن و پیشه یا فعالیت ویراستاری نمیبینم. ویراستار حقیقی میان پدیدآور و خواننده حائل میشود و با دانشها و تجربهها و تخصصهایش کاری میکند که پیام بهمناسبترین و شایستهترین صورت به گیرندگان حتمی، فرضی و احتمالی انتقال یابد. ویراستار در خدمت پدیدآور و یاور و همکار و همراه اوست. پس هدف آنها در اصول مشترک است و فعالیتی که میکنند، همسو.
ویراستار میان پدیدآور و خواننده حائل میشود و کاری میکند که پیام بهمناسبترین و شایستهترین صورت به گیرندگان انتقال یابد
اگر پدیدآور و پدیدآوردن در کار نباشد چه نیازی به ویراستار و ویراستاری؟ اگر فیالمثل بحران اقتصادی نشر از اینکه هست بیشتر شدت بگیرد و پدیدآوران نتوانند از راه چاپ کتاب و نشریات با خوانندگانشان ارتباط برقرار سازند، ویراستاری تعطیل نمیشود؟ ویراستاری تابع و ملازم پدیدآوردن است. اگر ویراستارانی ظهور میکنند که با کار درخشانشان سرنوشت آثاری را تغییر میدهند، مانند کاری که بهنوعی و در سطحی شادروان غلامحسین مصاحب با دائرةالمعارف فارسی کرد یا آنچه بهنوعی و در سطحی دیگر، یحیی مهدوی با بسیاری از آثار فلسفی دوستان و همکاران خود کرد، با ویرایش جانانهٔ احمد سمیعی از از صبا تا نیما، اثر سترگ مرحوم یحیی آرینپور، یا دبیری دقیق و مسئولانهٔ چند تنی از مسؤولان مجلات و نشریات، هیچ تغییری در اصل مطلب نمیدهد.
به هر صورت، ویرایش قائم به چیز دیگری است و آنچه به خود قائم است، پدیدآوردن است، بد یا خوب، کامل یا ناقص، سالم یا معیوب. و وظیفهٔ اصلی ویراستاری در دشوارترین و پرزحمتترین صورتش، جز این نیست که آثار را به کمال نزدیک کند. پس اگر ویراستاری و پدیدآوردن تا به این حد به هم نزدیک و هدفهای آنها تا بدین درجه نزدیک و مشترک است، چرا میان پدیدآور و ویراستار اختلاف بروز میکند، اختلافی که گاه به برخوردهای تند و شدید میانجامد و در این کشمکش، اصول و قواعد نقض میشود؟
[هدفهای آنی در تعارض با اهداف اصلی]
به نظر میرسد این مشکل آنجا بروز میکند که هدفهای اصلی نشر که در واقع هدفهای پدیدآوردن و ویراستاری در آن مستتر است، و آنچه در چشماندازهای گسترده و بلندمدت قابلفهم و تجسم است، با هدفهای آنی، زودگذر و موقتی نادیده گرفته میشود. ممکن است پدیدآور نادیده بگیرد و خیلی چیزها را زیر پا بگذارد. ممکن است ویراستار نادیده بگیرد، و احتمال دارد ناشر چنین کاری کند. تردیدی نیست که هرکدام از اینها میتوانند اصول و اخلاق را نقض کنند؛ اما کدامیک بیشتر ناقض اخلاقاند؟ به نظر میرسد آنکه هدفهای کوتاهمدت را برتر میداند یا بهتر میفهمد، آنکه مصلحت یا مصالحی را فدای مصلحت و مصالح دیگری میکند و در این فداکردن، چیزی یا چیزهایی زیر پا گذاشته میشود.
بنابراین در مثلث رابطهٔ پدیدآور – ناشر – ویراستار، قاعدتاً باید به رکنی که تعیینکنندهتر است، بیشتر توجه کرد و علتها را نزد آن جست. پدیدآوری که حرفهٔ اصلیاش پدیدآوردن است و مانند همهٔ پدیدآوران واقعی، با این عشق زندگی میکند، با ویراستار و ویراستار واقعی مخالف نیست. او خوب میداند و بهتر از هرکس دیگری حس میکند که ویراستارِ بادانش و تجربه و همسو با او، چه نقش بااهمیتی در انجام و سرانجام کار او دارد. او خوب میداند که ویراستاران خوب بهترین نمایندگان و شاخصهای ذوق و پسند جامعه نیز هستند. پدیدآوران هوشیار پیش از چاپ اثرشان از این ذوقشناسی بهره میجویند و نوشتهٔ خود را محک میزنند و احیاناً کژی و کاستی آن را میپیرایند. واقعاً هم هیچ خردمندی نیست که بخواهد خودش را از تجربهٔ ارزشمندی که در خدمت او و بهتر رسیدن به هدفهای او قرار میگیرد، محروم کند.
کسانی که آزردگی و تجربههای ناخوشایندشان را تعمیم میدهند، معمولاً با حساس و زودرنج و فاقد گشادهنظری و روحیهٔ تسامح هستند یا پسندها و سلیقهها و دیدگاههایشان تاب پذیرش هیچگونه مخالفت با مغایرتی را ندارد
البته پدیدآورانی هستند که تا مرحلهٔ انتشار اثر، هیچ نظری را نمیجویند، نمیخواهند و نمیخواهند بدانند. اینها خواستار رابطهٔ بیواسطه با خوانندگانشان هستند. ممکن است نهتنها وجود ویراستار یا ویراسیتار را زائد بدانند، بلکه نمونهخوان چاپی را هم که قطعاً هیچ نقشی در تغییر نوشتهها نمیتواند داشت، لازم ندانند. عدهٔ اینگونه پدیدآوران زیاد نیست؛ ولی به هر حال هستند و نمونههایی از آنها را دیدهایم. حتی ویراستارانی را دیدهایم که در مقام پدیدآور با ناشر شرط کردهاند که کارشان ویراستاری نشود. در هر حال، این قبیل پدیدآوران ویراستارگریز یا ویرایشستیز را میتوان استثنا تلقی کرد. کسانی که آزردگی و تجربههای ناخوشایندشان را تعمیم میدهند، معمولاً با حساس و زودرنج و فاقد گشادهنظری و روحیهٔ تسامح هستند یا پسندها و سلیقهها و دیدگاههایشان تاب پذیرش هیچگونه مخالفت با مغایرتی را ندارد. همان گونه که گفتیم، مجموع این عده را باید استثنا کرد.
اگر در اینگونه موارد میان پدیدآور و ویراستار اختلافی بروز کند، بیشتر از جانب پدیدآور است
بنابراین از جانب پدیدآور حرفهای و حقیقی بعید است عملی سر بزند که تخطی از اخلاق نشر باشد. پدیدآوران غیرحرفهای، تازهکار و کمتجربه ممکن است با ویراستاران مشکل پیدا کنند. اما ناشر کارآزموده و آگاه هیچگاه ویراستار کمتجربه را با پدیدآور کمتجربه جفت نمیکند. او ویراستاری را برمیگزیند که تجربههایش کمتجربگی پدیدآور را جبران کند. ویراستار کارآزمودهٔ موفق هم علىالقاعده آیین سلوک با تازهکاران و کمتجربگان را خوب میداند و بنابراین اگر در اینگونه موارد میان پدیدآور و ویراستار اختلافی بروز کند، بیشتر از جانب پدیدآور است و این واقعیتی است که باید شناخت و پذیرفت و مطمئنأ سیاست و کاردانی ناشر و ویراستار میتواند میزان و شدت آن را به حداقل ممکن برساند.
[با ناپدیدآوران چه باید کرد؟]
شاید همین جا بپرسید پس تکلیف شیادان کتابساز و ناپدیدآورانی که میخواهند خود را در سلک پدیدآوران قرار بدهند، چه میشود؟ البته در واقع اینها را نباید پدیدآور قلمداد کرد؛ اما به هر صورت، وظیفهٔ ویراستار این است که کژی و کاستی را مشخص کند و تذکر دهد؛ اما مادام که حتی شیاد کتابسازی اثر معیوبش را به چاپ نرسانده است.
اگر پدیدآوری به تذکرات گوش نداد و اثر را بدون رفع عیبونقص به چاپ رساند، ستونها و صفحههای بررسی و انتقاد در نشریات جای مناسب بحث دربارهٔ اینگونه شیادیهاست
ولی آنکه تذکرات بجا و بحق ویراستار را نپذیرفته باشد، نباید با او بهعنوان خطاکار رفتار کرد، نباید عیبونقص کار او را سر بوق گذاشت و هر جا دمید و طبل رسواییاش را در هر محفلی کوبید. اگر به تذکرات گوش نداد و اثر را بدون رفع عیبونقص به چاپ رساند، یعنی در واقع با حسننیت و خیرخواهی عناد ورزید، ستونها و صفحههای بررسی و انتقاد در نشریات جای مناسب بحث دربارهٔ اینگونه شیادیهاست. طبیعی است هرچه شیادی شیرینتر باشد، زدوخورد منتقدان کارکشته و مبارزطلب هم شیرینتر است. و اگر ویراستار خواست، میتواند در مقام منتقد نه ویراستار، وارد میدان زدوخورد شود؛ اما با اصول و معیارهای نقد. او حق دارد در این زدوخورد، گوش شیاد را بکشد یا حتی بکند و بگذارد کف دستش. اما این حق تا پیش از چاپ و نشر، از آن او نیست.
[انواع ناشران]
به چند اعتبار میتوان ناشران را دستهبندی کرد. به یک اعتبار ناشران به دو دستهٔ اصلی دولتی و وابسته به دولت، و خصوصی تقسیم میشوند. ناشر دولتی سرمایهاش متعلق به دولت است و مسئولان دستگاه دولتیِ نشر کارگزارانی هستند که باید سرمایهٔ دولت را در چهارچوب هدفها و برنامههایی به کار بیندازند. همین کارگزاران، حتی اگر فقط نقش کارگزاری برای آنها قائل باشیم، میتوانند بهشیوههای مختلف و با اخلاقها و سلوکهای متفاوت عمل کنند؛ حتی اگر شرحوظایف شغلیشان هم تدوین و تصریح شده باشد. عامل فردی و تفاوتهای فردی در این میان، نقش بارز دارد.
کارگزارانی هستند که خدمتگزار پدیدآوراناند، حافظان حقوق آنها و جامعهاند و برای نشر خوب و سالم از هیچگونه مساعدتی مضایقه ندارند. نمونههای فراوانی از آنها را دیدهایم و هنوز هم میبینیم. اخلاق نشر در سلوک این کارگزاران نشر گاه بهنحو احسن مراعات میشود و ویراستارانی که زیرنظر آنها کار میکنند، خواهناخواه مشی اخلاقی حاکم را اعمال میکنند و روابط پدیدآوران با آنان و با دستگاهی که اثر را ویراستاری و چاپ میکند، نیکوست.
وجود افراد اداریمشرب در دستگاه علمی و فرهنگی، موجب زیانآوری است، چه مادی و چه معنوی
اما کارگزارانی هستند که تحمل تنها چیزی را که ندارند، دیدن ترکیب پدیدآوران و آثاری است که باید آماده و منتشر کنند، دیوانسالارانی که هیچ تفاوتی میان روحیه و اخلاق و سلوک آنان با آن دسته از اداریهای بیعلاقه، تنگحوصله، کوتهبین، زبون، بیاهتمام و بیایمان نیست. شاید فقط این تفاوت باشد که وجود افراد اداریمشرب در دستگاه علمی و فرهنگی، اگر عامل سودرسانی نباشد، موجب زیانآوری است، چه مادی و چه معنوی. متأسفانه عدهٔ اینگونه کارگزاران در نشر دولتی کم نیست و پدیدآوران با اینها ماجراها و از اینها حکایتها دارند که اهل کتاب شنیدهاند و میشنوند.
مشکلاتی که از این ناحیه به وجود میآید، برطرف نمیشود، مگر آنکه دولت در رأس دستگاههای دولتی نشر و در سمتهای عمده، افراد خدوم، فرهیخته، مدیر و مسلط به مسائل نشر بگذارد و مانعها و دافعهای فرهنگی را از سر راه بردارد. از این گذشته، باید سیاست مشخص، واحد و هماهنگی بر نشر دولتی حاکم باشد. وجود سیاست مصرح و مصوب است که به جامعه و به خود دولت امکان میدهد همهچیز را با هدفها و اصول معینی بسنجد و داوری و ارزشیابی کند.
در شرایط فعلی، ناشران مختلف دولتی با پدیدآوران بهشیوههای مختلف رفتار میکنند و هرکسی میداند این اختلاف را به هیچچیز نمیتوان حمل کرد، جز تفاوتهای فردی مسئولان این دستگاهها. بنابراین حتی اگر دولت بخواهد از پدیدآور و پدیدآوردن حمایت کند و روش جذب را بهجای شیوهٔ دفع به کار گیرد، با وضع فعلی امکانپذیر نیست.
ناشر دولتی، چه بخواهد و چه نخواهد، نمایندهٔ دولت تلقی میشود و اخلاقی را که بر دستگاه نشر و بر روابط میان نشر و پدیدآوردن حاکم میکند، اخلاق دولت و دولتمردان به شمار میآید
در هر حال ولو آنکه ناشران دولتی از سیاستی یکپارچه و هماهنگ پیروی کنند، روابطشان با پدیدآوران، متفاوت از روابط ناشران خصوصی است؛ هم از جهت ماهیت و نوع و هم از حیث دامنهها و زمینهها. ناشر دولتی، چه بخواهد و چه نخواهد، نمایندهٔ دولت تلقی میشود و اخلاقی را که بر دستگاه نشر و بر روابط میان نشر و پدیدآوردن حاکم میکند، اخلاق دولت و دولتمردان به شمار میآید. بنابراین فرق است میان ناشر آزادی که سیاست فردی و مصلحت حرفهای خودش را ملاک روابط با فرد یا افرادی قرار میدهد و مسئول چیزی و کس دیگری نیست، با ناشری که طرز عملش سیاستی دولتی است.
[ویراستاران دولتی]
ویراستار در دستگاه دولتی نشر، با مسائلی روبهروست که متفاوت از مسائل ویراستاران آزاد است. اگر آن ویراستاران از امکاناتی برخوردار باشند، با محدودیتهایی نیز روبهرویند. محدودهای که میان امکانات و حدود محصور است، جولانگاه اخلاق ویراستاران تواند بود و در این جولانگاه است که تفاوتهای فردی و خصوصیات اخلاقی خود را نشان میدهد. اینجاست که تجربهها و آموزشهای درست ویراستاران باتجربه و کاردان اگر به ویراستاران جوان درست منتقل شود، تأثیر خود را در روابط با پدیدآوران و پدیدآوردن نشان میدهد.
و اگر در دستگاه دولتی نشر سنت روابط حسنه نباشد یا در آن دستگاه ویراستار باتجربه کار نکند، چه بسا ویراستاران جوان و فاقد تجربه، از امکاناتی که در اختیار دارند و از تأثیر سلوک و رفتار خود بیخبر بمانند و همان کاری را بکنند که اکنون در دستگاههای بیادراک و بیمسئولیت و بیتمیز میکنند، رفتارهایی که نتیجهاش رنجش و آزردگی و دلسردی پدیدآورنده و رویگردانی او از همکاری با نشر دولتی است.
اگر در دستگاه نشر سنت جاافتاده و ویراستار مجرب نبود و از تصادف روزگار، بر رأس ویراستاران بیتجربهٔ جوان، جوان دیگری قرار گرفت که یا اولین شغل مهمش ادارهٔ دستگاه نشر است یا مشاغل سابقش هیچ ارتباطی به نشر ندارد، آن وقت در روابط با پدیدآوران ماجراها که نه، بلکه مصائبی اتفاق میافتد که شرح آن در جای خود شنیدنی و برای درسآموختن از تاریخ خطاهای فرهنگی، فصلی عبرتآموز است.
[نشر خصوصی در گیرودار اقتصاد]
در نشر خصوصی، سیاست و روش واحد حاکم نیست و البته تا اندازهٔ زیادی نیز طبیعی است. نشر در هر حال نوعی فعالیت اقتصادی است، اقتصادی که کالای آن و تولید آن فرهنگی است. عمر هر اقتصادی تا وقتی است که سودآور باشد. نشر سالم یا بهعبارت دیگر اقتصاد سالم نشر در ایران، در حال حاضر یا اصلاً سودآور نیست یا میزان سود آن بهاندازهای کم است و با سختی و مشقت همراه است که برای بقا و دوام، هیچ انگیزهای ایجاد نمیکند. نشر خصوصی مثل نشر دولتی نیست که تحولات اقتصادی عامل تعیینکنندهٔ حیات و مماتش نباشد. هر نوسانی، در همهٔ اجزا و لاجرم در روابط آن نیز تأثیر میگذارد و پدیدآوران و ویراستاران از این تأثیر برکنار نیستند؛ بهویژه اگر گذران معیشتشان کلاً یا جزئاً به نشر خصوصی وابسته باشد.
بحرانی که اکنون گریبانگیر نشر خصوصی است و رمقش را گرفته است، یکی از سختترین معضلات اقتصادی است که این نشر در عمر فعالیت خود با آن روبهرو شده است؛ اما آنچه بر شدت این بحران میافزاید، فقط جنبههای اقتصادی نیست. نگرشی که ناشر نسبت به بحران اتخاذ میکند، تعیینکنندهٔ مشی اوست. کافی است به مشیهای متفاوت ناشران مختلف توجه کنیم تا دیدگاهها، برداشتها، فرهنگها، تلقیها و گرایشهای گوناگون آنها آشکار شود.
درست است که نشر نوعی اقتصاد است؛ اما آیا همهٔ انواع اقتصاد در دورهٔ بحران به یک نحو عمل میکنند؟ آیا در بحرانها و در فضای اقتصاد ناسالم، کسانی که مدیران اقتصادند، طبایع بشری یکسانی دارند؟ مطمئنا پاسخ منفی است. گردانندگان اقتصاد در دورهٔ بحران واکنشهای متفاوت بروز میدهند: عدهٔ اندکشماری میایستند، مقاومت میکنند و اصول را نگه میدارند؛ بعضی صحنه را ترک میکنند؛ برخی به اقتصادهای دیگر رو میبرند و جمعی هم دست به تقلب میزنند و قلب را بهجای اصیل و واقعی قالب میکنند.
[تخریب بنیان فکر و زبان بههوای سود فوری و کلان]
مشکلی که اکنون کتاب و جامعهٔ فرهنگی و کتابخوان با آن دستبهگریبان شده، تا اندازهٔ زیادی از ناحیهٔ کسانی است که جزو همین دستهٔ اخیر قرار میگیرند. منفعت اقتصادی، سود فوری و کلان، از نظر این دسته بر هر عامل و ملاحظهٔ دیگری غالب است. شاید قاطعترین استدلالی که نمایندگانی از این دسته میآورند، این باشد که اگر سرمایهای را که در کار نشر وارد کردهایم، دلار و طلا و زمین میخریدیم یا در حساب سپردهٔ بلندمدت میگذاشتیم، فلان قدر سود میکردیم. مقایسه درست است و واقعاً کمیِ سود در نشر با سود حاصل از اقتصادهای دیگر قابلمقایسه نیست؛ اما نتیجههایی که از این مقایسهها میگیرند، عجیب است؛ زیرا بر اساس این نتیجهگیریها، حق خود میدانند که برای کسب سود نشر دست به هر عملی بزنند، بدون آنکه به تأثیرهای فرهنگی ناشی از استنتاجهایشان حقیقتأ توجه کنند، بدون آنکه به تخریب در بنیان فکر و زبان بیندیشند، بدون آنکه در قبال اذهانی که حقیقت را از ساحت آنها دور میسازند، مسئولیت حس کنند.
پس چه تفاوتی است میان این اقتصاد ناسالم و فیالمثل تقلب در تولید مواد خوراکی یا ساختن روغنترمز و لنت قلابی؟ اینکه میگویند ناشری به فلان کتابساز گفته است کتابی میخواهم بالای پانصد صفحه، تاریخی و ظرف دو هفته، یا به ویراستاری گفته است این کتاب را دوشبه ویرایش میکنی، یا برای خوشقلمی در یکی از هتلها اتاقی گرفته و گفته است هرچه میخواهی، به حساب من «اُرد» بده، اما تا بازنویسی را تمام نکردهای، پایت را بیرون نمیگذاری، یا با توزیعکننده پیشاپیش و از بابت کتابی که هنوز تألیف نشده است، چند جور حساب باز کرده است و مثالهای فراوان دیگری نظیر اینها، افسانه و شایعه نیست، حقیقت است و طرفین حیوحاضر و جمعی هم ناظر.
[نشر سودمحور در تعارض با اخلاق نشر]
اگر نشری فقط بر پایهٔ سودمحوری باشد و جنبههای دیگر از نظر دور بماند، طبعاً بسیاری چیزها آسیب میبیند؛ از جمله اخلاق که تنظیمکنندهٔ مناسبات انسانی است. در چنین اوضاعواحوالی است که ناشران سودپرست، ویراستاران یا شبهویراستارانی را با خود همراه میکنند که هدف سودجویانهٔ ناشر را دنبال میگیرند، بدون آنکه به پیامدهای کتابسازی درست بیندیشند یا شاید راه گریزی برای خود ببینند و بیابند. خواستهای ناشر در این راه، سبکها، سلیقهها، پسندها و هر توقع بجا و نابجای دیگری که دارند، یکبهیک تحمیل میشود و با این تحمیل، مناسبات انسانی میان اعضای سهیم در پدیدآوردن کتاب آسیب میبیند.
در چشمانداز گسترده و بلندمدت، این وضع به سود کیست؟ شاید در کوتاهمدت به سود آن دسته از ناشرانی باشد که با شامهٔ اقتصادی از بازارِ لحظهای پیروی میکنند. ویراستارانی که با اینگونه ناشران همسو و همراه میشوند، در کوتاهمدت از این وضع سود مادی میبرند؛ اما آیا این وضع قابلدوام است و اگر هم باشد، به سود پدیدآوران، خوانندگان و بهطور کلی کتاب، بهمعنای حقیقی و درست کلمه، است؟
تا اثر چاپ نشود، خوانندگان نخوانند و پدیدآور پاسخی از مخاطبانش نگیرد، چرخهٔ پدیدآوردن و نشر، ساخته و تکمیل نمیشود
شکوفایی کتاب و نشریات و مطبوعات به شکوفایی پدیدآوران کتاب بستگی دارد و به علتها و عوامل دیگری که تحقق آنها شرط لازم پدیدآوردن است. اما از دیدگاه پدیدآور واقعی و نشر واقعی، نفس پدیدآوردن هدف نهایی نیست. تا اثر چاپ نشود، خوانندگان نخوانند و پدیدآور پاسخی از مخاطبانش نگیرد، چرخهٔ پدیدآوردن و نشر، ساخته و تکمیل نمیشود. نقش ناشر در این چرخه اگر عمدهترین نباشد، از عمدهترین نقشهاست.
[ویراستارنامان پشتپرده؛ بلای نشر]
از بلایایی که بهویژه در سالهای اخیر به جان نشر افتاده است، ظهور ویراستارنامان پشتپرده است که بخش عمدهای از نشر خصوصی آنها را به خدمت میگیرند. واقعاً معلوم نیست که اینها کجا و چگونه پرورش یافتهاند، ناشران چگونه اینها را کشف کردهاند، معلمانشان چهکسانی بودهاند و در کار خود از چه اصول، قواعد و روشی پیروی میکنند.
در تصور ناشران سودمحور، ویراستاری عملی مکانیکی یا شبهمکانیکی و شاید نوعی مشاطگی و بزک است
شاید که پرسش من واقعاً بیمورد باشد، برای اینکه چندی پیش شاهد بودم که در محفلی علمی، یکی از آقایانی که داعیهٔ سوابق دیرینهٔ فرهنگی و زعامت و ریاست علمی دارد، با لحنی تمسخرآمیز میگفت: «کار این آقایان (ویراستاران) مگر چیست، جز اصلاح املا و انشا؟! «به» و «می» را جدا میکنند، «ها» را میچسبانند و وسط جملهها قدری نقطه و ویرگول میپاشند.»
وقتی نظر مدیری که بخش عمدهای از فعالیت دستگاهش انتشارات است، این است و وظیفه و نقش اصلی ویراستار را منحصر به این میداند، از سخن ناشری که خواسته بود ویراستار کتابی را دوشبه «ویراستاری» کند، تعجب نباید کرد. در تصور اینان، ویراستاری عملی مکانیکی یا شبهمکانیکی است و شاید نوعی مشاطگی و بزک؛ اما با این تفاوت که هیچ رابطهٔ انسانی و مستقیمی میان مشاطه و صاحب صورت نیست. ناشر کله را از پیکر جدا میکند و به پیرایشگر پشتپرده میسپارد تا هر کاری خواست بکند و بعد کله را برگرداند.
در قصابی و سلاخی نشر، هر ضربه، هر نشتر به سلسلهاعصاب و رشتههای عاطفهٔ پدیدآورنده وارد میشود
پردهای میان این ویراستار و پدیدآور حائل است. پدیدآورنده هیچ اطلاعی از هویت و رأی و روش و نظر کسی که پشتپرده است و ناشر او را ویراستار مینامد، ندارد. انگار کسی را ببرند اتاقعمل، بیهوش کنند و بعد جراح وارد شود و دل و رودهٔ او را بریزد بیرون و هر کاری خواست بکند و بدوزد و برود؛ نه شناختی، نه دیداری، نه توضیحی. اتفاقی که شاید هر روز صدها و هزارها بار در گوشهوکنار جهان در بیمارستانها روی میدهد. رفتاری مکانیکی با تودهای گوشت بیاراده و احساسزدوده؛ اما با این تفاوت که در قصابی و سلاخی نشر، هر ضربه، هر نشتر به سلسلهاعصاب و رشتههای عاطفهٔ پدیدآورنده وارد میشود. کسی که خودش را مجری نظر ناشری میکند که منفعت مادی همهچیز را تحتالشعاع قرار میدهد، تیغی را هم که ناشر به دست او میسپارد، میگیرد و با آن پاره میکند و در این پارهکردن، چه بسا اخلاق و اصول و مناسبات انسانی که زیر تیغ او قطع شود.
[چارهٔ کار در کجاست؟]
مطمئناً یکی از فایدههای جامعهها و انجمنهای رسمی حرفهای این است که صف حرفهای و غیرحرفهای را از هم جدا میکند. تفاوت ناشری که ویراستار رسمی حرفهای را به همکاری فرامیخواند با ناشری که اشخاص مجهولالهویه را به کار میگیرد، معلوم میشود. پدیدآوران هم تکلیف خود را میدانند، جامعهٔ کتابخوان و حساس نسبت به فرهنگ نیز همین طور. هر انجمنی برای ادامهٔ فعالیت و مشروعیتش ناگزیر است اصولی را مدون، اعلام و از آن دفاع و پیروی کند.
فعلاً که ویراستاران انجمنی قانونی ندارند، آیینی را برای سلوک و رفتار خود تدوین و تصویب نکردهاند و هنجارهایی هم که پذیرفتهٔ همگان با اکثریت باشد، در کار نیست. با چنین وضعیتی واقعاً چه باید کرد؟ همهچیز را به گذشت زمان محول نمود و دست روی دست گذاشت و شاهد عکسالعمل اتفاقاتی بود که سیر آنها ذاتأ ضدفرهنگ، ضدارزشها و در نهایت ضدجامعه است؟
تیغ ویراستار سیاست قاطع دستگاه نشر است و بریدنهای همین تیغ در موارد بسیار، تعیینکنندهٔ مرزهای فرهنگی است
رابطهٔ میان ویراستاران و پدیدآوران و ناشران رابطهٔ فردی و جزئی نیست که نقض اصول و اخلاق در آن، به مناسبات خصوصی میان اشخاص محدود باشد. تیغ ویراستار سیاست قاطع دستگاه نشر است و بریدنهای همین تیغ در موارد بسیار، تعیینکنندهٔ مرزهای فرهنگی است، گاه درست و بجا و بحق و گاه نادرست و نابجا و نابحق. اخلاقی که ویراستاران در برابر پدیدآوران اعمال میکنند، بر نفس پدیدآوردن اثر میگذارد و بهنوعی اعمال سیاستهای آفرینشی است.
در اوضاعواحوالی که پدیدآوران و پدیدآوردن بهمیزان بسیار تابع متغیر سیاست نشرند و نقش اول را در صحنهٔ این سیاست ویراستاران بازی میکنند، سلوک و اخلاق جزو عاملهای اصلی جاذبه و دافعهٔ نشر است. اگر در شرایط بحرانی به این نکتهها آنطور که سزاوار است توجه نکنیم، به آفرینشهای فرهنگی که ظریفترین و لطیفترین سرشت را دارد، شاید مهلکترین ضربهها را بزنیم. رویارویی با بحران فراگیر از عهدهٔ تکبهتک افراد و نهادها خارج است. رویارویی مؤثر، سیاست و برنامهٔ سنجیده، جامع، آیندهنگر و فراگیر میخواهد.
اگر سیاست نشر مدون شود، جایگاه اخلاق در نشر معلوم خواهد شد
مسئولیت این کار تنها بر عهدهٔ دولت نیست؛ گو اینکه نقش نهادهای علمیفرهنگی دولت از همه مهمتر است. این مسؤولیتی است که همهٔ اعضای فرهنگی جامعه باید به عهده بگیرند. اگر سیاست نشر مدون شود، جایگاه اخلاق در نشر معلوم خواهد شد و شاید تیغ ویراستار از آن پس در جایی که باید بایستد، متوقف شود و آنجا که باید پاره کند، ببرد. شاید ضوابطی به دست آید که بر اساس آن، هر ناشری به خودش اجازه ندهد دست هرکس را که خواست، بگیرد و وظیفهٔ خطیر و حساس ویراستاری را به او بسپرد، بیآنکه پروا کند اخلاقی در کار هست یا نه. و شاید مراعات اصول و اخلاق در نشر به ایجاد فضای مناسب برای پدیدآوران و پدیدآوردن کمک کند که بیگمان هیچ نشاطی نیست که با نشاط زندگی حاصل از اثر آفریدن برابری کند.
تهران
بهمن۱۳۷۱
منبع: عبدالحسین آذرنگ، «اخلاق در ویرایش و نشر»، ماهنامهٔ کلک، ش۳۵ و ۳۶، بهمن و اسفند۱۳۷۱، ص۱۴۳ تا ۱۵۲.