برخی معتقدند این ترکیب ظاهراً در متون قدیم فارسی به کار نرفته است و بعید است که هرگز بز را که به چستی و چالاکی معروف است، ترسو دانسته باشند. گویا اصل این اصطلاح بددل بوده که بر اثر تحریف مبدّل به بزدل شده است.
پاسخ
۱. واژههای بزدل و بزدلی دستکم از سدۀ پنجم، در متنهای کهن فارسی به کار رفتهاند:
قرن ۵: نفس مردم پذيرفته است مر مخالفان را از گفتن و شنودن و جنبش و آرام و دليری و بزدلی و جز آن (ناصرخسرو، گشايش و رهايش، ص۴٩).
قرن ۶: پيش اين افعی رنگی از بزدلی زمرد باش، تا چون بر فرش طبع کامران شدی، چهاربالش عزت بر عرش نهادی (روزبهان، شرح شطحيات، ص٢۶۵).
قرن ٧: مرتبة بزرگ هايل آن است که بزدل نزديک سَکَرات مرگ و ظهور هولهای آن يا شک يا جُحود غالب باشد (مؤید خوارزمی، احياء علومالدين، ج۴، ص٢٩٧).
قرن ٨: بازداشته نشود مرگ از بخيل و نه از کريم و نه بزدل و نه کول و نه دلير (سیف هروی، تاريخنامۀ هراة، ص٢٨۴).
قرن ٩: سيد کمالالدين آملی … بهغايت بزدل و جبان بود (تاريخ طبرستان مرعشی، ص ٣۶٠).
قرن ۱٢: خزد بزدلی گر به ويرانهاش / کند دِلدِهی خاک مردانهاش (ديوان حزین، ص ٧٢۴).
قرن ۱۴: گرچه کردند خيانت دو سه تن بزدلِ پست / ليک در حفظ وطن خلق هنرپرور هست (ديوان لاهوتی، ص ٣۵۵).
٢. در فارسی، دلِ افراد ترسو را به دلِ بسیاری از حیوانات تشبیه کردهاند؛ چنانکه واژههای آهودل، اشتردل / شتردل، خردل، گاودل، گنجشکدل، و مرغدل (دهخدا و همکاران، ۱٣٧۶) همگی بهمعنی «ترسو» هستند.
٣. در فارسی، ظاهراً بزجگر نیز بهمعنی «ترسو» بوده است (دهخدا و همکاران، ۱٣٧۶، ذیل «بزجگر»)، ولی شاهدی برای آن یافت نشد.
نتیجه
بزدل محرف بددل نیست و بهکاربردن آن درست است.