واژهٔ «عموم» در اصل بهمعنی «همه» و «تمام» است؛ چنانکه از این جملهٔ کتاب کلیله و دمنه بهخوبی پیدا است:
در عمومِ احوال، از غفلت و کاهلی تجنّب واجب شناسند.
یا از این شعر عبید زاکانی:
ختم سخن به شعر کسان میکنم از آنک / فرض است بر عموم خلایق دعای تو
یا از این مثالهای امروزی:
ـ شرکت در این جلسه برای عموم آزاد است.
ـ ثبتنام در این کارگاه برای عموم دانشجویان آزاد است.
ـ با مراجعه به اینترنت میتوان شاهدهایی را یافت که در آنها منظور از «نویسندگان اسلامی» هم عموم نویسندگان بوده است و هم نویسندگان اسلامینویس.
ـ مخاطبِ مقالههای این فرهنگ که اغلب دارای نثری بسیار روان است، عموم خوانندگان هستند.
ـ اطلاعرسانی گسترده و کافی، بدون همکاری جدی عموم مردم، امکانپذیر نیست.
اما در جاهایی، بهخصوص در دورهٔ معاصر، این کلمه بهمعنی «بیشتر» و «اغلب» و «اکثر» نیز کاربرد یافته است:
ـ عموم کاربران در هنگام جستوجو در گوگل، به سراغ نتایج صفحهٔ دوم نمیروند.
ـ پیدیاف عموم مقالههای مجلهٔ زبانشناسی، از جمله این مقاله، در دسترس نیست.
در نتیجهٔ کاربرد اخیر، واژهٔ «عموم» در جاهایی کژتاب و ابهامآمیز شده است؛ بهطوری که گاه مخاطب در مواجهه با آن نمیتواند با قطعویقین دریابد که معنیِ «بیشتر» مدنظر است یا «همه». این ابهام اغلب زمانی روی میدهد که معنی «بیشتر» مدنظر یا محتملتر است. در اینگونه مواقع، عمدتاً مخاطب مقصود را براساس اطلاعات برونمتنی و شم زبانی خویش متوجه میشود، نه لزوماً معنی خود واژه.
برای مثال، جملهٔ «خوشبختانه عموم آثار مهم چارلز دیکنز با ترجمههای خوب بهفارسی برگردانده شدهاند» روشن نمیکند که آیا «اغلب» آثار چارلز دیکنز بهفارسی ترجمه شده یا «همهٔ» آن. مخاطب صرفاً با دانستههای پیشینی یا احتمالاً با جستوجوی آثار این نویسنده و ترجمههای آن میتواند به منظور واقعی گوینده پی ببرد. از همین دست است «عموم» در جملههای زیر:
ـ در کشوری که عموم مردمش سنیمذهب بودند، اصلاً کسی نمیدانست شیعه و سنی یعنی چه.
ـ بهگفتهٔ عموم دستورنویسان، ستاک گذشته با افزودهشدن وندهایی به ستاک حال ساخته میشود.
ـ مثلاً مراسم قمهزنی را تصور کنید. عموم مردم نمیدانند چگونه و براساس چه شرایطی در طول تاریخ این مراسم متولد شده است.
ـ کلمهٔ «پروفسور» در بسیاری از کشورها، به عمومِ معلمان و مدرّسانی اطلاق میشود که در دانشگاه تدریس میکنند؛ چه دکتر باشند و چه نباشند.
ـ زبانشناسان عموماً در تحلیلهایشان تمام ساختهایی را که عموم فارسیزبانان در یک دورهٔ زمانی (مثلاً دورهٔ معاصر) به کار میبرند، درست میدانند.
ـ بهگمانم عموم سرهگرايان و عربیمآبان افرادی باسواد يا كمابیش باسواد هستند.
البته گاهی هم منظور از این واژه، «عوام» است که در برابر «خواص» قرار میگیرد. بهعبارت بهتر، گاه غرض از «عموم»، «مردم عادی» یا «مردم غیرمتخصص» است که در تقابل با «مردم خاص» و «افراد متخصص» و «تحصیلکردگان» قرار میگیرند؛ مثلاً:
ـ تاریخ ادیان نشان میدهد که بدعتها بیش از آنکه ساختهوپرداختهٔ عموم باشند، از طبقهٔ روحانیان و کاهنان بروز کردهاند.
ـ بهنظر من، نباید از عموم مردم انتظار داشت که مثل ویراستاران حساسیتِ زبانی داشته باشند.
این معنی هرچند تفاوتهایی ظریف با «اغلب» و «بیشتر» دارد، نزدیکیهایی با آن دارد؛ چراکه خواص همواره در اقلیتاند و عوام همیشه در اکثریت. بنابراین، وقتی سخن از «عموم» (= عوام) است، دربارهٔ اکثریت سخن میگوییم و آنان را در تقابل با «خواص» که اقلیتاند، مینشانیم. بههمیندلیل، میتوان از «اکثر» یا «بیشتر» بهجای «عموم» استفاده کرد. گاهی هم در مثالهایی ازایندست، میتوان «مردم عادی» یا تعبیری نزدیک به این را بهجای «عموم» به کار برد.
با این توضیحات، در نوشتههای رسمی و متنهای معیار، بهتر است هرجا با واژهٔ «عموم» روبهرو شدیم یا خواستیم آن را به کار ببریم، از خود بپرسیم که کدام معنی مدنظر است. اگر منظور «همه» بود، همین لفظ یا مترادفهایش را به کار ببریم و اگر مقصود «اغلب» بود، از همین کلمه یا مترادفهایش استفاده کنیم. در صورتی هم که از بهکاربردن «عموم» ناگزیر شدیم، بکوشیم در همه حال آن را بهمعنی «همه» بیاوریم. به این ترتیب، این واژه بهدقیقترین شکل به کار میرود و کجفهمیها و سوءبرداشتها از آن به حداقل میرسد.