زندگی
چه واژهٔ مبهمی
واژهای پر از ایهام
پر از معنا
پر از احساس
پر از غم
پر از ترس
پر از دلهره
پر از شادی
پر از خوشی
پر از سرزندگی
پر از اتفاق
پر از دغدغه
پر از جنبوجوش
و… و… و…
اما یه سؤال: آدمی چطور از پس این حجم از معانی و مفاهیم بر میاد؟
چطور در آنِ واحد به تموم اینا رسیدگی کنه؟
جوابشم میدونیم!
«نمیشه»
برای همینه که هیچوقت حالمون خوب نیست، حتی وقتی که حالمون خوبه، همیشه دنبال یه معنی دیگهایم: وقتی شادیم به یاد غمهامونیم،
وقتی غمگینیم میخوایم شاد باشیم.
ولی بزرگترین سؤال اینجاست: چرا یاد نگرفتیم توی لحظهای که هست زندگی کنیم!
چرا؟
محمدرضا برزوئی، فروردین۱۴۰۰
mrmohamadrexa13@gmail.com