تفاوت زبان و ادبیات در وظیفهٔ آن دو است. وظیفهٔ زبان انتقال دانش است؛ اما در ادبیات «شیوهٔ» ارتباط «اهمیت» ارتباط را امری ثانوی میکند. ویژگیهای منحصربهفردِ متن ادبی به سرشت عناصر زبانی ربطی ندارد؛ بلکه محصول نگرش نویسنده و نوع رویکرد ادبی به جهان است.
گونههای زبان
افسانه حجتی طباطبایی
گفتیم که زبان وسیلهای برای بیان مقصود یا رساندن پیام است و از این منظر، به سه گونه تقسیم میشود: زبان علمی، زبان عام و زبان ادبی.
۱. زبان علمی
زبان علمی زبانی است که از آن برای انتقال مفاهیم علمی در قالب مقاله و کتاب استفاده میکنیم. این زبان ویژگیهایی دارد؛ از جمله:
- شفاف، روشن، بیحاشیه، ساده و بیتکلف و تعارف است.
- پیچیدگی، تنافر و ابهام در آن راه ندارد؛ چراکه این عناصر بر سر راه انتقال پیام و رساندن مفهوم، مانع ایجاد میکنند.
- از آرایههای ادبی و بدعتها و نوآوریهای کلامی تا حد ممکن بهره نمیگیرد و اگر بهره ببرد، برای توضیح و پشتیبانی موضوع اصلی است، نه اینکه خود، اصل موضوع باشد.
- از لفاظی، بیان احساسات و تعارفها، داوری و جانبداری به دور است. در آن همهچیز بر پایهٔ استدلال قرار دارد و هیچ کلام و مفهومی بیدلیل بیان نمیشود.
- بهلحاظ منطقی، مبتنی بر صدق و اعتبار است؛ یعنی از عناصری بهره میگیرد و اطلاعاتی را در اختیار مخاطب قرار میدهد که میبایست صحت و روایی داشته باشند و در عین حال، بهگونهای مستند بیان شوند که مخاطب آنها را بپذیرد؛ پس اصل بر این است که آنچه در یک گفتمان یا متن علمی مطرح میشود، پیش از طرح، تجربه و آزمایش شده و صحت آن تأیید گردیده است.
- دایرهٔ واژگانی خاصی دارد. در واقع، زبان علمی ضمن استفاده از همهٔ امکانات زبان، از واژگان خاصی نیز بهره میگیرد که ممکن است در عین یکسانبودن، در علوم مختلف معانی و مصداقهای متفاوتی داشته باشند.
۲. زبان عام یا زبان محاوره
از این زبان برای برقراری ارتباطهای روزمره استفاده میشود.
از آنجا که عامهٔ مردم از آن بهره میبرند، دریچهای است که به روی فرهنگ هر جامعه گشوده میشود و با بررسی آن میتوان به اطلاعات درخور توجهی از فرهنگ جوامع دست یافت. زبان عام یا محاوره، در درون خود تقسیمبندیهای متعددی نیز دارد که در این نوشتار، فرصت پرداختن به آنها نیست.
ویژگیهای زبان عام روشنی و وضوح، سرراستبودن، مقیدنبودن به چهارچوبهای منطقی، درازهگویی، عمومیتداشتن، استفاده از ضربالمثل و تخیل و طنز است.
۳. زبان ادبی
این زبان که از آن برای خلق آثار ادبی همچون شعر، داستان، قطعههای ادبی، نمایشنامه و فیلمنامه استفاده میکنند، زبانی است پیچیده و رمزآلود و پر از صورتهای خیال. ازاینرو غالباً پیام آن بهراحتی دریافت نمیشود و مخاطب باید از رمزورازهای زبان ادبی آگاه باشد تا بتواند پیام را بهدرستی دریافت و رمزگشایی کند. زبان ادبی از اسطوره، تاریخ، صنایع ادبی، ابداعات و ابتکارهای زبانی و تخیل و خلاقیت بهره میگیرد. در عین حال، همچون زبان علم، دایرهٔ واژگانی خاصی دارد.
ویژگیهای زبان ادبی عبارتاند از:
- بهرهگیری از تخیل و خلاقیت: در آثار ادبی عناصر و شخصیتها برساختهٔ ذهن نویسنده یا شاعرند و او آنها را با تکیه بر تخیل و قوهٔ خلاقهٔ خویش میسازد. در واقع، مخاطبِ اینگونه آثار در جریان تخیل قرار نمیگیرد؛ بلکه حاصل فرایند تخیل و خلاقیت نویسنده را در قالب شخصیتها، عناصر و فضا و خط داستانی دریافت میکند.
- استفاده از آرایههای ادبی: زبان ادبی از آرایههایی چون استعاره، کنایه، ایهام، تشبیه و مجاز فراوان استفاده میکند. به این وسیله، از دنیای واقعی فاصله میگیرد و مخاطب را نیز با خود به دنیای برساختهٔ ذهن نویسنده یا شاعر میبرد.
- تنوع: زبان ادبی از تنوع بهشکل چشمگیری بهره میبرد. این تنوع نهتنها در عرصهٔ زبان و استفاده از ظرفیتهای عظیم واژگانی است، بلکه به مفهوم و قالب نیز تسری پیدا میکند. زبان ادبی از عناصر واقعی به سبک خود بهره میگیرد. برای مثال، حسها را در هم میآمیزد و کاری میکند که مخاطب بهجای دیدن نشانههای بهار، بوی آن را احساس کند و صدای پایش را بشنود. در عین حال، با هنجارگریزیهای زبانی و شکستن چهارچوبهای معمول جذابیت پیدا میکند و منحصربهفرد میشود. ویژگی دیگر، طرح درونمایههای یکسان در قالبهای متنوع است که زبان ادبی از آن بهظرافت استفاده میکند.
منبع: افسانه حجتی طباطبایی، «اصول اساسی نوشتن»، رشد آموزش متوسطه، ش۲، آبان۱۳۹۲، ص۸ و ۹.
تفاوت زبان و ادبیات
ای صبح شبنشینان جانم به طاقت آمد
از بس که دیر ماندی چون شام روزهدارانبه چه دیر ماندی ای صبح که جان من برآمد
بزه کردی و نکردند موذنان ثوابی
برای دریافت پیام سعدی و درک زیبایی آن باید در احساس انتظار و درد با او شریک شد و سپس از راه همحسی و همدلی، به عاطفهٔ نهفته در آن و عمق زیبایی آن پی برد.
ادبیات غالباً به دنیای تخیلی اشاره دارد. حتی در داستانهای واقعگرا نویسنده با گذاشتن الفاظی در دهان شخصیتها و پوشاندن لباس بر تن آنان، آنان را خلق میکند؛ گرچه مایههای این آفرینش را از محیط واقعی پیرامون خود میگیرد.
لباسهای مجلل اشرافزادههای جنگ و صلح بهدست خیاطان خیالی در کارگاههای خیالیِ ذهنِ تولستوی دوخته شدهاند. کلاههای نخنما و کتها رنگورورفتهٔ کارگران خوشههای خشم را نیز جان اشتاین بک در عالم خیال بر تن آنان پوشانده است. ازاینرو ادبیات حتی در واقعگراترین جلوههای خود، از سویی با هستیهای پیرامون ما ارتباط دارد و از سوی دیگر، با هستیهای تخیلی پیوند میخورد که زادهٔ ذهن مبدع آن است.
بنابراین در ادبیات گاه اموری خلق میشود که مرجع آن در دنیای واقع وجود ندارد؛ زیرا ادبیات اساساً مقید به این روابط نیست. مثلاً در شاهنامه، گرز رستم یا رخش توصیف شده است، در دیوان حافظ بنفشه سر سودایی از خیال بر سر زانو مینهد و سوگواری میکند؛ اما در دنیای واقع، نه گرزی آنچنان که رستم دارد، یافت میشود و نه رخشی. بنفشه نیز اساساً فاقد احساسات غم و اندوه و سوگواری است.
از همین رو، زبان بازنمودن دنیای واقعی است؛ اما ادبیات علاوه بر بازنمون، تقلید و ابداع است. ابداع است چون چیزی میسازد که قبلاً وجود نداشته است و تقلید است چون آفریدههای وجود را از روی چیزهای میسازد که در جهان خارج وجود دارند.
رابطهٔ زبان و ادیبات رابطهٔ عموم و خصوص است. در واقع زبان مادهٔ اولیهٔ ادبیات است. همان گونه که صوت مادهٔ موسیقی، سنگ و فلز مادهٔ مجسمهسازی و رنگ مادهٔ نقاشی است. اما بهگفتهٔ رنه ولک، با این تفاوت که زبان مانند سایر مواد خنثا نیست؛ بلکه خود آفریدهٔ انسان است و سرشار از مادهٔ فرهنگیِ گروهی است که به آن صحبت میکنند.
در اثر زبانی، واژه تنها یک نشانه است؛ از همین رو یک متن علمی یا گزارش بهراحتی میتوان به نشانههای زبانی دیگری ترجمه کرد؛ اما در ادبیات غالباً واژه پیش از آنکه نشانه باشد، نماد است. ازاینرو ترجمهٔ آثار ادبی به زبانهای دیگر دشوار است و البته این امر پیوستاری است میان قطب از واقعگراترین آثار تا واقعگریزترین آنها.
گراهام هوف تفاوت زبان و ادبیات را در وظیفهٔ آن دو میداند. از نظر او، وظیفهٔ زبان انتقال دانش است. دانش در مفهوم عام آن، از ارسال یک پیام ساده گرفته تا بیان یافتهها و نظریههای علمی؛ اما ادبیات مخاطب را وامیدارد آنچه را که دیده است، کشف کند یا آنچه را به عمل یا به انتزاع شناخته است، در خیال آورد.
ادبیات تولیدی مرکب و چندلایه است. نهتنها لایههای چهارگانهٔ واج، واژه، معنی و نحو در آن دخالت دارند، بلکه کارکرد آن در سطح پنجم یعنی سطح هنری زبان ظاهر میشود. همین یک سطح در سطوح دیگر تغییراتی میدهد؛ ازاینرو پیچیدگی آن بیش از زبان است.
علیمحمد حقشناس این سطح پنجم را بهتنهایی واجد امتیاز برای خلق جهانی همسنگ آن چهار سطح دیگر میداند و در بیان تفاوت میان زبان و ادبیات، برخورد زبان را با هستی تکنظامه (Monosystemic) و برخورد ادبیات را دونظامه (Bysystemic) به حساب میآورد.
ویلیام گریس زبان را بیان زندگی و ادبیات را نقد زندگی میداند. از آنجا که هنرمند در گردآوری مواد لازم برای اثر خود نمیتواند به عامل تصادف اکتفا کند، در انتخاب از انبوه تجارب، از نظام ارزشها تبعیت میکند و در این یک، اثر خلاق از لحاظ گزینش تجارب ویژه، بهمنزلهٔ نقد زندگی نیز به حساب میآید.
کتاب شناخت و زبان
منبع: این مطلب از اینجا نقل شده است.
زبان ادبی
رضا بابایی
چند سالی است که مخالفت با «زبان ادبی در مقالات علمی»، مد شده است و هرکس به هر مناسبتی دربارهٔ آن اظهارنظر میکند. کسانی که بر زبان علمی غیرت میورزند، خواستار مرزبندی آن با زبان ادبیاند. در نظر این گروه، «نگارش علمی» یعنی پرهیز از بازیکردن با احساسات خواننده و کوشیدن در پاکیزگی زبان از آرایهها و آویزههای ادبی. حق هم همین است. آب چشمه در کوزهٔ گلین گواراتر است تا در جام زرّین، و گرسنه را نان و پنیر باید نه نقل و نبات. تا اینجا سخنی نیست. سخن این است که زبان ادبی چیست که باید از آن در نوشتههای علمی پرهیخت.
روزی روزگاری، ادبیات زینت علم بود و در خدمت آن؛ اما اندکاندک عیب کار روشن شد و اکنون ادبیاتزدایی از آثار علمی، اهمیت فراوان یافته است. این هوشیاری را باید غنیمت شمرد؛ اما عدهای به این بهانه که در متن علمی نباید ادبورزی کرد، از آن سوی بام افتادهاند و هیچ ترتیبی و آدابی را تن نمیدهند. این گروه، آراستگی کلام را هم از مقولهٔ ادبیات پنداشتهاند و به این بهانه، نازیبانویسی را حُسن میشمارند.
اما باید بدانیم که زبان آراسته نیز از جنس زبان است، نه از سنخ ادبیات. تشبیه و استعاره و تصویرپردازی و حتی جناس و سجع، زبان را ادبی نمیکند. ویژگیهای مهم و مقوّم زبان ادبی، «مبالغه»، «کلیگویی»، «آشناییزدایی» و «آرایهپردازی بهجای تحلیل و استدلال» است. هر زبانی که در آن مبالغه باشد یا آرایه را جایگزین دلیل کند، ادبی است. البته غیبت دلیل، همیشه بهمعنای غلطبودن مدعا نیست.
بسا نوشتههایی که در آنها هیچ خبری از ادبیت و زیبایی نیست؛ اما بهدلیل مبالغات یا استدلالگریزی یا خالیبودن از تحلیل علمی، شعر منثورند. نیز ممکن است کسی نوشتهٔ خود را از تصویر و آرایه بیاکند؛ اما پا از گلیم استدلال یا تحلیل درازتر نکند. این زبان، ادبی نیست؛ اگرچه سرشار از زیبایی و آرایهپردازی باشد. جملهٔ «من تو را دوست میدارم»، آراستهتر از جملهٔ «من تو را دوست دارم» است؛ اما جملهٔ ادبی نیست؛ چون در آن اولاً مبالغهای نیست و ثانیاً سخنی نیست که اقتضای دلیل یا تحلیل داشته باشد. اما اگر کسی از سر مبالغه یا بهگزاف، به دیگری گفت: «من تو را میپرستم»، جملهٔ ادبی گفته است؛ اگرچه در آن هیچ سجع و جناس و آرایهای نیست.
بر پایهٔ این معیار، بسیاری از زیبانویسان و آراستهگویان و حتی سجعپردازان، علمیتر مینویسند تا کسانی که هیچ آرایه و هنری در نوشتهٔ خود نمیآورند؛ اما اهل غلو و مبالغهاند. مثلاً جملهٔ «فلان نظریه همهٔ مشکلات فکری بشر را حل میکند» را به این بهانه که در آن سجع و قافیه نیست، نمیتوان علمی شمرد. اگر نویسندهٔ این جمله برای سخن خود دلیل نیاورد و به ادعاگری بسنده کند، شعر گفته است؛ اگرچه در آن، بهظاهر هیچ نشانی از شاعرانگی به چشم نمیخورد. در برابر، اگر کسی بگوید: «فلان فلسفه، برخی گرههای فکری را میگشاید و همچون نسیم بهاری بر گلستان اندیشه میوزد» و سپس برای این ادعای آراستهٔ خود، دلیل شایسته و حتی ناشایسته بیاورد، جنس سخنش علمی است.
مصرع «عبادت بهجز خدمت خلق نیست»، شعر است؛ اما نه ازآنرو که وزن و قافیه دارد؛ بلکه چون در آن مبالغه است. یا وقتی مولانا میگوید: «مستمع چون تشنه و جوینده شد / واعظ ار مرده بود گوینده شد»، سخنی شاعرانه گفته است؛ اما شاعرانگی این سخن، بهدلیل «تشبیه» مستمع به تشنه نیست. دلیل آن، اغراق در تأثیر مستمع بر واعظ است. پس:
ای بسا ناظم که اندر عمر خود شعری نگفت
ای بسا شاعر که اندر عمر خود نظمی نسفتصنعت و سجع و قوافی، هست نظم و نیست شعر
ای بسا ناظم که نظمش نیست الا حرف مفت
پشتهماندازیهای غلوآمیز است که نوشتهای را از علمیبودن ساقط میکند، نه چند تشبیه و استعاره. برخی از اهل اندیشه در روزگار ما، دوست دارند که آراسته و حتی زیبا بنویسند؛ اما وام استدلال یا تحلیل علمی را نیز کموبیش میگزارند. زبان اینان، علمیتر از زبان کسی است که ساده و بیشاخوبرگ مینویسد؛ اما برای ادعاهای آسمانخراشش، هیچ دلیلی که بتوان آن را دلیل شمرد، نمیآورد.
اتهام شعبدهبازی و شاعرانگی به گروه نخست، گاهی از سر غیرت علمی و پاسداری از کیان معرفت است و گاه نیز برای آن است که سخن و استدلال آنان را نادیده بگیرند و به این بهانه، از پاسخگویی بگریزند. اگر برخی بهکمک آراستگی کلام، بیمایگی خود را میپوشانند و خرقهٔ لفاظی بر سر صد عیب نهان میپوشند، برخی نیز «چون به حجت از خصم فرومانند، سلسلهٔ خصومت بجنبانند» و مخالف را متهم به شاعری و جنون کنند؛ چنانکه قریشیان، پیامبر گرامی اسلام(ص) را ساحر و مجنون و شاعر میخواندند.
زبان علمی نشانههایی دارد که باید آن را جست. مثلاً در این زبان، از کلمات و قیدهایی مانند «برخی»، «گاهی»، «گویا»، «شاید» و «گزارههای جزئیه» (موجبه یا سالبه) فراوان استفاده میشود؛ برخلاف زبان ادبی که پذیرای گزارههای کلیه، اعم از موجبه و سالبه، است. در زبان علمی، پای ادعا بهاندازهٔ گلیم دلیل یا تحلیل دراز است، نه بیشتر. اما در زبان شاعرانه میتوان مدعی شد که دوش دیدم که ملائک درِ میخانه زدند، یا سمرقند و بخارا را به خال هندوی کسی بخشید و رفت.
یادآوری مهم: آنچه گفتم بهمعنای برتری زبان علمی بر زبان ادبی نیست؛ بلکه سخن در ضرورت کاربست آن دو در جای خود است.
چکیده
آیا چیزی به نام «زبان ادبی» وجود دارد؟
ناکارآمدی نظریه جدایی زبان از ادبیات
نظریهٔ جدایی زبان از ادبیات دستکم در حوزهٔ «زبان بهمنزلهٔ مادهٔ ادبیات» ناکارآمد است؛ زیرا اولاً همهٔ ساختهای زبان در ادبیات هم به کار میرود و منابع زبان (لانگ) بهطور کامل در اختیار هر نویسنده یا شاعری هست و او از این امکانات عظیم آزادانه انتخاب میکند. دوم اینکه زبان روزمره هم مانند زبان ادبیات سرشار از صناعات معنوی و لفظی است. مجاز، استعاره، تشبیه، کنایه جناس و وزن و… در زبان روزمرهٔ مردم کم نیست. مثلاً در آگهیهای تبلیغاتی، صناعات بلاغی مؤثری از نوع سجع، استعاره، پارادوکس و… به کار میرود. همچنین بر اساس دیدگاههای معاصر در فلسفهٔ زبان، آدمی بیمدد استعاره و زبان مجازی، قادر به تفکر نیست.
دیگر اینکه فرایند برجستهسازی که معمولاً بهعنوان اساس ادبیت و شاخص تعیین مرز میان سخن ادبی و غیرادبی شناخته میشود، در زبان روزمره هم بهروشنی حضور دارد. مثلاً در لطیفهها، جوکها، شعارهای سیاسی، ترانههای کودکستان و آگهیهای تبلیغاتی، برجستهسازی بسیار دیده میشود. زبان در ادبیات بهویژه شعر، ناگزیر از تصویرگری است. حتی بهدشواری میتوان سخنی خوب و برجسته یافت که بهطور اتفاقی از زبان مجازی استفاده نکرده باشد.
بنابراین، ویژگیهای منحصربهفرد متن ادبی که در دیگر متون نیست، هیچ ربطی به سرشت عناصر زبانی آن آثار ندارد؛ بلکه محصول نگرش نویسنده و نوع رویکرد ادبی به جهان است. «ادبیت» کیفیتی است که به متن اعطا میشود نه بهاعتبار اینکه عناصر زبانی «متن چه هستند»؛ بلکه بهاعتبار اینکه این عناصر «چه میکنند» یا بهعبارت دیگر، «چه نقشی دارند؟» بنابراین ادبیت، حاصل نقشی است که مؤلف به زبان داده است و نه یک سرشت ذاتی و هستیشناسیک به نام «زبان ادبی». ازاینرو باور به چیزی به نام «زبان ادبی»، تقلیلدهندهٔ نقش ادبی زبان و توانمندهای خلاقهٔ مؤلف است.
کمرنگشدن نظریهٔ جدایی زبان از ادبیات، سبب شده است تا بسیاری از محققان، پژوهش در مبانی ادبیت را به کناری نهند و با تمرکز بر آنچه بهطور سنتی ادبیات خوانده میشد، رویکردی نسبیگرا را اتخاذ کنند (Peer and Hakemulder. 2oo6). تاریخ نشان میدهد که گفتمانهای ادبی یا بهتعبیر سادهانگارانه، «زبان شعر»، در هریک از ادوار تاریخی شعر فارسی، از همهٔ امکانات زبان بهره بردهاند. گفتمان ادبی در هر دورهای عناصر مختلفی از نظام زبان را به خدمت میگیرد و نمیتوان بخش خاصی از زبان فارسی را بهعنوان «زبان ادبی» یا «زبان شعر» متمایز کرد.
[1] . تمایز میان زبان ادبی و زبان کاربردی در نزد صورتگرایان روسی بسیار مورد توجه بود. از سال ۱۹۱۵ حلقهٔ زبانشناسی مسکو زیرنظر یاکوبسون و انجمن مطالعات زبان شعری (Opoyaz 1916) زیرنظر شکلوفسکی، روشهای زبانشناسی را برای بررسی علمی ادبیات به کار بستند و با طرح «پرسشِ ادبیت» بر تمایز زبان ادبیات و شعر با زبان روزمره اصرار ورزیدند (Bennett 2003: 15-16). در ایران نخستین بار علیمحمد حقشناس (۱۳۷۰: ۱۳ تا ۲۴)، نظریهٔ تمایز زبان و ادبیات را با نگاهی فلسفی بر اساس جداسازی دو رویکرد ادبی و زبانی به جهان مطرح کرد. رویکرد ادبی، خلاق و هنری است و رویکرد زبانی، بازنمایی هستی چنان که هست.
منابع
حقشناس، علیمحمد. (۱۳۷۰). مقالات ادبی و زبانشناختی. تهران: نیلوفر.
Bennet,Tony (2003). Formalism and Marxism. London and New Yourk: Routledge.
Peer W. van and J Hakemulder. (2oo6). “Foregrounding” In Encyclopedia of language and linguistics. Lang. 2006 Elsevier Ltd. All rights reserved
Simpson, Paul. (1997). Language Through Literature: An Introduction. London & New York: Routledge.
منبع: این نوشته ابتدا در اینجا منتشر شده است.
1 دیدگاه. دیدگاه خود را ثبت کنید
با سپاس ژرف و شگرف