بهنظر شما اینها درست است یا به مهارت نویسندگی ما آسیب میرساند؟: گذاشتن چند نشانهٔ سؤال و عاطفه (!!؟؟!؟!)، تکرار حرفها (هوووورااا)، کشیدن واژهها (تــولــــــد)، درج شکلک (ایموجی ?).
یکی از دوستان دربارهٔ اینها، این را برایمان نوشت:
فارغ از بی معنا بودن تکرار علامات، شاید بد نباشه در این مورد نظر بدیم که:
با توجه به جنس شبکه های اجتماعی، آیا واقعاً نمیشه از این ابزارها برای لحن بخشیدن به کلام مکتوب استفاده کرد؟ مثل تکرار این علامات یا کشیــــــــــــــدن یک حرف؟منبع: «ویراسـتاران» virastaran.net
مثلاً وقتی تو بپرسی چه خبر؟ فرق دارد با وقتی بپرسی چه خبر؟؟؟ انگار خواننده صدای تو را طور دیگری می شنود!منبع: «ویراسـتاران» virastaran.net
یا وقتی من مثلاً جواب بدهم هیچ! فرق دارد با وقتی که بگویم هیــــــــــــــــچ! تأکید و لحنش فرق می کند در خیال شنیداری تو؛ خاصه اگر نویسنده جمله را بشناسی و تکیه کلام ها و تأکیدها و لحنش را شنیده باشی.
این پرسش را در گروه وایبری «ویراستاران» (سال ۱۳۹۳) گذاشتیم. پاسخهای دوستان را در اینجا نقل میکنیم. با درنظرگرفتن محدودیتها و دشواریهای دوستان در نگارش با صفحهکلید گوشیِ همراه، بسیاریِ غلطهای متنهای زیر را نادیده بگیرید.
رسولی:
موافقم…. زبان پویاست
طاهری:
بله این بحثی بود که سر کلاس هم بنده نمی دانم با شما یا با آقای صالحی مطرح کردم که تعداد علامت های تعجب و یا سوال به نوعی «شدت» احساس را به خواننده القاء می کند.هر چه تعداد اینها بیشتر باشد تعجب و سوال پررنگ تر می شود. جالب است که این مساله را خواننده ناخودآگاه درک می کند.
مسلماً حسی که از ( چرا؟) به خواننده منتقل می شود با حسی که از( چرا؟؟؟) و ( چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟) منتقل می شود کاملا متفاوت است.
هوشیار:
من خودم به سبک و سیاق شبکه مجازى علامت گذارى مى کنم و برداشتم دقیقا همین گونه است که از ؟؟؟؟ در مقایسه با ؟ برداشى متفاوت دارم
رسولی:
البته هر چیزی باید اسلوب.و.استاندارد داشته باشه
والا هرج و مرج ایجاد می شه
مثلا علامت سوال چهارتا…. هفت تا… یازده تا….
طاهری:
به نظر می رسد که فضای مجازی نوع خاصی از نگارش و پیرو اون ویرایش را می طلبد. فضای مجازی نگارش و املای خاص خودش را هم دارد مثلا (عاغا) به جای آقا و (غرعان) به جای قرآن نوشته شود (بضی) به جای بعضی و… که میشود خودش یک فرهنگ لغت با لغاتی که حوزه های معنایی جدیدی را تحت پوشش خود قرار داده اند
یزدانی:
بله باید منعطف بود اما نباید فراموش کرد که ولنگاری نگارشی هم مطلقا پسندیده نیست و به از بین رفتن کارکرد علایم نگارشی منجر می شه. شخصا معتقدم به این اموزه : ” اندازه نگه دار که اندازه نکوست” شما ویراستارید و ویراستار خودش باید جهت دهنده باشه نه مرعوب کجرویها اون هم از نوع افراطی!
پورنصر:
جالب است. ولی به نظرم مبتنی بر شناخت خواننده از نویسنده است. البته با استانداردسازی تا حدودی اجراشدنی است.
یزدانی:
درباره جمله اقای طاهری بگم جمله ای است پرکاربرد که نباید دستاویز اسلوب کشی و بی نظمی و هرج ومرج نگارشی و زبانی بشه. ” اندازه نگه دار. حتی زبان شناسا هم با تیشه به جون زبان نمی افتند! سختگیر نیستم ولی اشفتگی و نظام هر کی هرکی روو قبول ندارم. این. موضوع پیچید ه ای نیست.
تهرانی:
سلام. من وقت خواندن متن٬ داستان و حرف های دیگران چه دنیای کاغذی چه مجازی خسته و کلافه می شوم از تعداد زیاد علامت های سوال و تعجب. به نظرم تعداد زیاد و گاهی درهم تعجب و سوال با هم شلختگی ذهنی هم می آورد و حواس مخاطب را پرت می کند. من با کشیدگی حروف هم خیلی نمی توانم ارتباط برقرار کنم٬ به نظرم کلمات می توانند بالقوه متن را پر از هیجان و سرزنش و سوال کنند
نامور:
با سلام
یک مشکل اساسی متن، بهویژه در دنیای مجازی این است که لحن و احساس را نمیتواند منتقل کند و در مواقع لزوم بدون کاربرد یا بعضا مخرب میشود.
بهنظر من قاعده و قرارداد لازم است؛ اما باید در تدوین علائم و قراردادها به تنوع عواطف و شدت و ضعف احساسات توجه خاصی بشود.
هنوز کسی نتوانسته؛ اما امیدوارم ما بتوانیم اولین کسانی باشیم که قراردادهای متنی را جایگزین «استیکرها» میکنیم.
صفری:
فضای مجازی زبان خاص خودش رو میطلبه و نمیتونیم برای زبان که پدیده ای پویاست قید و بندی قایل بشیم. این قالب ها مانع از گسترده شدن دایره لغات زبان میشه و باعث میشه خلاء بزرگی پدیدار بشه. پیشرفتی که زبان انگلیسی در افزایش لغات جدید به دایره زبانیشون داره بازها بیشتر از زبان های دیگه س. و این در دراز مدت ضعف زبان رو باعث میشه
رسولی:
یه کاری که خارجکیا برای کنترلش کردن اینه که یه واژه نامه مثلاوبی یا چتی درست می کنن و هر سال هم به روزش می کنن. این یک.راه کنترل و استاندارد کردنه
ساداتشریفی:
با آقای طاهری کلا مخالفم. مغالطه ای تفسیری در کل گفتارشان هست از دیروز و شروع بحث شعار؛ اما برای فضای مجازی با روش و برداشت جناب هوشیار موافقترم
نژادبهرام:
من اول ها که ویراستار !!!!شده بودم ، سعی میکردم همه قوانین را در اس ام اس هایم رعایت کنم !!!!!
ولی مدتی که گذشت دیدم نمیشود
نمیشود لحنم را با گذاشتن یک علامت تعجب برسانم یا یک علامت سوال
دسدم هرچه تعجبم بیشتر میشود باید علامت سوال و تعجبم را یکی در میان بیشتر و بیشتر بگذارم !! اینجوری : ؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟ ….
و این اتفاقی است که برای من آشنا به ادبیات می افتد ؛ دیگر چه انتظاری از دوستانی است که حتی فارسی تایپ کردن را هم قبول ندارند ! چه برسد به قوانین فارسی؟!!؟!!؟!!؟
منظورم در یک جمله این است که در صحبت های نه علمی ! در محفل های دوستانه
حسابی لازم است برای بیان لحن
کار دیگری که برای لحن داشتن متن انجام میدهم ، زدن enter و آمدن به سطر بعدی است . در واقع این حرکت به جای کاما برای مکث انجام میشود توسط من !!!!
نمیدانم دوستان دیگر هم چنین میکنند؟؟؟
موسوی:
من وقتی با دوستانم در فضای مجازی نوشته هایمان را رد و بدل میکنیم از این علامتها برای نوع و حالت کلام استفاده میکنیم و برای خودمان امری عادی شده است.اگر در نوشته ها نیز قانونی برای استفاده کردن انها گذاشته شود خیلی خیلی خوب است.
تاراسی:
به نظرم اینها به خاطر تنبلی در گزینش کلماتی است که بتوان احساس را برساند.
تهرانی:
موافقم سرکار خانم
طاهری:
خب، شما بگرد و یک کلمه ای که بتواند احساسی که کلمه « باچه» که بجای «باشه » استفاده می شود را منتقل کند پیدا کن
تاراسی:
این کلمه “باچه” اصلا احساس دارد؟ این که از نگاه من انحراف زبانی است/
طاهری:
برای شما ندارد . کلمه ای پرکاربرد در بین جوان تر هاست
تهرانی:
مگر هر کلمه که پرکاربرد شد درست است؟ این باچه و عجیجم و عجقم و کلمات جلف و من درآوردی زبان را زشت می کند
طاهری:
گفتیم زبان پدیده ای اجتماعی است. اگر قبول نداریم باید از فردا اسلحه برداریم بگذاریم روی کله جوان ها بگوییم این را استفاده کنی شلیک می کنم . این جوری خوب است؟
تاراسی:
بله آنها زبان خود را هم دارند. کلماتی که بی معنی است و تغییر شکل داده. این رویکرد به زبان آسیب می رساند. البته من نمی گویم زبان را در قاب شیشه اش حفظ کنیم. اما زبان بخش بزرگی از هویت و فرهنگ ماست. اگر پویا بود شاید به این کلمات دچار نمی شد.
بحث در این مورد به درازا خواهد کشید.
وطننژاد:
من هم با تکرار؟؟؟؟!!! در دنیای مجازی موافقم یا حتی کشیدگی یک حرف..چون تا حدی بیانگر احساسات است
دیلمقانی:
خدمت دوستان عرض کنم که یادمان نرود که در زبان، سبک های گفتاری مختلفی داریم. اگر یک سبک جدید وارد زبان می شود مانند زبان وبی یا چتی یا اس ام اسی، ممکن است بسته به نیازش !؟!؟!؟ یا کشیدن حروف یا شکلک یا عایا بیارد. نگران نباشید که این سبک نوشتار وارد زبان رسمی اداری یا کتابی ما بشود. سبک اداری و سبک کتابی و رسمی قوانین نوشته و نانوشته خودش را دارد. روزی نخواهد آمد که استاد دانشگاه پای تخته بنویسد عایا غرعان … .
خانم فاطمه گرامی، هیچ زبانی ضعف! ندارد. هر زبانی یک سری امکانات به گویشور آن زبان می دهد که بسته به موقعیت و نیازش ازآن ها استفاده می کند تا منظورش را بهتر بیان کند.
در ضمن اگر می بینید برای زبان انگلیسی سالی یکبار واژه نامه مخصوص و به روز اصطلاحات اینترنتی منتشر می شود به خاطر اینه که روی زبانشون خیییییلی کار می کنند. زبانشناسانشان بیکار ننشستند. روی کوچکترین قاعده زبانی کار میکنند و با چندین زبان دیگر مقایسه می کنند. چه از دیدگاه رده شناسی چه جامعه شناسی چه علوم شناختی و روان شناسی چه تحلیل گفتمان انتقادی و … . بحث خیلی مفصل تر از این حرفهاست. اگر می بینید زبان انگلیسی انقدر راحت داره کار می کند واژه و اصطلاحات جدید ساخته می شه، خیلی روش سرمایه گذاری شده و از محققان خواستند کار کنند و از نتیجه اش هم استفاده کردند. ما امروزه حتی یک کتاب درست و حسابی و علمیِ دستور زبان فارسی برای خود فارسی زبانان نداریم چه برسد به آموزش فارسی به غیرفارسی زبانان. دایره المعارف به روز نداریم.
آن ها این مسایل رو گذراندند. اگر قاعده جدیدی هم وارد زبان بشه هول نمی کنند که ای وای زبان در خطره! زبان پویا ست چه بخواهیم قبول کنیم چه نخواهیم، کار خودشو داره می کنه. سیاست گذاری های کلان می خواد تا تغییرات تا حدی کنترل بشه مثل فرهنگستان که البته خیلی باید به روزتر و سریع تر از این حرفها باشه؛ البته نقش خودمان که داریم کار فرهنگی و ویراستاری می کنیم را نادیده نگرفتم ها ولی می خوام بگم قدرت های بالاتری باید این روند را حمایت کنند. تا قواعد زبان فارسی به روز و علمی بشه و به اطلاع همه هم برسد. ببخشید خیلی حرف زدم.
دستبرآورده:
بنظرم بحث دنیای مجازی و کلمات و اصطلاحاتی که ببن جوانان رایج می شود، به کلی از ادبیات واقعی جداست. اینها مخاطبان خاص و عمر کوتاه خود را دارند، به نوعی مد می شوند و بعد فراموش می شوند.
دیدن یک علامت سوال یا … یا دو یا سه تای آن، شدت احساس متفاوتی را منتقل می کند اما به نظر من سه تا برای حداکثر تاکید کافیست و بیشترش نوعی لوس بودن و شلختگی را تداعی می کند.
حسینزاده:
به نظر من بعضی استفادهها از شکل نگارش یا علائم نگارشی را نیتوانیم ویژگی متون دوستانه و غیر رسمی تلقی کنیم. در متون دوستانه، رساندن احساس اهمیت زیادی دارد و قصد گوینده فقط انتقال معنا نیست.
در زبانشناسی نقشگرا میگویند: اگر کسی به دوستش بگوید دستانم یخ کرده، فقط اطلاعرسانی کرده اما اگر علاوه بر آن، دستانش را در دست دوستش بگذارد تا او سرما را حس کند، از انتقال حسی معنا استفاده کرده است.
در متنهای دوستانه، انتقال حسی معنا مهم است. سلام خیلی با سلاااااااام، وای خیلی با واااای و چرا؟ خیلی با چراااا؟؟؟ متفاوت است.
حیدری:
به نظر من جاهایى که براى استفاده از شکلک ها و استیکرها محدودیتى وجود داره، این نوع نگارش بیشتر میشه. همین موضوع هم دلیل دیگه ایه که نشون میده براى بیان حالات و احساسات از این نگارش استفاده میشه.
الهیپناه:
من هم با گذاشتن علایم و کشیدگی حروف موافقم، چون به نظرم احساس را بهتر بیان می کند
نامور:
کمبود زمان و سختی و زمانبربودن نوشتن در ابزارهایی مثل گوشی همراه و تبلت و حتی رایانه از عوامل دیگر گرایش به فرهنگ جدید محاوره است. اگر بنا باشد قواعدی تنظیم کنیم، لازم است به این نکات هم توجه داشته باشیم.
گلزار:
سلام دوستان(smiley)
بحث های جالبی شد.
استفاده از علامت های بیشمار در برنامه های مجازی، طبیعی شده!
و این برای اینه که میخوان عمق احساسشون رو طرف مقابل درک کنه! گرچه که ممکنه احساس واقعی رو گاهی نرسونه.
در رمان ها برای بیان احساس، قبل جمله شخص، احساسش گفته میشه مثلا: این رو که گفت با عصبانیت گفتم…
اما تو فضای مجازی گفتگو خودمونیه و خودشون رو از هر قید و بندی آزاد میبینن.
یادمه یه زمانی به یکی از دوستام پیامی دادم که اصلا از علامتهای زیاد و کلمات من درآوردی استفاده نشده بود اما به من گفت وقتی پیامتو خوندم دقیقا لحنش مشخص بود که تو این پیامو دادی.
حتی خودم گاهی که مامانم بهم پیام میدن کاملا لحنشون رو درک میکنم مثل:
کجایی مگه نگفتم زیر غذارو خاموش کن؟ باز کجا رفتی؟ حالا تو بیا خونه من میدونم با تو
یعنی در آن لحظه فرشتگان مرگ را میبینم(confused)
خب دیدید که همه کلمات و علامتها عادی بود حتی بعد از کجایی هم علامت سؤال نبود.
یا حتی مادرم با مهربانی هم سخن میگوید همینگونه است:
سلام عزیزم. امروز زود بیا ناهار منتظرتیم.
یا
الحق که دختر خودمی. آفرین بهت افتخار میکنم. بوس
و با این پیامها آرامش سراسر وجودم را گرفت و در پوست خود نمیگنجیدم(happy)
دقیقا وقتی طرفتان را بشناسید حتی استفاده نکردن از علامتهای بیجا و من درآوردی میتوانید لحن کلامش را بگیرید.
همچنین گاهی با گذاشتن شکلک ها، منظور را بهتر میتوان رساند. مثل:
شوخی کردم(wink)(flirt)
و! چرا خب؟(confused)
ببخشید(depressed)
حالا دارم واست(mad)
دیگه با من حرف نزن. فهمیدی؟(scream)
واقعا که! این چه طرز برخورده؟(angry)
دوست دارم مامانی(moa)
عاشقتم. حرف نداری(inlove)
حالا شکلک ها را در نظر نگیرید.
اگر دقت کنید میبینید که بدون شکلکها احساس خیلی مشخص نمیشود.
در دنیای ما تکثیر زیاد یک چیز، خیلی سریع مد میشود و استفاده از آن طبیعی.
بهتره چیزی که میخواد همه گیر بشه، درست باشه. اگر خودمون از این علامتها کمتر استفاده کنیم و به جای اونها واژه های درست رو بکار ببریم کم کم این کاربردهای اشتباه برداشته میشه یا حداقل کمتر میشه.
یزدانی:
با نظر خانم گلزار موافقم. به ویژه سطرهای پایانی اون. صحبت من مطلقا این نیست که زبان, زبانم لال پویا نیست یا کلا باید با زبانوران عادی فرمایشی و تحکمی برخورد کرد. عرض کردم برخورد منعطف و علمی و منطقی اون هم از جانب شما که ویراستارید و متلا پاسدار زبان! واقعیت اینه که بعضی از کاربردهای جدید زیادی بی مزه و لوس اند. گفتم بعضی. قضیه متل همون متل رب و ربع یا ربعععععععععععه. تا یه حدی برای نشان دادن تاکید پیش بریم کافیه و بقیه واقعا حشوه و بی لطف. ضمن اینکه کاربرد افراطی و غیر منطقی و نابجای و زیاد برخی علایم یا تغییر برخی حروف و تحمیل معانی لایتچسبک به اونا کارکرد ارتباطی زبان و نشانه ها رو مختل می کنه و شمار استفاده کنندگان از اون بیان خاص رو کم و محدود. معتقدم تغییرات زبان رو با همه پویایی و سیال بودن اون تا حد قابل توجهی می شه مدیریت کرد. ما در سطوحی این کارو کردیم و الان هم داریم می کنیم و اتفاقا شدنیه و شده!
البته مدیریت و مداخله باید صحیح و واقع بینانه و به دور از تعصب باشه. نمونه های زیادی هم سراغ دارم که گفتنش موجب اطاله کلامه. برخی از استدلالها در توجیه این کاربردها افراطیه و مغلط
ناشناس:
سلام
من فکر میکنم همه قبول دارند که هر کلمه ای میتواند چندین برداشت را بدنبال داشته باشد هر چند که به یک شکل نوشته شود و این با مقدار مکثی که روی آن برای مخاطب، حالا میخواهد با علامت باشد ویا با گذاشتن شکلک باشد و یا حتی با غلط نوشتن آن که برداشت شوخی از آن شود ایجاد می کنیم.
البته نویسنده با این کار حوصله تکرار را برای بیان دوباره ندارد و میخواهد خیلی سریع و تند منظور خودشو برسونه.
صفری:
حرف شما درسته سمیرا خانم.اما روی سخن من با زبان در درازمدت بود. یعنی هر چقدر زبان قدرتمند هم باشه هیچ حرکتی نداشته باشه کم کم ضعیف میشه. و زبان فارسی هم با همۀ اصالت و صلابت و قدرتش اگه محدودش کنیم و نخواهیم بر دایرۀ واژگانیه “به روزش” اضافه کنیم در آینده روزی رو شاهد خواهیم بود که برای بسیاری از حالات و اشیاء معادلی در فارسی نداریم. و این در هر زبانی فاجعه خواهد بود. اشکال اساسی رو متوجه گروه خاصی نمی کنم چون همۀ ما مقصر هستیم.
یزدانی:
مغلطه ست! دیدیم که متن خانم گلزار بون نیاز به این تغییرات , و البته بهتره بگیم تحریفات, هم کاملا مفهومه هم رساننده احساسات.
ضمنا ساخت واژگان نو و تقویت زبان چه ربطی داره به تغییرات خودخواسته افراطی و تحمیلی و تحریفات و تبدیلات بدون توجیه منطقی. اولی رو که همه قبول دارن!! ( می تونستم ده تا علامت تعجب دیگه بگدارم ولی ایا واقعا لازم بود؟).
محمدمهدی باقری («ویراستاران»):
اما پاسخ ما به ایشان و ایشانِ نوعی:
ما فقط این سه حالت را درست میدانیم:
«؟»، «!»، «؟!» و تمام.
حتی «!؟» هم غلط است؛ چون در این موقعیتها همیشه در درجهٔ اول پرسشی مدنظر است که به عاطفه هم آمیخته است و نمیشود جملهای عاطفی مطرح کرد که در درجهٔ دوم حاوی پرسش هم باشد.
خب، اما برویم سراغ بحث بر سر درستی یا غلطیِ این کاربردِ پرتکرارِ «؟» و «!». این قصه را خیلی در کارگاههایمان میپرسند: «چرا میگویید تکرار نشانههای ؟ و ! غلط است. اینها محمل لحناند و پُرکنندهٔ خلأ نوشتار در انتقال لحن.»
پاسخ را چنین میدهیم:
میپذیریم که با این ابزارها راحت میتوان لحن را منتقل کرد. کاملاً هویداست که «چرا؟» با «چرا؟!؟!؟؟؟» فرق در میزان لحنرسانی دارد؛ اما بگذارید از منظری دیگر به این ترفند نگاه کنیم:
در تاریخ درازناک ادبیات جهان، در تمام زبانهای دنیا و تمام انواع نوشتاری، نمیتوانید حتی «یک» نمونه بیابید که در آن، برای انتقال لحن به این ابزارها متوسل شده باشند. هیچ کتابِ نوبلگرفته یا شعر ماندگار یا شاهکار ادبی یا جملهٔ درخشان یا روایت ناب یا تکهٔ ادبی اثرگذاری در پهنهٔ گستردهٔ نوشتار دنیا سراغ نداریم که نویسندهاش خود را آنقدر در تنگنای دشواریِ آهنگرسانی محدود ببیند که برای برونرفت از آن، مجبور شده باشد از کشیدن رسمالخط یا بههمریختن نظم آن یا تکرار نشانههای سجاوندی کمک بگیرد.
خودِ نوشته باید آنقدر خوب باشد که لحنرسانی کند. نویسندهها برای انتقال سنجیدهٔ همان لحنِ «چرا؟!!؟» آن را درست و بجا و ماهرانه مینویسند و از ابزارهای خلاق کلامی بهره میجویند:
«چرا، چرا، چرا؟»
«چرا آخر؟! نه، چرا؟»
«ماندهام بهخدا که چرا؟»
«این چرا گلویم را سخت میفشرَد که…»
و دهها راه زیبا و اثرگذار دیگر.
آخر چه خلاقیت و مهارت خاصی در تکرار بیقاعدهٔ ؟ و ! است؟ هان؟! فقط راحت و سریع است و این قرص اعتیادآور و سرشار از اثر فوری و فوتی، برای «تنبلشدن» ذهن نوشتاری ما کفایت میکند. طرف پیش خود میگوید: «چهکاریه واسۀ تولد رفیقم یه جملهٔ ناب و خوشگل از ذهن خودم بسازم؟ میرم توی وب میگردم و مفتکی کلی جمله و شعر پیدا می کنم. آهان… اینم گوگل… خب، بزنم جملههای زیبا برای تبریک تولد. تق!»
بعد از مدتی و برای موفقیت کاریِ دوست بعدیاش: «ول کن بابا. وقت ندارم بگردم دنبال جملهمُمله! اصلاً مینویسم هوووووووراااا. حلّه! آخیش، تموم شد.» یا «اااایییی وللللل. تبریک!!!!!!!»
حال پرسش عوض میشود:
پس چرا سنت نوشتاری دنیا دست به چنین کارهایی نزده است؟ و اکنون هم چرا در نوشتههای رسمی و جدی چنین نمیکند؟
و چرای بعدی اینکه چرا فقط امروزه و آنهم فقط در فضاهای مجازی، مانند پیامک و فیسبوک و وبلاگ و…، میتوان این رفتارهای نوشتاری را دید؟
مگر قدیمیها یا امروزیهای درستنویس این کشف ساده را نکرده بودند که ؟؟!! لحنرسانتر از ؟! است؟ پس چرا هیچ ردپایی از این رفتار نوشتاری در اینهمه متن نمیتوان یافت؟
پاسخ ساده است:
از یک سو، کمبود حوصله و وقت و شتابزدگی ذاتیِ رفتار در فضای مجازی و از سوی دیگر، ضعف نوشتار و مهارت اندک در نوشتن و کمتوانی در بهکاربردن شگردهای نامحدود زبانی و آموزش ضعیفِ نگارش در نظامهای آموزشی و بلدنبودن طرز چیدمان واژهها در جمله و جمله در پاراگراف و پارگراف در متن.
تا دهبیست سال پیش، «هرکسی» نمینوشت و «هر نوشتهای» منتشر نمیشد. با فراگیرشدن نوشتار در فضاهای مجازی که خود، پدیدهای بهغایت پربرکت و ارزشمند است، هرکسی نوشت و متن تولید کرد و هر نوشتهای نشر یافت و گسترد.
روضهاش اینجاست که همه فهمیدند که کارکردن با رایانه و وبلاگ و گوشی را باید ٱموزش داد و دید؛ اما هیچکس حتی احساس هم نکرد که باید نوشتن را «یاد داد» و احدی هم نیاز ندید که باید نگارش را «یاد گرفت».
صد البته که آموزشِ مؤثر و مهارتمحور و کاربردی و سریع منظور است.
در یک جمله، «امکان» نوشتن بسیار گسترده شد و «مهارت» نوشتن هیچ.
یکی و فقط یکی از نتایج بسیار فرعی و زیانبار این نیاموختن، تکرار ؟ و ! برای لحنرسانی است. این فاجعه، آسیبهای پرشمار و جدیتری هم بهثمر نشانده است! اینجا نمیشود گفتشان.
اکبری:
احسنت.بسیار عالی، داشتم خودمُ میکشتم که چه بنویسم، داشت باورم می شد که شما هم اصول را کنار گذاشتید و این سبک نوشتن را قبول دارید. راحتم کردید.
یزدانی:
احساس می کنم با این نوشته مفصل شما گفتگوی طولانی ما به نتیجه خوبی رسید. دلیل مخالفت من با این کاربردهای سطحی و عجولانه و عاری ازکوشش فکری هم همین بود; هر چند این نوع کاربرد در فضای مجازی فراگیر شده باشد و به ظاهر نتوان برایش کاری کرد. به هر حال گمان کنم که ما بتوانیم دست کم این روند را با خویشتن داری منطقی تر کنیم. چنانکه گفتید گمان نمی کنم هیچ جای دنیا چنین بلایی بر سر نشانه های معهود زبانی ,که برخی حالت جهانی هم دارند, بیاورند.
پیروز باشید
طاهری:
جناب باقری عزیز
متن ادبی- احساسی شما را خواندم و از منظر دیگری که به این ترفند نگاه کرده بودید نیز به این قضیه نگریستم. اما چند نکته است به ذهن حقیر رسید. نمی دانم آیا این نکات درست است یا خیر از این رو آنها را در اینجا بیان میکنم نه از این بابت که خواسته باشم به شما پاسخ داده باشم و یا اندیشه و دیدگاه شما را به چالش کشیده باشم. هرگز چنین نیست . بیان این مطب بیشتر از این جهت است که چشم دوستداران حقیقت را به ابعادی از این قضیه که در تاریکی است و چون در تاریکی است پس بدان به دقت نگریسته نشده معطوف نمایم:
فرموده اید:
(در تاریخ درازناک ادبیات جهان، در تمام زبانهای دنیا و تمام انواع نوشتاری، نمیتوانید حتی «یک» نمونه بیابید که در آن، برای انتقال لحن به این ابزارها متوسل شده باشند.)
1- شما در ادبیات کلاسیک فارسی و در تاریخ زبان فارسی نمی بینید حتی « یک» بار کلمه هایی چون : چالش، گفتمان و…. آورده شده باشد آیا این دلیلی است برای استفاده نکردن از این کلمه ها؟
2- آنچه به عنوان ادبیات برای ما باقی مانده و در آن خبری از این علامات نیست بدون استثنا متون خلاقند در متن خلاق نویسنده می تواند با استادی، لحن را منتقل کند به خصوصکه ابزاری همچون سجع و قافیه و وزن و چه و چه هم دارد ولی آیا در متن عادی مثل نوشته های روزنامه و مجلات هم می توان چنین کرد؟
در چرایی استفاده از این علامات فرموده اید:
( …از یک سو، کمبود حوصله و وقت و شتابزدگی ذاتیِ رفتار در فضای مجازی و از سوی دیگر، ضعف نوشتار و مهارت اندک در نوشتن و کمتوانی در بهکاربردن شگردهای نامحدود زبانی …)
جانا سخن از زبان ما می گویی. ما هم معتقدیم که امروزه هنر، ادبیات، موسیقی و… از کمند هنرمندان و ادبیان گریخته و خود را به عامه عرضه کرده است. امروزه یه کارگر کم سواد هم وبلاگ می نویسد و سخن می پراکند از این کارگر نمی توان انتظار داشت که شگردهای زبانی را بیاموزد و سپس بنویسد . و البته مسلم است که سخن آن کارگر با آن ادیب کاملا متفاوت است هم در نگارش و هم در نحوه بیان موضوع
چند مورد دیگر هم بود که به نظر می رسد سخن به درازا می کشید پس سخن کوتاه باید والسلام.
محمدمهدی باقری («ویراستاران»):
یک، خلق و رواج واژههای جدید یا نوساخته یا بیگانه متفاوت است با تکرار نشانههای سجاوندی و کشیدن حروف و تکرار حروف. واژهٔ جدید میآید و جا میافتد و کهنه میشود و میرود و جایش را به دیگری میدهد و معنایش در هر دوره عوض میشود و…؛ اما نشانهٔ عاطفه «!» همیشه همین کاربرد را داشته و دارد.
من میگویم گذشتگان و حتی امروزیان در تمام نوشتههای ادبی و رسمی و رایج و غیرادبی و… هرگز به تکرار نشانه و حرف متوسل نشدهاند. امروز هم در هیچ روزنامه و متن علمی و خبری و توصیفی و کودکانه و آموزشی و ورزشی و… این کار را نمیکنند. فقط در فضای مجازی است و فقط بین جوانترها و فقط در متنهای بریدهبریده و کوتاه.
دو، نکتهای که گفتم فقط در متنهای ادبی و شاهکار نیست. در تمام متنهای چاپی و مکتوب روی کاغذ، چه قدیم و چه اکنون، از این کاربرد عجیب نشانهها و تکرار حروف خبری نیست.
حسینزاده:
به عقیده من باید به این مسئله به چشم امکان نوشتاری نگاه کرد نه فاجعه.
فاجعه وقتی رخ میدهد که این امکان بهافراط استفاده شود یا وارد نوشتار رسمی شود.
آنچه این کاربرد را به وجود میآورد تفاوتهای بیشمار گفتار با نوشتار است.
در داستان و بیشتر از آن، در شعرهای امروزی یا به تعبیر فنیتر، اشعار پستمدرن، بازیهای نوشتاری بسیار دیده میشود؛ حال آنکه در گذشته بازیهای زبانی زیاد دیده میشد. بازیهایی که در دورههای قبل از آن به چشم نمیخورد. شما نمیتوانید ابوسعید ابوالخیر را گناهکار بدانید چون در یک رباعی، شانزده بار «چشم» را تکرار کرده.
امروزه هم نمیتوانید جلوی بازیهای نوشتاری را در شعر و داستان بگیرید. شاعرانی مثل مهرداد فلاح، شعر را تایلوی نقاشی میدانند و با وارونهنویسی، مدورنویسی، کمرنگ و پررنگنویسی و دیگر امکانات زبان نوشتار شعر میگویند. شاید هم نشود کاملا به چنین خلقی، شعر گفت. بیشتر شبیه شعرنقاشی است؛ اما وجود دارد و آسیبی به زبان رسمی نمیزند.
شاید بگویید زبان شعر و داستان فرق میکند. من هم میگویم زبان گفتار و نوشتار هم فرق میکند…
آن هم گفتار صمیمانه و غیر رسمی. مسلما ما هیچوقت برای استادمان نمینویسیم: سلاااااام استااااد. حالتون خوبه؟؟؟
اما چهبسا این شکل نوشتن را برای دوستانمان به کار ببریم.
البته نظر من بیشتر درباره شکل نوشتار است تا علائم نگارشی. این علائم طبق گفته آقای باقری، خاص فضای مجازی است.
یزدانی:
دقت کنید. این قید خوبی است: ” فقط در فضای مجازی است و فقط بین جوانترها و فقط در متنهای بریدهبریده و کوتاه.”
حالا هی مطالب واضح و اظهر من الشمس را تکرار بفرمایید.
اکبری:
دقیقاً همینطور است، وقتی فاجعه است که فراگیر شود یا وارد نوشتار رسمی شود و نگرانی من هم به همین دلیل است که اینجا که همه ویراستار و اهل علم و نویسنده هستند بلا اشکال بدانند فراگیر خواهد شد.
حسینزاده:
متوجه نگرانی شما هستم دوست بزرگوار. اما واقعیت این است که هیچ منطق سلیمی این شکل را برای نوشتار رسمی درست نمیداند.
من و اکثر کسانی که موافق این بهکارگیری هستیم، آن را فقط برای فضای مجازی و غیر رسمی مجاز میدانیم.
فضای پیامک و نظرهایی که توی فیسبوک و… میگذاریم، زبان گفتار است، نه نوشتار. در گفتار لحن و تن صدا بارها بیشتر از نوشتار اهمیت دارد.
محمدمهدی باقری («ویراستاران»):
بنده نگفتم این فاجعه است. گفتم «یادندادن» و «یادنگرفتن» نگارش فاجعه است و فقط یکی از نتایج زیانبار و فرعیِ این فاجعه، این است با ابزارهای فوری و فوتی بخواهیم انبوهی احساس را منتقل کنیم.
زلزله فاجعه است و خرابشدن خانهٔ من یکی از نتایج آن است که بهخودیخود فاجعه محسوب نمیشود.
غلامی:
هر امکان جدیدی برای ارتباط انسان هابوجود میاید،همراه خودش حاشیه ها و موارد بسیاری را تولید می کند. مثلا در فیس بوک ،گفتگو ها محاوره ای است و سرعت نقش مهمی دارد.به عبارتی این شبکه مجازی نحوه نگارش خاص خود را می طلبد. ولی اگر این روش بخواهد ملکه ذهن جوانان این مرز و بوم بشود ،مسلما تاثیر ناخوشایندی در ادبیات خواهد گذاشت.بنابراین بقول استاد گرامی اموزش بسیار مهم است،بویژه در این شبکه مجازی.
در گروه وایبری «ویراستاران» که بحث داغی درگرفت. این بحث را در گروه فیسبوکی «ویراستاران» (www.fb.com/groups/viraiesh.ir) هم گذاشتیم. آنجا هم حرفهای جالبی مطرح شد:
ظریفی:
یعنی ما خودمونو کشتیم اینو به لیست فرندمون حالی کنیم ؛نشد . دستتون درد نکنه
نژادبهرام:
قانع شدم
زمانی:
موافقم. خود من فقط واسه رها شدن از غم های درونم، حرفامو می نویسم و به عنوان یه پست می ذارم رو صفحم. و متأسفانه از تکرار علامت سؤال یا تعجب، واسه تأکید بیشتر استفاده می کنم. تأکید در تعجب، یا در سؤال؛ حتی گاهی به جای اینکه بپرسم: منظورتون چی بوده، از تکرار ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ استفاده می کنم. اگه هر کسی این تغییر رو، اول از خودش شروع کنه، زمان زیادی نمی گذره که خیلی از این مشکلات حل می شه. اما به قول خودتون نوشتن در درجۀ اول “مهارت” می خواد.
باور کنید با خوندن این پست، از خودم و نوشته هام خجالت کشیدم. ولی من هنوز و همیشه، فقط واسه دل خودم نوشتم. من در حقیقت به جای نوشته هام، دردهامو به اشتراک گذاشتم؛ کاری که این روزا توی فیسبوک رایجه!
ba ma:
یه پست دیگه در این رابطه توی گروه بود و اونجا منم دقیقا از انتقال لحن گفتم!
ممنون. اگه نتونم کاملا این نشانه ها رو از نوشتارم حذف کنم حداقل یه علت قانع کننده رو متوجه شدم و دیگه سخته نادیده بگیرم! خیلی جالب بود.
اما…میخوام راه کار بدونم! بدونم الان باید چی کار کرد؟
1-گاهی که از این علامت ها جهت تلطیف و طنز متنم استفاده نمیکنم دوستان فکر میکننن ناراحتم! یا خشک و جدی برخورد میکنم! خب الان که استفاده از علامت ها اینقدر رایجه و همه معنی هاش رو میدونن، چه کار میشه کرد؟ (ناگهان یه علامت سوال گذاشتم و به سان عقاب شکارش کردم!)
2-فکر نمیکنم در هیچ جامعه ای، عموم مردم بتونن مثل اهل ادب زیبا نویسی کنن، به نظرم زیبا نویسی زیادی تخصصیه.(البته درست نویسی وظیفست!). و شما میگید راه انتقال حس مثل شعرا و ادبا نوشتنه. چه کار باید کرد؟ (کاش میشد یه علامت تعجب هم بغل ؟ بذارم!)
3- مثل کاری که من بالا تر انجام دادم چطور؟ به جای گذاشتن علامت ها توی پرانتز توضیح بدیم که کاش میشد این علامت رو هم بذارم!
پی نوشت: نوشتن توی این گروه سخته! دائم فکر میکنم کجاشُ غلط نوشتم!
محمدمهدی باقری («ویراستاران»):
نمیگویم همه باید مانند شعرا و نویسندگان طرازاول بنویسند. خندهدار است این باید. میگویم دستکم اندکاندک بیاموزند و ذرهای به قشر خاکستریرنگ مغز فشار بیاورند و کمی حتی وقت بگذارند و برای تولد دوستشان جملهای بنویسند که حال طرف را خوب کند.
ba ma:
لازمه ی زیبا نوشتن و انتقال حس صرفا با کلمات، در پیامها و نوشتارها و مکاتبات روزمره(نه مناسبات، این یکی رو خوب بلدیم)، بدون به کار بردن نشانه ها، چی هست غیر از ادبی نوشتن؟
سوال من این بود.
اگر میشه در همین گروه مثال هایی نوشته بشه و جایگزین هایی برای جملات پر از علامت و تکرار و کشیدگی حروف، بهتر یاد میگیریم. قشر خاکستری باید اطلاعات اولیه و آموزشی داشته باشه تا بعد با استفاده از اونها، حرفی که میخواد رو بیان کنه.
ببخشید اما من که نقدا از نحوه ی پاسخ دادن شما حالم خوب نشد و به پاسخ اون سوال هم نرسیدم. در هر حال، سپاس!
زمانی:
منم موافقم. چه باید کرد واسه نوشتن زبان محاوره ای که حس رو همونطور که هست، منتقل کنه؟ چون همه ویراستار نیستن، و همه نمی تونن لحن رو دریافت کنن. منظورم جاهایی مثل فیسبوک هست.
کرباسی:
و البته ، این آوا سازی ها ، با گذشت زمان بی معنی میشود
تا اینجا ۵۲ نظر شد! اعضای تالار گفتوگوی «ویراستاران» (forum.viraiesh.ir) هم نظر خود را اینطور فرمودند:
شهربانوسادات افتاده:
در داستاننویسی، سه روش کلی برای ایجاد لحن وجود دارد:
- استفاده از علائم نگارشی؛
- انتخاب کلمات و عبارات مناسب ازنظر معنا؛
- استفاده از شخصیتپردازی.
فکرش را بکنید: حتی در داستان که متنی کاملاً تخیلی است، برای ایجاد لحن فقط به علائم نگارشی بسنده نمیکنند؛ پس چطور به نظر بعضی از دوستان، در ارتباطی پویا و دوطرفه همین یک گزینه درد را درمان میکند؟!
به نظر من، استفاده از تکرار علامات و کشیدگی حروف برای ایجاد لحن فقط نوعی توجیه است و جسارتاً، این توجیه از سر تنبلی است. زبان فارسی آنقدر تنوع دارد که برای هر احساسی میتوانیم کلمهای متناسب با آن را پیدا کنیم. اگر مخاطب شما شخصیت شمای نویسنده را واقعاً بشناسد که کار خیلی راحتتر میشود: ازآنجاکه با شما آشناست، به هدفتان از کاربرد هر کلمه نیز واقف است.
شما قبول ندارید که بسیاری از اِشکالات زبانی متنها از همین تنبلیها سرچشمه گرفته است؟ کلیشه، استفاده از واژههای بیگانه، فارسیسازی ساختارهای بیگانه، حذف نابهجای فعل و غیره.
باتوجهبه فراگیربودن شبکههای اجتماعی، استفاده از این کاربردهای مندرآوردی مساوی است با فرهنگسازی غلط در زبان فارسی و کمک به نابودی تدریجی آن.
استفاده از شکلکها هم میتواند نوعی کاتالیزور محسوب شود؛ بهشرطیکه در متنی صحیح و بدون اِشکال جای گیرند.
محمدصادق موسوی:
درود بر استادان و سروران
جان کلام را نوشتهاید و اینجانب به تحلیلی شخصی اکتفا میکنم. گمان میکنم اصل اولی همین است که در نوشتههای علمی باید مطابق موازین (استانداردها) پیش رفت و منظورم از نوشتههای علمی نوشتههای جدی است که از بالاترین سطحها شروع میشود تا به پایین و حتی به نوشته طنز هم میرسد؛ چراکه از دیدی طنز خودْ جدی است.
اصل ثانوی در نوشتههای روزمره رخ مینمایاند که تحریفِ آن موازین باشد. هنگامی که با ناآشنایان به ادبیات برخورد میکنیم و این اتوبانِ وسیع فضای مجازی را میبینیم، آیا میتوانیم این افراد را از حرکت بازداریم و جلو ایشان تابلو توقف را بلند کنیم که شما حق نوشتن ندارید مگر پس از اِعمال اصلاحاتِ نوشتاری؟! آری؛ سخن از فرهنگسازی و امثال این اصطلاح به میان میآید؛ ولی مردم ما خوب میدانند که میان علم تا عمل فرسنگها فاصله است… .
و در این تحریف، آشنایان هم حضور دارند… آشنایان ادیبی که از سر اجبار و از سر برخورد با ناآشنایان چارهای جز استفاده از این اصل ثانوی ندارند و البته دیگر توجیهاتی که وجود دارد.
گمان میکنم این ناآشنایان به هر شکل و شمایلی که بنویسند به ادبیات فاخر ضرری نمیرساند؛ چرا که متن ادبی را ادیب مینویسد نه ناآشنا با ادبیات. پس بگذار تا بیفتد و بیند سزای خویش.
این ماجرای امروز ماست. اگر خواهان فردای بهتریم، موانعِ اصلِ اولی را از سر راه برداریم و کاری کنیم که اصل دومی منقرض گردد و آن توجه ویژه به نسل مدرسهایِ ماست… و این ابتدای راه است.
شما هم در قسمت دیدگاههای همین فرسته، دیدگاهتان را درج کنید. منتظریم.
4 دیدگاه. دیدگاه خود را ثبت کنید
سلام، جان کلام را که بیان آن الحق برایم دشوار هم بود، جناب باقری بیان کرد. زبان پویاست تحکمپذیر هم نیست؛ اما بیرابطه و ضابطه هم نیست. آداب زبان آموختنی است.
به نظر بنده میان نوشتن در صفحه های مجازی یا در کتاب تفاوت است، در صفحه های مجازی با مخاطب داریم حرف میزنیم و از زبان محاوره استفاده میکنیم پس باید حالتهای تعجب و سایر احساس ها را با این اشکال نشان دهیم.
در ضمن هرگز با کسانی که ادیب هستند یا اهل ادب هستند سخنان بی ارزش نمی دانیم. پس جای نگرانی نیست.
به نظرم توقع نابجایی است که از همه انتظار داشته باشیم درست بنویسند و برای این کار وقت صرف کنند. پزشکی را در نظر بگیرید با تمام مشغلههایی که دارد؛ طبیعی است که دغدغۀ درستنویسی نداشته باشد.
من خودم مکانیک خواندم، انباردار بودم و با خواندن فلسفۀ زبان به این حوزه علاقهمند شدم.
پیش از این، با اینکه به ادبیات فارسی بسیار علاقه داشتم، هیچوقت به این فکر نمیکردم متنی که مینویسم درست است یا نه.
اگر کتابی میخواندم، به این فکر نمیکردم که نویسنده چگونه لحنرسانی میکند.
بهخاطر همین از دیگران توقع ندارم که درست بنویسند، آن هم در مکالمه با دوستشان. درستنویسانی هستند که میتوانم از ایشان بیاموزم و اطمینان داشته باشم که زبان فارسی را حفظ میکنند.
من هم موافقم