«ویراستاران» آوردن کاما پیش از «و» و «که» را نادرست میداند. بهنظر میرسد هرچند این حکم در وهلهٔ نخست و در بسیاری مواقع درست و پذیرفتنی مینماید، نباید آن را کلی و همیشگی و بیاستثنا دانست. برای بررسیدن استثناهایی بر این قاعده، از میان کارهای ویرایشیام تاکنون، نمونههایی را جمع کردهام که در آنها، پیش از «و» یا «که» آمدن کاما الزامی است یا لااقل جمله را خوشخوان و روان میکند. تمام این مثالها از متنهایی انتخاب شده که آنها را خود ویراستهام. عجالتاً توضیحاتی هم که در برخی نمونهها به ذهنم رسیده، نوشتهام. شمار مثالها را عمداً زیاد انتخاب کردهام تا نمونههای بیشتری برای بحث و تبادل نظر داشته باشم.
مواقعی که پیش از «که» و «و» کاما میآید
۱. پیش و پس از عبارت توضیحی و معترضه
ـ در كشورهاي درحالتوسعهٔ صنعتي، گستردگي زياد صنايع كوچك، بهويژه در بخش غيررسمي، و حجم انبوه نيروي كار شاغل در آنها ایجاب میکند که به مسائل بهداشت و ايمني در اين بخش توجهی بيشتر شود.
ـ وقتیکه به ویلا بازگشتم، ساعت پنج بود و رفتم بیرون، آنجا که ماشینها را میشستیم، که بروم زیر دوش. (در این نمونه، اگر پیش از «که» کاما نیاید، معنی جمله عوض میشود: ماشینها را میشستیم [برایاین]که بروم زیر دوش. اما در جملهٔ اصلی، گوینده بیرون میرود که برود زیر دوش، نه اینکه ماشین را میشوید که برود زیر دوش!)
ـ بهنظر میرسد در فرهنگ مدیریتی، اطلاعات، و نه محبوبیت، سهمی بزرگ دارد.
ـ استرادلیتر ناخنگرفتنش تمام شد. این بود که از روی تختخواب پرید پایین، درحالیکه فقط زیرشلواری پایش بود، و شروع کرد به اداواطواردرآوردن.
ـ کاری که به فکرم رسید بکنم، این بود که قایمکی بروم توی آپارتمان، خیلی آرام و بیسروصدا، و مدتی با فیبی صحبت کنم.
ـ بنابراین، تصمیمی که گرفتم، این بود که در نیویورک توی یک مهمانخانه اتاقی بگیرم، توی یکی از مهانخانههایی که نسبتاً ارزان باشد، و تا روز چهارشنبه از فکروخیال آسوده باشم.
ـ درس نطق و بیان درسیه که همهٔ شاگردا مجبورن توی کلاس از جاشون بلند شن و یه سخنرانی بکنن. میدونید که؟ از پیش خود و بیمقدمه، و اگر اون شاگرد از موضوع منحرف بشه، دیگرون باید فیالفور به اون بگن: «انحراف!»
ـ قصر بسیار بزرگی در ریویرا داشت، در اروپا، و کاری که در موقع بیکاریاش میکرد، این بود که زنها را با چماقی تا دلت بخواهد، کتک میزد.
ـ بد نیست گاهبهگاه به کامروایان این جهان یادآوری شود، ولو برایآنکه لحظهای غرور ابلهانهٔ آنان تحقیر شود، که سعادتهایی برتر از خوشبختیهای آنان، پهناورتر و لطیفتر از آن وجود دارد.
۲. پیش و پس از بدل
ـ باربون، منشی زندان، که دربارهٔ مشخصات زندانی به تنظیم شرحی گستاخانه و دور و دراز پرداخته بود، به او دستور داد که دکمهٔ لباسهایش را باز کند.
ـ «گریلو»، زندانبان، که کمتر از او به خنده نیفتاده بود، در را بسته بود.
۳. عطفهای خاصی که در آن، واو الزاماً باید «وَ» خوانده شود، نه «اُ»
در این دسته از جملهها غالباً یک عطف داریم؛ اما امکان اینکه مخاطب، تا پیش از تمامکردن جمله، نوعی عطف دیگر را هم از جمله استنباط کند، هست؛ مثلاً این جمله را در نظر بگیرید:
ـ لذتهای اینجهانی همه گذران است و تنها ’نامحدود‘ است که میتواند خوشی جاودان بدهد؛ اما تاابدبودن، خوب را بهتر، و سفید را سفیدتر نمیکند.
بهباور من، اگر در این جمله پیش از واو کاما نیاید، مخاطب خودبهخود بهدنبال معطوفی است برای واژهٔ «بهتر»، نه معطوفی برای بخش اول جمله که مساوی است با «خوب را بهتر نمیکند»؛ یعنی اگر پیش از واو کاما نیاید، انتظار دارد چنین جملهای را بخواند: «تاابدبودن، خوب را بهتر و سفید نمیکند.» یا مثلاً: «تاابدبودن، خوب را بهتر و زیباتر نمیکند.» این در حالی است که اصلِ سخن، عطف این دو جمله به یکدیگر است:
تاابدبودن، خوب را بهتر نمیکند.
تاابدبودن، سفید را سفیدتر نمیکند.
مثال دیگری از همین نوع:
ـ بعضیوقتها، روز که من داشتم برای اودت چیزی میدوختم، و بعضیوقتها شب، بعدازآنکه او را خوابانده بودم، کتاب میخواند.
در اینجا نیز نیاوردن کاما پیش از واو، مخاطب سخن را چشمانتظار آمدن عطفی میکند برای فعل «میدوختم»؛ حالآنکه اینگونه نیست و در اصل، «واو»، کلِ جملهوارهٔ اول را به جملهوارهٔ دوم عطف میکند. اصل کلام درواقع عطف این دو جمله است:
بعضیوقتها که در روز داشتم برای اودت چیزی میدوختم، کتاب میخواند.
بعضیوقتها در شب، بعد از آنکه او را خوابانده بودم، کتاب میخواند.
ولی اگر پیش از واو کاما نیاید، خواننده انتظار دارد عطفی برای فعل «میدوختم» ببیند؛ مثلاً چیزی شبیه این:
بعضیوقتها، روز که من داشتم برای اودت چیزی میدوختم و آواز میخواندم…
نمونههای دیگر:
ـ آنوقت اولین سایهٔ خاکستری افق، آن چند لحظهای که هوا نه تاریک است و نه هنوز روشن، و بعد، اثر شکستن سحر و برآمدن آفتاب و آواز نخستین پرندگان و زیبایی مزرعههای سرسبز و جنگلهای انبوه و دشتهای گندم که در نور خنک سحر طلایینقرهای میزد.
ـ غیر از من، سه مهمان دیگر هم بودند: دو کشیش که از آنجا میگذشتند و میخواستند شبی را در آنجا بگذرانند، و یک مرد پیر فرانسوی که از زندگی دنیا کناره گرفته بود.
ـ مرد نگاهی به آن پول انداخت و چهرهاش درهم شد. هرچند سخنانشان را نمیشنیدم، حدس زدم که مردک در کار پرخاش، و همصحبتش سرگرم عذرآوردن است.
ـ بعد از اینکه با او آشنا شدم، تمام مدت تابستان را تقریباً هر روز صبح تنیس، و هر روز عصر با هم گلف بازی میکردیم.
ـ نُتهای زیر را بم میزد و بم را زیر، و صداهایی درمیآورد که پدرجد آهنگساز هم از آن خبر نداشت.
۴. عطف در عطف
وقتی است که در میان دستهای واژه و عبارت عطفشدهبههم، یک عبارت دوجزئی میآید که در بین اجزایش «و» قرار دارد. در این حالت، احتمال دارد این عبارت عطفی با عطفهایی که در کل جمله وجود دارد، خلط شود؛ مانند «شام و خواب» در زیر:
ـ ازخواببرخاستن، تراموا، چهار ساعت کار در دفتر یا در کارخانه، ناهار، تراموا، چهار ساعت کار، شام و خواب، و دوشنبه و سهشنبه و چهارشنبه و پنجشنبه و جمعه و شنبه با همین وضع و ترتیب.
۵. نمونههای دیگر از مواقعی که پیش از «و» یا «که» کاما میآید
ـ خب، که کاروُبارت با میس بارکلی در حال پیشرفته؟
ـ گرچه زیر برزنت خوب است و پهلوی توپ خوش است، تو دیگری را دوست میداری که اکنون میدانی که اینجا نمیتوان تصورش را کرد و اکنون سرد و روشن میبینی، اما نهچندان سرد، که روشن و تهی («که» در معنی «بلکه»).
ـ زمین مر جبرئیل را سوگند داد و گفت: ’بدان خدای که تو را فرستاد، که تو از من گل برنداری که خدای عزوجل از آن خلقتی آفریند که او بر پشت من گناه کند و خون ناحق ریزد. (در این جمله سوگندی نهفته و ناگفته است. درواقع، اینگونه است: «بدان خدای که تو را فرستاد، قسمت میدهم که تو از من گِل برنداری.» اما با ایجازی که در این جمله وجود دارد، چارهای نیست جز گذاشتن کاما پیش از «که». اگر چنین نکنیم، معنای جمله عوض میشود: «بدان خدای که تو را فرستاد که از من گل برنداری»؛ یعنی «خدایی که تو را برای این فرستاده که از من گِل برنداری!»؛ درست خلاف چیزی که مقصودِ گوینده است!)
۶. گاهی کاما دقیقاً معادل واو عطف است و آمدنش پیش از «که» بیاشکال؛ بهویژه در متنهای ادبی
توفیق سرودن چند شعر زیبا به من عطا فرمایید تا باری نزد خود دلیلی داشته باشم که من عاجزترین مردان نیستم، که من فروتر از کسانی نیستم که منفورشان میدارم!
9 دیدگاه. دیدگاه خود را ثبت کنید
با سلام
ممنون از سایت خوبتان.
می خواستم در مورد کاربر نقطه ویرگول (؛) بپرسم. دقیقا در کجای متن ها کاربرد دارد؟
این توضیحات درست است؟
قرار گرفتن بین جملههایی كه از نظر دستوری مستقل ولی از نظر معنایی به هم مربوط و مكمل هماند. (در این مورد چه طور باید تشخیص داده شود؟ گاهی در بعضی متن ها دیده ام که بعد از فعل کاما گذاشته و ادامه جمله نوشته شده. کاما بعد از فعل می تواند بیاید؟ چگونه؟)
در واقع در جایی که قسمتی از جمله تمام شده؛ ولی همچنان ادامه دارد.
مثال: وقتی اتوبوس با صدای آرام دور موتور و جیرجیر ترمزدستی توقفش را اعلام کرد؛ هوای سرد شبانه مجبورم کرد در کاپشن کلاهدارم بیشتر فروبروم. (بعد از “مجبور کرد” باید کاما بیاید یا نقطه ویرگول؟)
“بعد از فعل” قرار میگیرد و پیش از واژههای توضیحی زیر:
اما، ولی، مثلاً، فرضاً، یعنی، زیرا، برای نمونه، در نتیجه، اول، دوما، چون و…
در این مورد توضیح بدید.
سپاس
جای اصلی آمدنِ نقطهکاما همان است که فرمودید. چرایی و توضیح و مثالهایش واقعاً فرصت فراوان میخواهد و از حوصلهٔ این فضا خارج است.
وقتی اتوبوس با صدای آرام، دور موتور و جیرجیر ترمزدستی توقفش را اعلام کرد، هوای سرد شبانه مجبورم کرد در کاپشن کلاهدارم بیشتر فروبروم.
کلّش یک جمله است، شامل دو جملهٔ پایه و پیرو. بین اینها کاما میآید.
با سلام و احترام
گاهی دیده می شود که بعد از نقطه ی پایان جمله از حرف واو استفاده می شود . با عنایت به اینکه نقطه نشان دهنده ی پایان جمله است آیا می توان بعد از آن از واو استفاده کرد.
ممنون
در جاهای بسیار اندکی که سبکِ نوشته اجازه میدهد، بله.
آنجاها میشود از «. و» استفاده کرد.
سلام وقت شما بهخیر
این عبارت را ببینید: خدایی که تو را برای این فرستاده که از من گِل برنداری!»؛
اینگونه بهکاربردن نشانههای سجاوندی درست است؟هنگامی که معنای جملۀ درون گیومه کامل است، نشانۀ پایان جمله درون گیومه میآید. جملۀ درون گیومه مگر نشانۀ تعجب ندارد؟ پس چرا پس از آن نقطهویرگول آمده است؟ نقطه ویرگول برای چهچیزی است؟
نشانهٔ «!» و «؟» خودشان نشانهٔ پایان جملهاند و بعدشان آوردن «.» و «؛» نادرست است.
«خدایی که تو را برای این فرستاده که از من گِل برنداری!» اما آنان نخواستند که… .
عرض سلام و ارادت
در ویرایش متن سخنرانی، وقتی سخنران به آیهای استناد میکند و ترجمهاش را هم میآورد، گاهی ترجمه دقیق نیست یا اینکه متصل به بقیه مطالب سخنران میشود، آیا عبارت ترجمه را میتوان بعد از دو نقطه آورد؟ مثلاً آیا این ویرایش درست است:
آیه آمد که اینها آلوده شدند و جز اینکه یکدیگر را بکشند، با هیچچیز دیگری طاهر نمیشوند: «فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ عِنْدَ بَارِئِكُمْ»: بکشید یکدیگر را؛ یعنی این کسانی که پاک هستند، ناپاکها را از بین ببرند.
با سپاس
خیر. جالب نیست و عرف هم نیست.
بهتر است با واژههایی نظیر «یعنی» و «منظور این است»، ترجمهٔ آیه را بیاغازید
یا اینکه در مقدمه بگویید که ترجمههای قرآن در این کتاب، دقیق نیست و آمیخته با سخن سخنران معزّز است.
ممنون مفید بود