در یکی از کانالها، یادداشتی دیدم که عنوان آن، ذوقزدهام کرد. موضوع یادداشت، دریافتِ دینیِ فلسفه در نزد افلاطون بود. برای من چه نوشتهای بهتر از یادداشتی که دریافتِ دینیِ فلسفه را از زبان افلاطون بازگوید یا دستکم پرتویی بر آن افکند! یادداشت را کپی کردم تا در فرصتی مناسب بخوانم.
معمولاً نوشتهها و مقالاتی را که میخواهم با دقت و حوصلۀ بیشتر بخوانم، میگذارم برای ساعاتی از شب که تمرکزم بیشتر است. دیشب یادداشت را باز کردم تا بخوانم؛ اما بند اول آن را هرچه میخواندم، نمیفهمیدم. مجبور شدم چند بار بخوانم تا بفهمم. وقتی فهمیدم که چه میخواهد بگوید، دیدم همین معنای ساده را چقدر آسان میتوانست بگوید. یادداشت مذکور، بدون ویرایش و اصلاح تایپ و شیوۀ خط، اینگونه آغاز میشود:
سخن برسرِ این است که نزدِ افلاتون، فلسفه آنی است که روان (پسوخه) می انجامد. ولی روان در آغازه های خود نمی فلسفید. فلسفه در وضعیتی ویژه است که چم می یابد و این وضعیتِ ویژه همانا « وضعیتِ انسانی » است. جایگاهِ روان پیش از آنکه در وضعیتی ویژه فرو افتد جایگاهی مینوی بود. روان، گیاهی آسمانی است و جایگاهِ روان همانا ستارگان می باشند که خود، خدایانی پدیدارند.
در این نوشته، نه سادهترین اصول گفتوگو مراعات شده است و نه آسانترین قواعد نویسندگی و نه حتی نخستین بایستههای تایپ.
متأسفانه از اینگونه نوشتارهای مردمآزار در حوزۀ فلسفه بسیار است. نگونبختی فلسفه در ایران، چند علت دارد که بهحتم یکی از آنها، قلمهای ذهنآشوب و خوانندهآزار است، قلمهایی که فلسفه را در ایران در چاه ویل انداختهاند!
رضا بابایی یادداشتنویس و منتقد منبع: t.me/rezababaei43/1022 |