بدان ای پسر که مردمان تا زنده باشند، ناگزیر باشد از دوستان که مرد اگر بیبرادر باشد، بِهْ که بیدوست؛ از آنچه حکیمی را پرسیدند که: «دوست بهتر یا برادر؟» گفت: «برادر هم، دوست بِهْ.» پس اندیشه کن به کار دوستان به تازهداشتنِ رسمِ هدیهفرستادن و مردمیکردن؛ ازیرا که هرکه از دوستان نهاندیشد، دوستان نیز ازو نهاندیشند. پس مرد همواره بیدوست بوَد و ایدون گویند که: «دوست دستبازدارندۀ خویش بوَد» و عادت کن که هروقت دوستیگرفتن؛ ازیرا که با دوستانِ بسیار عیبهای مردم پوشیده شود و هنرها گستریده گردد؛ و لکن چون دوستِ نو گیری، پشت با دوست کهن مکن. دوست نو همی طلب و دوست کهن برجای همی دار تا همیشه بسیاردوست باشی که گفتهاند: «دوست نیک گنجی بزرگ است.»
گزیدهای از: عنصرالمعالی کیکاووسبناسکندربنقابوسبنوشمگیربنزیار، قابوسنامه، بهاهتمام و تصحیح غلامحسین یوسفی، چ۱۸، تهران: سخن، ۱۳۹۵، ص۱۳۹.
5 دیدگاه. دیدگاه خود را ثبت کنید
بسیاردوست
سلام
مردمی کردن?، بسیاردوست?
بِهْ، بهویژه در «برادر هم، دوست بِهْ.»
بسیاردوست و مردمیکردن خیلی دلچسباند.
جای واژۀ دستبازدارنده هم فقط روی اعصاب است! 🙂
«بدان ای پسر که مردمان تا زنده باشند، ناگزیر باشد از دوستان»
پرسشی برایم پیش آمد. آیا برای «مردمان» هم فعل جمع (زنده باشند) به کار میرفته و هم فعلِ مفرد (ناگزیر باشد)، یا اشتباه چاپی است؟
یک پاسخ شاید این است: «ناگزیر باشد» به «مردمان نمیخورد». منظورش «چارهای نیست» و «راه گریزی نیست» است.
پاسخ خانم نسرین تهرانی:
قابوسنامه بهسبب نسخهبرداریها و استفادهٔ زیاد، بهناچار دچار تحریف و غلطنویسی شده است؛ اما این نوع نوشتن که در این حکایت آمده بهنظر میآید سبک خود نویسنده است و در فهم معنا هم ایرادی درست نمیکند.
از جناب دکتر ترکی هم پرسیدم. پاسخ ایشان: «در شعر دوره خراسانی آوردن فعل مفرد برای فاعل جمع و برعکس یک ویژگی سبکی است.» برعکسی که استاد فرمودهاند، در چند حکایت قبلتر در قابوسنامه دیده میشود.