virastaran.net/a/27769

آدامس ریشه‌دار، گوشهٔ ذهن؛ خرده خاطرهٔ ویرایشی۶

نوشته‌چه

«خب با این نرمشی که انجام دادین، ذهن‌هاتون تازه شد. می‌خوام بحث بعدی رو شروع کنم. اینو که می‌گم، یه گوشه از جزوه‌تون بنویسید مهم یا اصلاً ستاره بکشین، آدامس بچسبونین خلاصه یه‌جوری که فراموشتون نشه.

بچه‌ها، چند تا کلمه است که خیلی معناش به هم نزدیکه: برخورداربودن، داشتن، دریافت‌کردن، به‌خوداختصاص‌دادن.

می‌خوایم تمایز معناییشون رو بگیم که شما توی متن‌هاتون به‌ جای هم به کار نبرید.

بچه‌ها، برخورداربودن برا مسائل مثبت و ستوده استفاده می‌شه؛ یعنی ما نمی‌تونیم بگیم این بیمار از کم‌خونی برخوردار است، به‌به، خداراشکر، کاش ما هم داشتیم!

این جمله هم اشتباهه که این اتاق از فضای کمی برخوردار است. فضای کم یه مسئلهٔ منفیه؛ پس این دو تا مثال غلط رو بنویسید برای برخورداربودن.

بعدم بچه‌ها، «برخوردار نیست» هم ننویسید. کم‌خونی مسئلهٔ مثبتی نیست که مثلاً بگیم او از کم‌خونی برخوردار نیست.

بهره‌مند هم مثل برخورداره. نمی‌تونیم برا مسائل منفی استفاده کنیم؛ مثلاً تهران از هوای آلوده‌ای بهره‌مند است.

افعال منفیِ این‌ها، یعنی بهره‌مند نیست و برخوردار نیست، فقط برای اموری که مثبت هستند استفاده می‌شه.

خب، حالا بگید به جای «این بیمار از کم‌خونی برخوردار است»، چی بنویسیم؟ بله، کم‌خونی دارد یا از کم‌خونی رنج می‌برد یا گرفتار کم‌خونی است؛ دچار! دچار هم می‌تونیم بگیم بچه‌ها. به‌قول سهراب سپهری، دچار یعنی عاشق، دچار یعنی عاشق… .»

به اینجا که رسید، ناخواسته دستم به سمت گوشی رفت و صوت را قطع کردم! انگار نمی‌توانستم جلوتر بروم. چیزی هضم‌نشده مانده بود. چرا هشت سال پیش، این جمله را نشنیده بودم؟! من که یک جلسه غیبت هم نداشتم…! و حالا…! حالا چرا این‌قدر گرفتار این جمله شدم؟! جمله‌ای که جایی از ذهنم را قلقلک می‌داد… . فکر کردم و فکر کردم تا اینکه فهمیدم این حس را چند روز پیش هم تا حدی تجربه کرده‌ام؛ اما کجا؟!

بالاخره یادم آمد! چند روز پیش که نه، چند ماه پیش، در اینستاگرام «ویراستاران»، همین جمله را از زبانشان شنیده بودم:

«محمدمهدی باقری هستم، دچار شگفتی‌های زبان فارسی…!».

ما آدم‌ها از یک سری لغات و اصطلاحات خوشمان می‌آید؛ اما همهٔ آن‌ها در ذهنمان نمی‌مانَد و از تمام آن‌هایی که در یادمان مانده هم استفاده نمی‌کنیم. دلچسب‌ترینشان بر زبان می‌آید. کلمهٔ «دچار» هم برای آقای باقری جزو کلماتی بوده که نه‌تنها به دست فراموشی سپرده نشده، بلکه هر روز بیشتر و بیشتر به عمق جانشان نفوذ کرده و آخر توانسته بر زبانشان جاری شود. می‌دانید می‌خواهم چه بگویم؟! کلمات! قدرت کلمات…!

اسفند ۹۹، آقای باقری در کلاس نگارش با عدد و رقم برایمان ثابت کردند که «زبان معجزه است» و برای ما که نتوانستیم عصازدن حضرت موسی به دریا را ببینیم، نمونه‌ای عینی است!

آقای باقری آن‌قدر دچار «دچار» بوده‌اند که روزی آن را به وجودشان و زبان فارسی گره زدند و خود را با آن معرفی کردند! آقای باقری واقعاً «دچار شگفتی‌های زبان فارسی» است… .

و چقدر صوت کلاس هشت سال پیش، به من کمک کرد معلمم را بهتر بشناسم و به داشتنش افتخار کنم؛ چون آموزگارم کسی است که به حرفی که می‌زند، اعتقاد دارد و فکرنکرده کلامی به زبان نمی‌آورَد. شعارش پاسداری از زبان فارسی است. من هم به پیروی از ایشان، بیشتر از قبل دوستدار زبان فارسی شده‌ام!

مولانای جان در این‌باره می‌گوید:

نار خندان باغ را خندان کند

صحبت مردانت از مردان کند

راستی، تفاوت معنایی «دریافت‌کردن و داشتن و به‌خوداختصاص‌دادن» باشد طلبتان! نه، نه! اصلاً خودتان بیابید…!

زهرا کیوان‌فرد، آذر۱۴۰۰

zkeyvanfard213@gmail.com

مقالات پیشنهاد شده

1 دیدگاه. دیدگاه خود را ثبت کنید

  • سیده سمانه شاهرخی
    23آذر 1400، 17:46

    حال و هوای دلپذیری داشت. با اینکه در دوره شرکت کرده بودم، حس تنفس در هوای تازه را داشت.

    پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پُر کردن این بخش الزامی هست
پُر کردن این بخش الزامی هست
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

فهرست
کپی شد