جمعهای شلوغ بود. علی با لپتاپ کار میکرد. امیر آویزان من بود که بازی بکنیم. پتک محکمی هم مرتب توی سرم کوبیده میشد که نصف بیشتر تمرینهای کلاس نگارش مانده!
غذا را از شب قبل پخته بودم؛ حتی برنجش را؛ اما علی نمیدانست. خیال میکرد من به دل درست نشستهام مشق مینویسم و با بچه مشغولام و ناهارمان تخممرغ است یا کنسرو. از توی اتاق گفت: «آن دسر کاکائویی را درست میکنی؟»
برق از سرم پرید! دم ظهر بود…! توی دلم گفتم آخر این چه وقت دسر خواستن است؟!
سریع اقدام کردم. امیر را هم دخالت دادم تا بهانهگیری نکند. مثل همهٔ دسرهایی که با شیر درست کرده بودم، محتویات بسته را درون شیرجوش ریختم و پوستهاش را دادم تا در کیسهٔ بازیافت بیندازد. دو لیوان شیر را با کمک هم اضافه کردیم. نوبت جوشاندن سریع و انتقال به ظرف بود؛ اما انگار این بار خبری از گمشدن پودرها در شیر نبود! هرچه با قاشق بهم میزدم، بافت گلولهای و نسبتاً سفتی مرا متعجب میکرد. بلند شدم و پاکت را از کیسهٔ بازیافت پیدا کردم و ناباورانه فهمیدم که فرمول تهیهٔ این یکی با بقیه فرق دارد و اصلاً ربطی به گاز و شیرجوش و این حرفها ندارد! دستورش فقط همزدن با همزن برقی بود و تمام. کنارش هم نوشته بود «فوری»!
خدایا! همزنم که ته قفسهٔ بالایی است! امیر و بازی با تیغهها و تکرار دستبریدنش را چه کنم؟! کاسهٔ بزرگی که علاوهبر این شیرجوش کثیف خواهد شد…، جداکردن و جداگانه شستن سر همزنها و… .
وقت ناهار بود. بیخیال همهٔ این مراحل شدم. تزئینش کردم و ماستمالی!
و همچنان به این میاندیشم که معنای کلمات، چقدر ممکن است برای انسانها متفاوت باشد! برای من، فوری یعنی همان دو لیوان شیر را با پودر در شیرجوش به جوش بیاورم و نهایت یک دقیقه کنار گاز بایستم تا سر نرود و بعد به قالب منتقلش کنم، تمام؛ درصورتیکه برای شخصی دیگر، فوری یعنی گاز و یخچال و سررفتن شیر حذف شود و فقط یک کاسه باشد و همزن، خلاص!
در این دنیای تعابیر معنایی، کاش راه مشخصی برای تزئین روابط انسانی مییافتیم… .
زهرا کیوانفرد، فروردین۱۴۰۰
zkeyvanfard213@gmail.com