virastaran.net/a/26739

چرخش، زخم، تعامل

نوشته‌چه

چرخیدن بخشی از ورزش‌های زورخانه‌ای است که نمادی از حرکت و گردش است. حرکتی دائم از آدمی که از خاک برون آمده و در خاک درون خواهد شد و این گردش چرخ تا ابد ادامه خواهد داشت. چرخیدن نشانۀ سیر و سفر و حرکت است و حرکت جان مایۀ حیات انسان است. حرکت، حیات انسان را با کمال همراه می‌کند و بی‌حرکتی نشانۀ زوال است. چرخیدن در گود زورخانه به ظاهر ساده است اما مانند هر ورزش دیگری قوانین و شگردهایی دارد. یکی از این شگردها حفظ تعادل و فاصله است. اگر تعادل نباشد سقوط حتمیست و اگر فاصله رعایت نشود برخورد.

جسم آدمی در طول سالیان رشد می‌کند و از کودکی به نوجوانی و از نوجوانی به جوانی قدم می‌گذارد و این مسیر را تا کهن‌سالی پیش می‌رود، اما در درون هر انسانی کودکی زیست می‌کند که کودکی‌اش در روح آدمی ماناست، کودکی که بزرگ نمی‌شود و از مرحله‌ای به مرحلۀ دیگر قدم نمی‌گذارد. کودکی که گاه غمگین و ناامید و بارها زخمی می‌شود و اگر تلاشی برای بهبودش نباشد زخمی می‌ماند و در نهایت در اثر بی‌توجهی به انزوا کشیده می‌شود. انزوای کودک درون آغاز بروز بسیاری از مشکلات آدمی است. پس هر انسانی از کودکی که در مسیر رشد حرکت می‌کند، بارها زمین می‌خورد و زخمی می‌شود. زخم‌هایی که گاه بر جسمش می‌نشیند و پس از بهبودی، اثری از آن‌ها نمی‌ماند و گاه چنان عمیقند که رد پایشان بر جان و کودک عزیز روان می‌ماند.

دنیا عرصۀ زیستن آدمی است. هر انسانی در دوران زندگی خود می‌تواند انواع احساس و عواطف را امتحان کند. اما شرط زیستن این احساس و عواطف و یافتن این تجربه‌ها در گروی تعامل و نزدیکی با دیگران است. دیگرانی که بسته به نزدیکی‌شان به جان، می‌توانند بخش‌های زیست نشده زندگی آدمی را به زیستن برسانند. برای نمونه، یکی از لطیف‌ترین احساس‌های آدمی دوست داشتن است: دوست‌داشتن و دوست داشته شدن. این احساس وجوه و جلوه‌های زیادی دارد که محک هر کدام با دیگری بسیار متفاوت است؛ دوست داشتن در جایگاه مادر، پدر، همسر، فرزند، خواهر و برادر، دوست و آزمون دوست‌داشتن آدمیان در جایگاهی انسانی. هر کدام از این جایگاه‌ها دوست داشتنی متفاوت را به همراه دارد که اگر آدمی در آن جایگاه قرار نگیرد آن بخش از وجودش زیست نشده باقی می‌ماند. پس هر انسانی برای چشیدن مزۀ این احساس باید به نوعی با دیگران تعامل کند.

دنیا برای آدمی مانند زورخانه است. انسانی که پا به دنیا می‌گذارد مانند پهلوانیست که پا در گود می‌گذارد، می‌چرخد و می‌چرخد تا حیاتش را به کمال برساند. این انسان همان انسانی است که در چرخش روزگار بارها و بارها زمین خورده و زخمی شده. اکنون در گود زندگی با تمام زخم‌هایی که بر تن کودک درونش است، می‌چرخد. از سوی دیگر برای زیستن و محک باید با دیگران در تعامل باشد، دیگرانی که هر کدام چرخشی دارند و زخم‌هایی. انسان‌ اما در گود زندگی قانون فاصله را رعایت نمی‌کند و در رقصی سماع گونه به یکدیگر نزدیک و دور می‌شوند. انسان می‌چرخد و می‌آزماید، می‌چرخد و زندگی می‌کند، می‌چرخد و عاشق می‌شود، می‌چرخد و به چرخش دیگران نزدیک می‌شود و همه چیز از فاصله‌ها آغاز می‌شود. فاصله‌هایی که مانع لمس زخم‌های آدمیست. سوال اینجاست: چرخیدن به تنهایی و بدون لمس و درد زخم‌ها یا چرخشی با همراه و لذت کشف بخش‌های زیست نشدۀ زندگی؟

چرخش و زخم و تعامل جدای از زندگی نیست: خودِ زندگی است! انسان‌ها همه به‌نوعی زخمی‌اند: زخمی تجربه‌ها و شکست‌ها، زخمی گفته‌ها و نگفته‌ها، زخمی پیوندها و خیانت‌ها. آدمی زخمیِ زندگی است: زخم‌هایی از دوست یا دشمن بر پیکرۀ کودک روانش نشسته. این زخم‌ها گاه با محبت التیام می‌یابند، گاه با مدارا، گاه با بخشش و گاهی با هیچ.

فاطمه کیانی، اسفند۱۳۹۹

tasnim2.kian@gmail.com

مقالات پیشنهاد شده

4 دیدگاه. دیدگاه خود را ثبت کنید

  • فاطمه دهقان
    18اسفند 1399، 20:37

    حفظ فاصله و تعادل در چرخش که مثال زدین، گویای همه‌چیزه.
    مثل همیشه عالی!

    پاسخ
  • منصوره صداقت
    18اسفند 1399، 23:38

    عالی بود
    مخصوصا پایانش

    پاسخ
  • منصوره صداقت
    18اسفند 1399، 23:39

    عالی بود
    آغاز و پایان خوبی داشت

    پاسخ
  • سهيلا امبنی
    19اسفند 1399، 03:05

    خانم کیانی ، پس از مدتها یک مقاله گویا و پرمعنی. چه تمثیل زیبایی از زورخانه و چرخش زندگی، چندین بار روح خودم را در آن یافتم.
    قلم تان توانا و پربار

    پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پُر کردن این بخش الزامی هست
پُر کردن این بخش الزامی هست
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

فهرست
کپی شد