زبان پدیدهٔ زنده‌ای است و مثل هر پدیدهٔ زنده دیگری، روزی هستی می‌یابد؛ تا نیروی حیاتی دارد، به هستی‌اش ادامه می‌دهد و هنگامی که مناسبت و سرزندگی‌اش را از دست داد، می‌میرد. […]

سرنوشت هر زبانی تا حدود زیادی بسته به نیروی حیاتی و ظرفیت سخت‌کوشی و پیشتازی و ابداع و خلاقیت اهل آن زبان است. […] زبان با اهل زبان، به اوج عزت صعود می‌کند یا به حضیض ذلت فرومی‌افتد.

[…]

معماران شهرِ زبان شاعران و نویسندگان آفریننده‌ای نظیر فردوسی و بیهقی و نظامی و مولوی و سعدی و حافظ و صائب‌اند که زبان فارسی خوشبختانه کم نداشته است؛ ولی عظمت زبان را می‌باید پاس داشت. […] می‌باید حتی‌الامکان تا جایی که مانع تکامل زبان نشود، سلامت و زیبایی زبان فارسی را حفظ کرد تا مبادا روزی فرارسد که فارسی‌زبانان آثار معماران بزرگ زبان فارسی را نفهمند یا حتی غم‌انگیزتر از این، عطر آثار آن بزرگواران پسندشان نیاید.

[…] زبان […] تا حدی، به‌ویژه اگر توانمند و روبه‌رشد و کمال باشد، به‌سهولت می‌تواند از پس غلط‌ها و بی‌سلیقگی‌های لغوی و ساختاری‌ای که به ‌آن وارد می‌شود، برآید و آن‌ها را پاک‌سازی کند؛ ولی اگر میزان این غلط‌ها و بی‌سلیقگی‌ها از حدّ بگذرد که خود نشانه‌ای است از کمبود یا فقدان معماران زندهٔ زبان، هیچ تضمینی وجود ندارد که زبان سلامت و شادابی و زیبایی‌اش را از دست ندهد.

[…]

هستی معنوی ما فارسی‌زبانان یا به‌تعبیر مولانا اندیشهٔ ما، یعنی آن بخشی از هستی ما که به حیات ما ارزش می‌بخشد، فقط در ظرف همین زبان فارسی است که شکل می‌گیرد و گسترش و عمق و بقا می‌یابد. زبان فارسی، ابزار فعل‌پذیر و بی‌تأثیر اندیشهٔ ما فارسی‌زبانان نیست که اگر فاسد و مخدوش شد، بتوانیم آن را دور بیندازیم و زبان دیگری مثلاً عربی یا انگلیسی اختیار کنیم. زبان فارسی ظرفی است که در طول بیش از هزار سال، ارتباط متقابل و سازنده‌ای با محتواهای اندیشهٔ ما داشته است و به‌برکت این ارتباط، تا حدّ زیادی شکل پذیرفته است و به‌نوبهٔ خود، به اندیشهٔ ما شکل داده است و دست‌کم با برخی از ظریف‌ترین و ژرف‌ترین جنبه‌های رمزی و معنوی آن یکی شده است. از این روست که اگر زبده‌ترین و خلاق‌ترین فارسی‌زبانان و عربی‌دانان یا فارسی‌زبانان و انگلیسی‌دانانِ جهان گرد آیند و همهٔ توانایی‌های زبانی خویش را روی هم بریزند، قادر نخواهند بود محتوای اندیشهٔ متفکرانی چون حافظ یا مولانا را به‌درستی در ظرف زبان عربی یا انگلیسی بریزند. وانگهی، فارسی‌زبانان کنونی نیز جز از دریچهٔ زبان فارسی قادر نیستند به جهان معاصر بنگرند و آن را بشناسند. بدون زبان فارسی، چه ما خود را ایرانی بخوانیم و چه چیز دیگری، به‌یقین اندیشهٔ ما دیگر دقیقاً همین نخواهد بود که اکنون هست و در نتیجه، نسبت ما با جهان دگرگون خواهد شد و جهان‌بینی ما، مذهب ما، باورهای ما، ادبیات ما و هنرهای ما نیز.

افزون بر این، زبان فارسی یکی از مهم‌ترین و جانشین‌ناپذیرترین ارکان وحدت مردم و تمامیت ارضی کشور ماست. بین اقوام مختلف ایرانی که به‌زبان‌های مختلفی سخن می‌گویند، فقط زبان فارسی است که می‌تواند گفت‌وشنود و همدلی و اتحاد برقرار کند. این گفت‌وشنود و همدلی و اتحاد در هر وضع و حالی، لازم و حیاتی است؛ ولی به‌ویژه در لحظه‌های پُرتنشی که وحدت ملی و تمامیت ارضی کشور در آستانهٔ خطر قرار می‌گیرد، ضرورت بیشتری می‌یابد. در آن لحظه‌ها هیچ‌چیز نمی‌تواند جای زبان مشترک فارسی را بگیرد.

با توجه به این واقعیت که قدرت‌های بزرگ همواره چشم طمع به کشور ما داشته‌اند و از ابزار جداسری و قومیت، فراوان استفاده کرده‌اند و هنوز هم تا آنجا که از دستشان برمی‌آید، می‌کوشند به هر صورت ممکن بین اقوام مختلف ایرانی نفاق بیندازند تا دستیابی به اغراضشان آسان‌تر گردد، آیا خردمندانه نیست که از زبان فارسی که تمام اقوام ایرانی آن را زبان مشترک خود می‌دانند و به آن علاقه‌مندند، و از سلامت و شادابی و نیرومندی آن پاسداری کنیم تا به‌وقت ضرورت، مجبور به تمسک به زبانی بیگانه نگردیم؟


گزیده‌ای از:
ناصر ایرانی، «زبان فارسی را حفظ کنیم»، نشر دانش، س۸، ش۴۴، بهمن و اسفند1366، ص۱۶ تا ۲۳؛ نقل در: نصرالله پورجوادی، دربارهٔ زبان فارسی، ص۱۶۴ تا ۱۷۸. دیدن متن کامل

آماده‌ساز: سیدحمید حیدری‌ثانی heydarisani.ir

مقالات پیشنهاد شده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پُر کردن این بخش الزامی هست
پُر کردن این بخش الزامی هست
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

فهرست
کپی شد