زبان رسمی و فرهنگی کشور ما فارسی است. زبان فارسی حامل فرهنگ دیرینه سال و پرمایه و پرعمق ایرانی و اسلامی است. آثار ذوقی و ادبی و علمی بیشماری به نظم و نثر به این زبان نوشته شده است. حوزهٔ آن علاوه بر مرزوبوم ایران، شبهقارهٔ هند، کشورهای آسیای میانه، آسیای صغیر (ترکیهٔ امروزی) و بینالنهرین و کشورهای ساحلی خلیج فارس را فرامیگیرد. محققان و علاقهمندان به آن و دوستداران آثار آن در اکناف و اقطار جهان، در شرق و غرب، فراواناند. این زبان طی قرنهای متمادی برای بیان اندیشهها و عواطف و تراوشهای ذوقی گویندگان و نویسندگان و سخنسرایان ایرانی به کار رفته و پرورده و توانا شده است.
با مطالعهٔ کاربردهای گوناگون زبان زنده و پویای فارسی، تفاوتهایی بیشتر در حوزههای آوایی و قاموسی مشاهده میکنیم که غالباً جلوهٔ تنوع لهجهای و بازتاب مراتب فرهنگی و اجتماعی است. از این گونههای زبانی، آن را که به قلمرو ملی و فراگیر اختصاص دارد و در میان همهٔ فارسی زبانان تحصیلکرده مشترک است، زبان معیار مینامیم. این زبان در جامعه و مقیاس ملی دارای بالاترین جایگاه است، در مدارس تدریس میشود و در رسانههای خبری به کار میرود و عناصر آن در دستورزبان و فرهنگها توصیف و تعریف میشوند.
عوامل اغتشاش در زبان معیار
عناصر متروک
یکی از عوامل اغتشاش زبان معیار، ورود عناصر زبانی متروک و منسوخ یا مهجور در آن است. این عناصر زبانی ممکن است به مراتب آوایی، صرفی، نحوی یا معنایی تعلق داشته باشد و از مقولهٔ قاموسی یا دستوری باشند. مثلاً تلفظهای نامأنوس شَجاعت بهجای شُجاعت یا چُنین بهجای چِنین و… و تعبیرهایی از این قبیل را میتوان نمونههای رایج یا نسبتاً رایج استفاده از تعبیرات منسوخ یا نیممرده شمرد. الگوهای ساختی و تعبیرها و تلفظهای متروک و مهجور هرچه باشد، غریبه و ناآشناست.
سرهنویسی
گرایش دیگری که زبان را از معیار دور می کند، اصرار در سرهنویسی و عربیزدایی است. طرد عناصر عربی از زبان فارسی، اگر بر فرض محال میسر باشد، جز این نتیجهای نخواهد داشت که این زبان را ضعیف و کمخون و کمرمق سازد.
این که بیاییم لغات و ترکیبات عربی و خارجی را که در زبان فارسی جا افتاده و در آن بُر خوردهاند و هویت و تابعیت فارسی پیدا کردهاند، بیرون برانیم و جای آنها لغات و ترکیبات فارسی بنشانیم، کاری است نهتنها عبث، بلکه زیانآور؛ چون زبان را کمخون و کمجان میکند و علاوه بر آن، در بسیاری موارد پیامرسانی را مختل میسازد. این که بهجای مذکر و مؤنث که اصطلاح دستوریاند، بگوییم نر و ماده یا بهجای ثمرهٔ کوشش بگوییم میوهٔ کوشش و…، هنر نکردهایم که هیچ، زبان را بهگونهای درآوردهایم که ذوق سلیم از آن گریزان شود یا در حالاتی، حتی نمودی خندهآور پیدا کند.
گردهبرداری
عنصر دیگری که بیرون از معیار است، گردهبرداری از زبان بیگانه است که با ترجمههای ناشیانه شایع شده است؛ مثل کاربرد تعبیرهایی چون نقطهنظر بهجای نظرگاه یا دیدگاه، حرف اول را زدن بهجای حرف آخر را زدن و… . واردکردن واژههای فرهنگی در موارد غیرضروری یعنی در مواردی که واژهٔ رسا و جاافتاده در فارسی داریم؛ مثل اتیکت بهجای برچسب و شاپینگسنتر بهجای بازار یا بازارچه یا مرکز خرید.
عناصر زبان محلی
کاربرد عناصر زبان محلی نیز خصلت معیاری را ضعیف میسازد و احیانأ در پیامرسانی خلل پدید میآورد. استفاده از این عناصر در محاوره تا حدی طبیعی است و بهشرط رعایت اعتدال، در نوشته هم بهخصوص در ادبیات داستانی، شاید چندان به زبان معیار لطمه نزند و چه بسا آن را نیرو هم ببخشد.
گزیدهای از: احمد سمیعی گیلانی، نگارش و ویرایش، چ۱۱، قم: سمت، ۱۳۸۹، ص۵۱ تا ۵۴.
گزیننده: زینب زنگنه.
2 دیدگاه. دیدگاه خود را ثبت کنید
بهنظر «احیانأ» و «واژههای فرهنگی» غلط تایپی دارند.
بررسی کردیم. سالم بود.