هرچه میکشیم از دست این بداهه است. همیشه دردسرساز است؛ چه با «گویی» همراه شود، چه با «نویسی»، چه با «خوانی» و «ویرایی». این آخری که دیگر مصیبت عظمایی شده است! واقعاً اعوذبالله از بداههویرایی.
بگذارید خاطرهای بگویم:
چند روز پیش، به یکی از دوستان ویراستار که بسیار دوستش دارم، داستانی سپردم و در یادداشتی برایش نوشتم:
لطفاً قبل از شروع ویراستن و پیراستن و آراستن و…، جان مادرت، داستان را بهصورت کلی بخوان تا فضای آن دستت بیاید.
چند روز گذشت و هی میپرسیدم کار پیش میرود و او هم پاسخ مثبت میداد. روزی از روزها که در این دخمه سرگرم بودم، پیامکی رسید که: «کی فرصت داری زنگ بزنم؟» گفتم: «همین حالا.»
ـ سلام. ببین دوسه سال پیش، یه عده توی مشهد یه جنبش ترویج زرتشتیگری راه انداخته بودن که قلعوقمعشون کردن. دوست من هم بود و یه روز با سروصورت له اومد در خونه و… . این داستانه ادامهٔ همون مسیره و من نمیتونم این کار رو تموم کنم.
ـ با جناب رئیس محترم مجموعه مشورت کنید.
ـ سلام. شمارهٔ نویسنده داستان رو بده لطفاً.
ـ چشم، براتون پیامک میکنم.
اتفاقاً از آنجایی که سرم دوهزارسودا شده بود، یادم رفت که رفت! ده دقیقه بعد:
ـ با رئیس گپ زدی؟
ـ آره، گفتن کار رو متوقف کنید تا با نویسنده صحبت کنم.
نیم ساعتی گذشت:
ـ سلام. شمارهٔ نویسنده رو دادی به آقای صالحی؟
ـ آره!
ـ ببین، این داستان یه چیز دیگهس اصلاً. اونی نیست که من گفتم. کلاً عشق و عاشقیه.
ـ من دیگه شماره رو به ایشون دادم و گمونم صحبت کرده باشن!
ـ آخه چرا من هرچی زنگ میزنم، جواب نمیده؟! بهش پیام دادم که قبل از اینکه با نویسنده حرف بزنه، با من تماس بگیره.
کلی خندیدم از این تبوتاب و گفتم:
– خوشم اومد. تا تو باشی دیگه کل کار رو نگاه کنی و بعد نظر بدی. بپذیر که اشتباه کردی و به ایشون هم پیام بده که: «من اشتباه کردم و شما دیگه به نویسنده زنگ نزنید.»
ـ نه، «اشتباه کردم» چیه؟! نمیتونم این پیام رو بدم.
خلاصه، بعدش جناب رئیس زنگ زدند و فرمودند:
– مگه شماره نفرستادی؟ خندیدم و گفتم سرِ کاریم!
بعدش هم به دوستم گفتم:
– عجب سوژهای هستی! دقتها و نگرانیهات کشت ما را!
بعله، منظور اینکه همهٔ آتشها از گور همین بداهه بلند میشود.
1 دیدگاه. دیدگاه خود را ثبت کنید
سلام.
نکته را متوجه شدم؛ اما ماجرای پیش آمده را نه. سیرِ گفتگوها و سرانجام ماجرا را درک نکردم. بالاخره با نویسنده تماس گرفته شد یا شما فراموش کردید شماره نویسنده را برای ویراستار بفرستید؟ یا شاید قرار بود شماره نویسنده را برای رئیس مجموعه بفرستید و فراموش کردید؟