virastaran.net/a/26982

نامه‌ای به محبوب

نوشته‌چه

 

محبوب من، سلام.

سلامی به تلخی روزهای فراق و به شیرینی شوق وصال.

کیست که بازی روزگار را بلد باشد؟ کیست که بداند در پسِ اوقات خوش، چه مرارت‌هایی نهفته است؟ و کیست که قدرِ لحظه‌ها را، آن‌طور که باید، بداند؟

پنجشنبه‌های قرار را به خاطر داری؟ همان پنجشنبه‌هایی که زودازود می‌رسید. همان پنجشنبه‌هایی که گاه با غرولند و گاه با اشتیاق می‌آمد. همان پنجشنبه‌های همیشگی، گاه ملال‌آور و گاه نشاط‌آور.

سبزی و سفیدی درختان بلوار را به یاد می‌آوری؟ خزان و بی‌برگی‌اش را چطور؟ بهارانِ پارک ملت را در ذهن داری؟ لبخندِ گل‌های رنگارنگ، طراوت چمن و بازی‌گوشی کودکانِ سربه‌هوا را چطور؟ خاطرت هست که بر فراز آن تپه‌ی کوچک، در سایه‌ی درختی سترگ، بر چمن‌‌های نورسته‌ نشسته بودیم و از مسیر پیشِ رو سخن می‌گفتیم؟ خاطرت هست آن شب پاییزی، آن شبی که در پرتو ماهِ تمام، بر برگ‌های زرد و خشکیده گام می‌نهادیم و آرامشِ لحظه‌های باهم‌بودن را می‌ستودیم؟

هیچ‌گاه به روزهای بی‌هم‌بودن فکر کرده بودیم؟ گمان می‌کردیم که در پس آن خوشیِ ممتد، تعلیقی است بلند؟

هیچ‌گاه خیال می‌کردیم سرنوشت آن دو دوستی که برایشان دل می‌سوزاندیم، گریبان‌گیرمان شود؟

ترس‌ها و دلهره‌های گونه‌گون داشتیم؛ ولی نمی‌پنداشتیم که دست تقدیر روزگارمان را بدین‌سان رقم بزند.

اینک ماییم و رنج دوری. ماییم و محنت فراق. ماییم و حسرت دیدار.

کنون ماییم و پنجشنبه‌هایِ بی‌قرار. ماییم و تنهایی دل‌فگار. ماییم و دلتنگی‌های برقرار.

من نمی‌دانم این شب بلند، تا کی به درازا می‌کشد؛ ولی می‌دانم که در پس هر شب، صبحی به انتظار نشسته است.

من نمی‌دانم که برف زمستان تا زانوان می‌نشیند یا بازوان؛ ولی‌ می‌دانم که سرانجام آفتابی دل‌پذیر سر بر خواهد آورد.

من نمی‌دانم که کوچ پرندگان تا چه‌وقت تالاب‌ها را چشم‌به‌راه خواهد گذاشت؛ ولی می‌دانم که آن‌ها روزی بازخواهند گشت.

آری، دل‌خوش به قول خواجه‌ی شیرازم که گفت:

رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند

چنان نماند چنین نیز هم نخواهد ماند

عزیز من!

آسوده‌خاطر باش و بدان که دوباره خیابان‌ها را گز خواهیم کرد، بر سبزه‌های جان‌افزا خواهیم نشست، خش‌خش شکستنِ خشکیده‌برگ‌ها را خواهیم شنید و آواز چکاوک‌های بر فرازِ درختان را نوش‌ خواهیم کرد.

«یادبانِ روزهای خوب!»*

چشم‌انتظار گاهِ دیدار خواهم ماند.

 

*این عبارت را از نادر ابراهیمی وام گرفتم

س.م. عمادی، خرداد۱۴۰۰

مقالات پیشنهاد شده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پُر کردن این بخش الزامی هست
پُر کردن این بخش الزامی هست
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

فهرست
کپی شد