در متنی چنین آمده بود:
در قرآن میخوانیم که یهودیان درصدد سوژهگرفتن از مسلمانان بودند تا آن را بزرگ کرده و از آن سوءاستفاده کنند.
«سوژهگرفتن» را مناسب ندیدم و چنین تغییرش دادم:
در قرآن میخوانیم که یهودیان درصدد عیبیابی از مسلمانان بودند تا آن را بزرگ کرده و از آن سوءاستفاده کنند.
خوب شد متن را بازبینی کردم! به این جمله که رسیدم، خندهام گرفت. چرا؟ چون در زبان عموم، «عیبیابی» بار معنایی مثبت و خیرخواهانه دارد: عیبیابی انژکتور با دستگاههای تمامخودکار. آمدم بگذارم «عیبگیری» که باز دیدم بار معناییِ مثبتش بیش از منفی است. در نهایت گذاشتم «عیبجویی».
یادم نیست کجا این را خواندم؛ ولی بسیار حکیمانه گفتهاند که «بار معنایی واژهها در زبان عمومی مردم، مانند هالهای دور معنای دقیق واژگانی را میگیرد.»
البته همیشه هم قرار نیست «هاله» را مقدم بر «هسته» بدانیم. بهنظر بنده، اینکه ویراستار در متن پیشِ رویش و در تردید بین تغییردادن یا ندادن واژهای خاص در بافتی ویژه، هاله را مهمتر بگیرد یا هسته را، به شمّ زبانی و مهارتهای نیاموختنیاش وابسته است.